کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار مناجات ماه رمضان - 11
*************************

سید محـمد میر هاشمی

با عشق اگر همسفرى بسم الله

گر رهرو اهل نظرى بسم الله

با اهل مناجات اگر همراهى

گر اهل دعاى سحرى بسم الله

این سفرۀ توبۀ شبانگاهان است

از دست گنه خون جگرى بسم الله

باید سر کوى عشق سامان گیرى

گر خسته ‏اى از دربدرى بسم الله

اینجاست که آتش و حمیم و زقوم

بخشند به اشک کوثرى بسم الله

گر فاطمه مذهبى بگو یا زهرا

دلداده ی یاس اطهرى بسم الله

گر اهل ولایتى نجف مى‏ خواهى

مشتاق جمال حیدرى بسم الله

با کثرت تیره روحى و خسته دلى

گر عاشق روى دلبرى بسم الله

همراه خود اى مسافر کرب و بلا

ما را ز چه رو نمى ‏برى بسم الله

در محضر ارباب محبت ، مهدى

خواهى بزنى بال و پرى بسم الله

 ****************************

سید هاشم وفایی

وقتی شکوفه های دعا باز می شود

درهای باغ لطف خدا باز می شود

صدها فرشته"نغمۀ ادعونی استجب"

خوانند تا لبی به دعا باز می شود

از خوان فیض رحمت حق فیض می برد

چشمی که نیمه شب به سما باز می شود

هرگز نیایش سحری را مده ز  دست

کاین پنجره به عرش علا باز می شود

تا بندگی حق ننمایی ، ز پای دل

زنجیر بردگیت کجا باز می شود

باشد صحیفۀ عمل ما چو شب سیاه

این نامه تا که روز جزا  باز می شود

روکن به اهلبیت که با مهر اهلبیت

راهی به سوی عفو خدا باز می شود

دارم امید چون دری از گلشن بهشت

با نام سیدالشهدا  باز می شود

با ذکر یاحسین ببندیم چشم خویش

با شوق وصل دیدۀ ما باز می شود

دل های غم گرفته «وفائی» خدا گواست

تنها به یاد و نام خدا باز می شود

 ****************************

محمود ژولیده

منِ من را ز من بگیر مجیر

که به نفسم شدم اسیر مجیر

در دلم وحشتی  زخود دارم

بر لبم هست یا مجیر مجیر

این گدایی که آمده محتاج

مستکین است و مستجیر مجیر

تو پناهم بده ز آتشِ نفس

که مرا کرده بس حقیر مجیر

من زمین گیر از گناهِ خودم

آمدم حال سر بزیر مجیر

نظرِ رحمتی بر این سائل

ای نگاه تو دلپذیر مجیر

جز تو سرمایه ای ندارم من

که تهیدستم و فقیر مجیر

تو خبر داری از خیانتِ نفس

و تویی آگه از ضمیر مجیر

عیب هایم اگر فراوان است

پرده پوشی تو یا خبیر مجیر

قَسَمت می دهم به پیغمبر

که مگو آمدی چه دیر مجیر

دستِ افتاده ای ز عصیان را

تو به دست علی بگیر مجیر

مَستَم از جام حوض کوثر کن

مِی بِده از خُم غدیر مجیر

کن قبولم بخاطر زهرا

که رسد خیرِ تو کثیر مجیر

به حسن می دهم تو را سوگند

و به عبداللَهِ صغیر مجیر

رحمتِ واسعه نصیبم کن

به حسینت مرا پذیر مجیر

به همان کشته ای که شد کَفَنَش

پاره ای بوریا حصیر مجیر

منتقم را به دادِ او برسان

که از او آید این سفیر مجیر

صاحبِ اصلیِ حرم آید

و علمدار با عَلَم آید

 ****************************

غلامرضا سازگار

الهی الهی الهی الهی!

نگاهی نگاهی نگاهی نگاهی!

تو هستی پناه همه اهل عالم

مرا غیر عفو تو نبود پناهی

گناه و خطای همه اهل عالم

به دریای عفو تو نبود گناهی

ندارم به غیر تو رب کریمی

نداری چو من بندۀ روسیاهی

نه رویی که بر درگهت آورم رو

نه کاهی که کوهی ببخشی به کاهی

نه تابی که در نار قهرت بسوزم

نه اشکی که جاری کنم گاه‌گاهی

گناهان بسیار از چار جانب

به من حمله آرند هم‌چون سپاهی

به تنگ آمد از درد بی‌دردی‌ام دل

نه دردی نه اشکی نه سوزی نه آهی

همه هست من هست بار گناهم

همه زندگانی عمرم تباهی

همه راه‌ها بسته بر روی "میثم"

ندارد به جز باب عفو تو راهی

 ****************************

سید محـمد میر هاشمی

شاکرم اذن دعا دادی مرا

نیمه شب حال بکا دادی مرا

ای طبیبی که پی درمان دل

راه در دارالشَفا دادی مرا

همنوا با سائلان کردی دلم

نام زیبای گدا دادی مرا

نام سائل در زمین دادی مرا

نام تائب در سما دادی مرا

از بدان کردی جدایم مهربان

بین خوبانت تو جا دادی مرا

تا از این دل مردگی احیا شوم

کوثر ناب بقا دادی مرا

رتبه ام کم بود در دربار تو

با محبت ارتقا دادی مرا

تا نفهمند عاشقان ، من کیستم

رنگ و بوی آشنا دادی مرا

دیده ای پر اشک ، روحی شعله ور

سینه ای محو ولا دادی مرا

تا وجودم را کنی تسخیر خود

عشقی شاه نینوا دادی مرا

من حسینی گشتم و شوریده دل

شوق و ذوق کربلا دادی مرا

این تو بودی در ترنم های عشق

شور در بزم عزا دادی مرا

 ****************************

علی‌اکبر لطیفیان

بى تو درخت میوه هم بدون بار می شود

گل بدون باغبان شبیه خار می شود

ماسر و وضع خویش را این دو سه شب ندیده ایم

گرد و غبار که رسید آینه تار می شود

من از پیاده بودن خودم پیاده تر شدم

خوشا بحال آن که شب به شب سوار می شود

گفت بیا اگر چه صد دفعه شکست توبه ات

توبه من که بیش از هزار بار می شود!

این گره اى که من زدم واشدنش بعید نیست

بدست من نمی شود، بدست یار می شود

تکیه نمی کنم ازین به بعد به توان خویش

بنده که خسته شد، خدا دست به کار می شود

مگیر گرمى محبت على و آل را

کار همه بدون آفتاب زار می شود

  ****************************

محمود ژولیده

یا رب الهی العفو     یا رب الهی العفو

کی می شود که از من     تنها خدا بماند

ناپاکی اَم بریزد    پاکی بجا بماند

من لایق عطای    ماه خدا نبودم

پس این تویی که خواهی    دل با خدا بماند

حالا که آمدم با     حال دعا و توبه

ایکاش که همیشه    حال دعا بماند

آمد محبّ حیدر    عطشان جام کوثر

تا جرعه ای بنوشد    با مرتضی بماند

گاهی مرا صدا کن    لطفی بر این گدا کن

زهرایی اَم عطا کن    تا این عطا بماند

یا کربلایی اَم کن     یا مجتبایی اَم کن

جا مانده از خدا را    مگذار جا بماند

دیگر مده عذابم      با بی مَحَلّیِ خود

بگذار در حریمِ         لطفت گدا بماند

این دست خالی اَم را     خالی تو بر مگردان

بَد می شود برایت    درمانده وا بماند

از فرط بی وفایی   من عهدها شکستم

دستم اگر بگیری    عهد و وفا بماند

از این دَرَم برانی    باز از دری در آیم

از تو که کم نیاید   یک بی وفا بماند

پرونده ام سیاه است     از بسکه پر گناه است

مَپْسَند نام من در     اهل خطا بماند

این شهر پُر گُنَه را    کن عاشق حسینت

شاید بخاطر او     روحِ حیا بماند

من سفرة دلم را   بی خود که وا نکردم

مگذار در دل من    جز کربلا بماند

یا مظهر العجائب  جان امام غائب

مگذار دشمن تو در نینوا بماند

****************************
محسن عرب خالقی

هر چه میبینم خودم را در نهانم بیشتر

دامن از گرد عبادت می تکانم بیشتر

چشمهایم دستهایم بند بند پیکرم

یک به یک اهل ریایند و زبانم بیشتر

جز سبکباری به محشر احتیاج بنده نیست

هرچه سودم بیشتر باشد زیانم بیشتر

آنکه عمری آرزوی بودنم را داشته است

زهر می ریزد کنون در استکانم بیشتر

رو به دشمن بوده ام از پشت خنجر خورده ام

هر چه دور از دوستان باشم امانم بیشتر

من به هرکس دست دادم او به من رودست زد

با رفیقانم خدا کرد امتحانم بیشتر

تا نیفتادم نفهمیدم که شادی می کنند

دشمنانم بیش اما دوستانم بیشتر

کوه هم اندازه ای دارد،نمیدانم چرا

میکشم بار غمت را از توانم بیشتر

ابرهای کینه را از سینه ام پس می زنم

تا درخشد مهر تو در آسمانم بیشتر

 ****************************

قاسم نعمتی

یا سیدی به بنده ی رسوا امان بده

بر این گدای بی کس و تنها امان بده

میترسم از حساب و کتاب تو یا مجیر

کن با اسیر خویش مدارا ....امان بده

من خورده ام زمین تو دیگر مرا نزن

این بنده ی فراری خود را امان بده

کار مرا درست کن ای یُجبر المحیض

پیش از حساب محشر کبری امان بده

آن روز که پدر ز پسر میکند فرار

دست مرا بگیر خدایا امان بده

پیش تو آبرو که نمانده برای من

امشب بیا به خاطر زهرا امان بده

حب علی میان دلم موج میزند

طوفانی است تا دل دریا امان بده

این سینه نیز مثل نجف جای حیدر است

دیگر بیا به حرمت مولا امان بده

تضمین فاطمه ست به هر زائر حسین

گوید به احترام من او را امان بده

بر کربلا و قبله ی شش گوشه اش قسم

ما را میان عرش معلا امان بده ...

تنها به عشق گریه برای تو زنده ام

در آرزوی کرب و بلای تو زنده ام

****************************
علی اکبر لطیفیان

حتى اگر نبخشد، این چشم تر می ارزد

این دور هم نشینى، وقت سحر می ارزد

جاى گدا نشستن در خانه ى کرم نیست

هروقت می نشیند در پشت در می ارزد

گریه م گرفت و دیدم دست مرا گرفتند

پیش کریم خیلى خون جگر می ارزد

منکه توقع قرب از هیچکس ندارم

اصلا همینکه هستم این دوروبر می ارزد

چون طفل خانه برگشت او را بغل بگیرند

پس گم شدن براى مهر پدر می ارزد

هر طور می پسندى بشکن دل گدا را

هرچه شکسته تر شد دل بیشتر می ارزد

فرموده اند روزه یعنى على, یقینا

کار علیست والله روزه اگر می ارزد

چون سنگ ریزه ما را بین نجف بینداز

ریگ نجف به قدر صد کوه زر می ارزد

یک یاعلى بجاى العفو پاکمان کرد

این یاعلى براى ما آنقدر می ارزد

هر چه خراب کردم دیدم درست کردى

ویرانه بودن من از این نظر می ارزد

گر تو نمی پسندى تغییر ده قضا را

از کوى نیکنامان یک آن گذر می ارزد

حداقل به کار حسین که میاییم

اینبار را ضرر کن، ما را بخر...می ارزد

****************************

یوسف رحیمی

به سویت آمدم با بی‌قراری

ندارم حاصلی جز اشک جاری

بعید است از تو و آقائی تو

ببندی در به روی شرمساری

***

نگاهم خسته، قلبم دردمند است

به احسانت همیشه مستمند است

چگونه می‌زنی زنجیر کیفر

به دستانی که سوی تو بلند است

***

ندارد قلب عاشق تاب هجران

پریشانم پریشانم پریشان

دلی را که از عشقت سوخت عمری

دگر در آتش قهرت مسوزان

****************************
محـمدعلی مجاهدی

صفای اشک به دلهای بی شرر ندهند

به شمع تا نکشد شعله، چشم تر ندهد

امیر قافله ی اشک چشم بیدار است

به دست هر صدفی رشته ی گهر ندهند

هوای چشم تو ای گل هنوز بارانی ست

چرا به مرغ گرفتار این خبر ندهند؟

مباد خون تو ای گل، نصیب خار مباد

به دست هر مژه ای پاره ی جگر ندهند

ز شرم روی تو گلها ز شاخه می ریزند

بگو که قافله را از چمن گذر ندهند

به دست سرو امان نامه ی تهیدستی ست

که گفته است که آزادگان ثمر ندهند؟

مراد اهل نظر گنج بی نیازی هاست

به عالمی نظر کیمیا اثر ندهند

چه جای ناله که در بارگاه استغنا

مجال آه به دلهای شعله ور ندهند

چو شمع رشته ی باریک عمر می سوزد

چرا مجال به «پروانه» تا سحر ندهند؟

****************************
سیّد پوریا هاشمى

لطفى کن و دوباره لیاقت به من بده

رزق دعا و فیض اطاعت به من بده

توبه شکستن عادت هر روزه ام شده

امشب کرامتى کن و همّت به من بده

چه زود پیرى آمد و چه زود عمر رفت

وقتش رسیده گریه ى حسرت به من بده

حتّى سر نماز پىِ خودنمایى ام

بى حرمتى چقدر ! خجالت به من بده

هرقدر بد شدم کرمت باز کم نشد

خوبى بس است قحطى نعمت به من بده

حال و هواى وقت سحرهاى من چه شد؟

مثل قدیم شوق عبادت به من بده

رسوا شدم بخاطر همرنگ بودنم

پس انقطاع دل ز جماعت به من بده

درمان درد من همه اش خاک کربلا است

محض رضاى فاطمه تربت به من بده

من را حرم ندیده صدا میزنند آه

تا کی فراغ؟ اذن زیارت به من بده

تا که به داغ اهل حرم آشنا شوم

هول و هراس لحظه غارت به من بده

حالی شبیه پیکر زخمی خواهری

درلحظه شکستن حرمت به من بده

****************************
صابر خراسانی

رد  پــای  فـــرشتــه هــا روی

جانـماز سحر  شــکوفـا شد

همـه دلتــنگ ایــن هــوا بودنـد

غنچـه ی سبـــز ربنـا وا شد

 

چاووشی  می رسد   ز مـاذنـه ها

وقـــت شرعی   روسیـاهان  است

بـــرسد هــر کسی کـه جـا مانده

نوبـت بـخشش  گــناهـان است

 

تا سر ســفره  بیـــشــتر  بـاشی

از  دگـر  ســفره ها  نــظر بــردار

رمضـــان  مــاه رحــمت  الـله است

شبنـــمی از  گــل ســحر بــردار

 

دیــــده ات را  ببـــند و پر وا کـــن

وقت احسان بــه دست خالی هاست

گلــــه از پــر شکســتگی  تــا کی

عــرش  حق  در  همین حوالی هاست

 

درهــــمین  لحــظه هـای  نــورانی

باری  از دوش  یــکنــــفر بـــردار

روزه داری  فقــط  نخــوردن  نــیست

چون  علی  کـیسه ی ســحر بردار

****************************
سید هاشم وفایی

خداوندا به درگاه تو اشک و آه آوردم

ز شرم رو سیاهی نالۀ جانکاه آوردم

نسیمی خانه بردوشم که سوی آستان تو

ز اسباب پریشانی،خجالت آه آوردم

به درگاه تو رو کردم اگر پرسی چه آوردم

قدی خم ، کوله باری پرگنه همراه آوردم

بدم خود خوب می دانم ولی اشک ندامت را

برای عذر خواهی سوی این درگاه آوردم

وفائی راهمین اشک ندامت توشۀ فرداست

ببخشا گرحضورتو پری چون کاه آوردم

 ****************************

موسی علیمرادی

نا امید از خودمم چشم امیدم به خداست

نفس من عین جفا  و کرمت  عین وفاست

هرچه خواهی  بدهی  بر من بیچاره بده

هرچه از سوی تو ای دوست رسد خوب و به جاست

سر به زیر آمده ام  باز سر افرازم کن

ای کسی که همه جا  پرچم لطفت بالاست

اشتراک من و تو  باعث شرمم شده است

گنه من به خفا و کرم تو به خفاست

پشت کردند همه عالم  و آدم  بر من

گرچه سخت است , غمی نیست که رویم به خداست

بد زمین خورده دلم گر که چنین می گریم

که نشان به زمین خوردن آیینه صداست

حاجتی را که روا نیست فزون شکر کنم

گاه بینایی من کوری چشم  گره هاست

گرچه زشت است گناه از من مخلوق ولی

بخشش از سوی تو ای خالق زیبا زیباست

گر پی مستحقی تا که بر او لطف کنی

نیست بیچاره تر از من که نیازم به سخاست

هم بلایم بده هم کرببلا حرفی نیست

درد با عشق حسین بن علی عین دواست

 ****************************

مجتبی قاسمی

باز هم از عمل خویش به دل غم دارم

خسته از این همه آلودگی و تکرارم

دل من تنگ برای همه شد الا تو

وای از تیرگی این دل بی مقدارم

معصیت کرده مرا دور ز تو ، می دانم

پر شده نامه ی من از گنه بسیارم

نامه ام اشک تو را باز درآورده...ببخش

وای بر من که همیشه سر تو سربارم

مهربان تر ز خودت در همه ی عالم نیست

با همه تیرگی ام سوی شما رو آرم

یک نظر کن که من از دست خودم خسته شدم

بی نگاه تو اثر نیست بر استغفارم

من اسیر غم دنیا شده ام کاری کن

تا رها گردم از این زندگی غم بارم

هر که دور از سر کوی تو شده خوار شده

نده غیر از خودت آقا به کسی افسارم

با همه پستی من دست مرا می گیری

ای فدای تو و بخشیدن تو دلدارم

سمت نوکریت را به دو عالم ندهم

فخرم این است که من نوکر این دربارم

****************************
محـمد جواد پرچمی

گرچه پرم وا می شود با ذکر استغفارها

پرواز دشوار است با سنگینی این بارها

گرچه تو خوبی من بدم ،هر بار گفتی آمدم

توفیق پیدا کردم از فیض نگاه یار ها

صد بار گفتم عاقبت یک بار توبه میکنم

آخر نمی آید چرا یکبار این یکبار ها

من هر کجا که رو زدم رویم خریداری نداشت

پس بعد از این دیگر بس است رفتن سوی بازارها

دلمرده گشتم از گناه، دلخسته ام از اشتباه

دیگر نمی لرزد دلم از دوری دلدار ها

وقتم کم و راهم دراز، با این گدا قدری بساز

هر جا روم سد میکند راه مرا دیوارها

سودی نمی بخشد اگر شب زنده داری های من

پس خوش به حال لذت خوابیدن هوشیارها

گاهی ادا،گاهی قضا،گاهی خدا،گاهی خطا

خسته شدم جان خودم از این همه تکرارها

گیرم مدد کاری برای کار من پیدا نشد

نام علی وا می کند آخر گره از کارها

من سالها دیوانه ایوان طلای حیدرم

یکروز ما را میبرد شوقش به سوی دارها

گفتم مرا یک کربلا مهمان کن و جانم بگیر

بس کن برایم ناز را در پای این اسرارها

****************************
غلامرضا سازگار

ﺑﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺟﮕﺮ ﺗﯿﺮ ﺑﻼ‌ﯾﯽ ﻧﺮﺳﺪ

ﺑﺮ ﻟﺒﺶ ﺍﺯ ﺧﻢ ﻫﻮ ﺟﺎﻡ ﻭﻻ‌ﯾﯽ ﻧﺮﺳﺪ

ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻦ ﻣﺼﺮﻉ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻐﺰﻝ ﻋﺸّﺎﻕ ﺍﺳﺖ

(ﺩﻭﻟﺖ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺑﯽ ﺳﺮ ﻭ ﭘﺎﯾﯽ ﻧﺮﺳﺪ)

ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺩﺭﺩ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﯽ ﺩﺭﺩﯼ ﺍﺳﺖ

ﺩﺭﺩ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻩ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺩﺭﺩ ﺩﻭﺍﯾﯽ ﻧﺮﺳﺪ

ﮔﻞ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺖ ﻭﺍ ﻧﺸﻮﺩ

ﺍﺯ ﺩﻟﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻫﺪﻑ ﺗﯿﺮ ﺩﻋﺎﯾﯽ ﻧﺮﺳﺪ

ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺯ ﮔﺪﺍ ﺯﺍﺩﻩ ﮔﺪﺍ ﺯﺍﺩﻩ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ

ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﻧﺮﺳﺪ

ﺑﺎﻧﮓ ﺍﺩﻋﻮﻧﯽ ﻣﻌﺒﻮﺩ، ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺮ ﮐﺮﺩ

ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﺰ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻟﺒّﯿﮏ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﻧﺮﺳﺪ

ﻃﺮﻓﻪ ﺑﯿﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﺎﻋﺮ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺳﺨﻨﻢ

ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺶ ﺍﺑﺪﺍﻟﺪّﻫﺮ ﺑﻼ‌ﯾﯽ ﻧﺮﺳﺪ

(ﺗﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﮐﺸﺸﯽ

ﮐﻮﺷﺶ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﺮﺳﺪ)

ﺍﯼ ﻧﻮﺍﯼ ﺩﻝ ﺑﯽ ﺑﺮﮒ ﻭ ﻧﻮﺍﯾﻢ ﺗﻮ ﺑﮕﻮ

ﭼﻪ ﮐﻨﺪ ﮔﺮ ﺩﻝ ﻣﺴﮑﯿﻦ ﺑﻪ ﻧﻮﺍﯾﯽ ﻧﺮﺳﺪ

ﯾﺎ ﺭﺏ ﺍﺯ ﻟﻄﻒ ﻣﺮﺍ ﭼﺸﻢ ﻭ ﺩﻝ ﭘﺎﮐﯽ ﺩﻩ

ﮐﺰ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺗﯿﺮ ﺧﻄﺎﯾﯽ ﻧﺮﺳﺪ

ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﻧﮕﯿﺮﺩ "ﻣﯿﺜﻢ"

ﺗﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺩﻟﺪﺍﺭ ﻧﺪﺍﯾﯽ ﻧﺮﺳﺪ

 **********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی