کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

مناجات شب قدر

  • ۲۵۹۵ نمایش
  • مناجات شب قدر

    ****************************

    مهدی جهاندار

    کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ دلی

    هی بگویم بعَلیّ بعلیٍّ بعلی

    مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است

    اُدخلوها بسلامٍ ابدیٍ ازلی

    اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس

    تا الستانه و مستانه بگوییم بلی

    همه قدقامتیان را به تماشا بنشان

    تا مؤذن بدهد مژدۀ خیر العملی

    ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث

    خوشترش خواب تو را دیدن و بیدار دلی...

    کسی آن سوی حسینیّه نشسته است هنوز

    همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی-

    باز قرآن به سرش دارد و هی می گوید

    بحسین بن علیٍ بحسین بن علی

    ****************************

    امیر عظیمی

    شب قدر آمده یارب نگاهی

    به درگاه تو آمد روسیاهی

    الهی یا الهی یا الهی

    یگانه جان پناهم  ربی العفو

    ببخشا اشتباهم ربی العفو

    تو مقصود دعاهای مجیری

    تو منظور من از جوشن کبیری

    تو امشب آمدی دستم بگیری

    بگو بخشیده ای این خونجگر را

    گنهکار شب قرآن به سر را

    خدا! عبد تو مهمان کریم است

    سرش در زیر قرآن کریم است

    گدای لطف و احسان کریم است

    خودت بشنو فغان و ناله اش را

    عطا کن روزی یکساله اش را

    خدا! من امشبی بر تو گدایم

    به حق فاطمه بشنو دعایم

    عزادار علی شیر خدایم

    الها، ربنا استغرالله

    به حق مرتضی استغفرالله

    ****************************

    مهدی مقیمی

    من با تو بال و پر گرفتم یا الهی

    کِی دامن دیگر گرفتم یا الهی

    ده مرتبه نام تو را با اشک بردم

    قرآن به روی سر گرفتم یا الهی

    آغوش تو باز است از بس مهربانی

    امشب تو را در بر گرفتم یا الهی

    کرده گناهم از تو دور ، امشب دو دستی

    دامانِ چشم تر گرفتم یا الهی

    شرمنده ام از بس ز عصیان توبه کردم

    اما گناه از سر گرفتم یا الهی

    با ذکر یا حیدر ، سحر این حال خوش را

    از روضه و منبر گرفتم یا الهی

    امشب قبولم کن که من این اشکها را

    از روضۀ حیدر گرفتم یا الهی

    هر چه نباشد خاک پای اهل بیتم

    سرمایه از این در گرفتم یا الهی

    یک کربلا می خواستم آن هم که امسال

    از مادرش آخر گرفتم یا الهی

    ****************************
    مجتبی روشن روان

    من اومدم بگم خدای حیدر

    گرچه بدم جونم فدای حیدر

    من اومدم بگم تو این دل شب

    در می زنه بازم گدای حیدر

    من اومدم قرآن به سر بگیرم

    با زینبش برا شفای حیدر

    من اومدم امشب دیگه بمیرم

    برای درد و غصه های حیدر

    من اومدم بگم آقام بیادش

    به پای ذکر روضه های حیدر

    من اومدم یه ذره نور بگیرم

    از نوکرای با صفای حیدر

    من اومدم بگم منو بشوری

    با اشک چشم بچه های حیدر

    من اومدم بگم منو ببخشی

    به حق ناله ی شبای حیدر

    من اومدم بگم شبیه زینب

    سیاه پوشیدم تو عزای حیدر

    من اومدم بگم اگر چه پستم

    ولی دلم داره ولای حیدر

    من اومدم بگم که خیلی مردی

    مارو خریدی به وفای حیدر

    من اومدم بگم اگه سیاهم

    نذار بدی هامو به پای حیدر

    من اومدم بگم که زندگیمو

    جونمو بچه هام فدای حیدر

    من اومدم بگم به جون زهرا

    مارو ببر صحن و سرای حیدر

    من اومدم دیگه ازت بگیرم

    برات ایون طلای حیدر

    من اومدم بگم اگه خدائیش

    علی نبود کی بود به جای حیدر

    ****************************
    امیر عظیمی

    ای خدا، ای بی نیاز چاره ساز

    بارالها، خالق بنده نواز

    ای کریم ذوالعطا و فضل وجود

    ای به سمتت کلَّ شیٍ فی السجود

    ای مناجات شب شبگردها

    همنشین مهربان دردها

    ای نوای بی نوایان، ای اله

    روسیاهم، روسیاهم، روسیاه

    روسیاهم ای کریم دستگیر

    دست خالی آمدم، دستم بگیر

    دست خالی آمدم ای جان پناه

    کوله باری دارم از جرم و گناه

    هیچ می دانی چرا دورم ز تو

    سالهای سال مهجورم ز تو

    نفس با ابلیس تا همدست شد

    بنده ی تو از گناهان مست شد

    هی گنه پشت گنه پشت گنه

    پیش تو واشد دگر مشت گنه

    یارب امشب جرم و عصیانم ببخش

    من پشیمانم، پشیمانم ببخش

    تا که با جرم و گنه آمیختم

    آبرویی از امامم ریختم

    از من آلوده دامن هر گناه

    خنجری شد بر دلش بنشست، آه!

    یوسف زهرا ببین چاه مرا

    بشنو از چاه گنه، آه مرا

    گوشه چشمی کن به من، آقای من

    سیّدی، یابن الحسن، مولای من

    با دعای آتشینت کار کن

    بهر این آلوده استغفار کن

    ای پناه انس و جان، صاحب زمان

    الامان و الامان، صاحب زمان

    ماه، ماه روزی داری و دعاست

    شب شب قدر و دل من در کجاست؟!

    شب شب قدر و ز اشکم منجلیست

    من دلم در کوفه همراه علیست

    کوفه امشب با دلم بد تا نکن

    خون به قلب دختر زهرا نکن

    آی کوفه! دختر خیرالنسا

    امشبی شد میزبان مرتضی

    بود از افطار تا وقت سحر

    میهمان دختر زهرا پدر

    آفتابی میهمان ماه شد

    ام کلثوم سفره دار شاه شد

    آن امام مهربان ساده زیست

    سفره ی افطار را دید و گریست

    در دلش انگار یاد یار کرد

    باز با نان و نمک افطار کرد

    در دلش آشوب بود و زمزمه

    بارها گفت: "ادرکینی فاطمه"

    شد دل دختر دوباره غرق خون

    تا شنید " انّا الیه راجعون"

    شد سحر، حیدر کمر را بست باز

    تا رود مسجد به محراب نماز

    می شنید از درب ها، دیوارها

    از لب مرغان، لب مسمارها

    امشب ای شیر خدا، مسجد نرو!

    مرتضی ای مرتضی! مسجد نرو!

    حیدر اما راهی کوچه شد و

    با دلی شیدا به مسجد آمد و

    خویش را آماده بهر یار کرد

    قاتلش را هم خودش بیدار کرد

    سمت کعبه، کعبه ی اهل نیاز

    گفت اذان و شد مهیاّی نماز

    تا که او را دشمنش در سجده دید

    ناگهان شمشیر جهلش را کشید

    ابن ملجم آن لعین بی حیا

    ضربتی زد بر سر شیر خدا

    باز قلب آفرینش آب شد

    مقتل شیر خدا محراب شد

    ناله ی محراب را مسجد شنفت

    مرتضی فُزتُ وربّ الکعبه گفت

    " قد قتل" از عرش می آمد بگوش

    نالۀ جبرییل آمد در خروش:

    "اهل عالم! رشته شد ارکان دین

    کشته شد دیگر امیرالمومنین"

    مجتبی این را شنید و دلپریش

    باز هم در کوچه ها افتاد پیش

    کوچه ها را پابرهنه می دوید

    تا به محراب علی؛ آقا رسید،

    صبحدم در پیش چشمش تار شد

    گفت داغ مادرم تکرار شد

    ناگهان در آن دم پر شور و شین

    درب مسجد وا شد و آمد حسین

    وای از وقتی که شاه کربلا

    دید غرق خون سر شیر خدا

    آه از چشمان بر در دوخته

    دختری در داغ  مادر سوخته

    دید وقتی دختر شیر خدا

    مرتضی را غرق خون با مجتبا

    از سویدای جگر آهی کشید

    گفت یارب باز فصل غم رسید

    داغ روی داغ، یارب صبر ده

    بر دل بریان زینب صبر ده

    دلخوشی هایم همه رفته ز دست

    از برایم دو برادر مانده است

    آه اگر یک روز از غم تا شوم

    بی حسین و بی حسن، تنها شوم

    آه اگر روزی به صحرایی عجیب

    بی برادر گردم و گردم غریب

    آه اگر در قتلگه با شور و شین

    بین قاتل ها شود تنها حسین

    آه اگر بر حنجرش خنجر رود

    از تنش بر روی نیزه سر رود  ...

    ****************************

    مهدی مقیمی

    مسکینِ همه شبم ، بک یا الله

    من فاطمه مذهبم ، بک یا الله

    قرآن به سرم گرفتم و گُل کرده

    ده مرتبه بر لبم ، بک یا الله

    ***

    مسکینم و با ربِّ جلی می گویم

    شرمنده ام از گنه ولی می گویم

    تا آنکه ببخشی تو گناهانم را

    ده بار الهی بِعلی می گویم

     ****************************

    مجتبی روشن روان

    بخوان امشب ای دل سمیع الدعا را

    صداکن خدای سریع الرضا را

    الهی به حق رسول امینت

    امانی بده بنده ی بینوا را

    الهی به حق علی شاه مردان

    مگیر از دل من صفای ولا را

    الهی به حق بتول شهیده

    بیا با من رو سیه کن مدارا

    الهی به حق الحسن از کرامت

    بگردان کریما قضا و بلا را

    الهی به حق الحسین از عنایت

    فزون کن به قلبم غم کربلا را

    الهی به زینب به حق رقیه

    مسوزان دل بندۀ مبتلا را

    الهی به حق اباالفضل العباس

    عطا کن به چشمان تارم حیا را

    الهی به سجاد و باقر به صادق

    به من هدیه کن سوز و آه و بکاءرا

    الهی به زندانی عشق کاظم

    مرانی ز کویت اسیر بلا را

    الهی به شمس الشموس ولایت

    رضاکن ز دستم نگاه رضا را

    الهی به حق جوادالائمه

    بده رزق پاک و فراوان گدارا

    الهی به هادی... علی چهارم

    هدایت بفرما به میخانه ما را

    الهی به حق الحسن باب مهدی

    بیا واکن از لطف باغ لقا را

    الهی بحجه الهی بحجه

    بده اذن دیدار آن دلربا را

    الهی به حق تمام قسمها

    ببخش این سیه چهره ی بی وفا را

     ****************************
    مهدی مقیمی

    بعدِ حمد و بعدِ بسم الله الرحمن الرحیم

    میبرم بر توپناه از شرِّ شیطان رجیم

    کن کمک یا رب بمانم در صراط مستقیم

    ای ملائک تا ابد بر درگه لطفت مقیم

    یا سمیعُ یا علیمُ یاعلی یا عظیم

    یا حلیم یا کریم یا حکیم یا قدیم

    در دلم دارم امیدِ رحمت ای پروردگار

    یا امان الخائفین ، یا رب اللیلِ و النهار

    یا عظیمَ المنِّ یا ربَّ الحُبوبِ والثِّمار

    سیدی العفو ، یا ربِّ الصّغارِ و الکِبار

    عفو ، یا ستار ، یا ربّ الصحاری والقِفار

    رحم ، یا غفار ، یا ربَّ البَراری والبِحار

    شد گناهم علتی تا اینکه باشم از تو دور

    در تقابُل با گناهانم ولی بودی صبور

    تو کریم و مهربان بودی و من مست غرور

    از رگ گردن به من نزدیکتر داری حضور

    یا مُهَیمِن یا مُزَیِّن یا طهورُ یا شکور

    یا مُلقِّن یا مُهَوِّن یا عَفُوُّ یا غفور

    رحم کن بر  بنده ات یا راحم الشَّیخِ الکبیر

    رومگردانی ز من یا رازِق الطِّفل الصغیر

    من گناه آلوده ای هستم أَجِرنا یا مُجیر

    عُدَّتی فی شدّتی یا جابِرَ العظمِ الکَسیر

    یا لطیفُ یا خبیر یا قدیر یا منیر

    یا بشیرُ یا نذیرُ یا بصیرُ یا ظَهیر

    شامل ما بوده الطاف تو ای رب جلیل

    ای خدای بی شریکِ بی نظیرِ بی بدیل

    ای که آتش را گلستان می نمایی بر خلیل

    پس طمع بر رحمتت هرگز نمی خواهد دلیل

    یا جمیلُ یا وکیلُ یا کفیلِ یا قبیل

    یا مُدیلُ یا مُنیلُ یا مُقیلُ یا مُحیل

    غرق عصیانم خدایا داده دنیایم فریب

    از گناهم خسته ام توفیق توبه کن نصیب

    ای نگاهِ پر ز مهرت بندگانت را شکیب

    وای از آن روزی که دوزخ سمت ما دارد لهیب

    یا حبیبُ یا طبیب یا قریب یا رقیب

    یا حسیبُ یا مَهیبُ یا مُثیبُ یا مجیب

    ظاهری تو باطنی تو آخری تو اولی

    تو امید آخر هر بندهء مستأصلی

    هر سحر کردم صدا نام تو با صوت جلی

    یا بدیع یا منیع یا وفیُّ یا علی

    یا حفیُّ یا رضیُّ یا قویُّ یا ولی

    یا زکیُّ یا بدیُّ یا غنیُّ یا مَلیّ

    ****************************

    محمد بیابانی

     بازم شب قدره و بیقراری

    غلْط میخوره رو گونه های خیسم

    بازم شب قدره و حاجتام و

    یکی یکی با گریه می نویسم

     

    حاجتایی که نزدیک یه ساله

    تو خاطرم مرور میشه همیشه

    ولی تموم حاجتای عمرم

    اندازه یه حاجتم نمیشه

     

    حاجتم اینه آقام و ببینم

    کاشکی که آرزو به دل نمونم

    دوس دارم از خجالتش در بیام

    خدا کنه ازش خجل نمونم

     

    بازم شب قدره و جات خالیه

    فقط غمه که جات و پُر میکنه

    فقط نگاه مهربون توئه

    که این دل سنگیم و در میکنه

     

    باز شب قدره و خودم میدونم

    که قَدرت و نمیدونم آقاجون

    من امشب اومدم بگم که دیگه

    پشیمونم پشیمونم آقاجون

     

    تو جامعه کبیره خوندم این و

    لطف خدا بسته به لطفتونه

    اگه تو از گناه من بگذری

    دیگه خدا من و نمی سوزونه

     

    کِی میشه از کعبه خبر بیاد و

    صدا اذونت بپیچه تو گوشم

    برای انتقام بریم مدینه

    کنار تو لباس رزم بپوشم

     

    نمیدونم کوفه ای یا کربلا

    نمیدونم کجا عزا گرفتی

    به یادمون باش آقا هر کجا که

    به آسمون دست دعا گرفتی

    ****************************
    مهدی علی قاسمی

    باز هم بنده ی تو گریه کنان می آید

    بر من این دوریِ آقام گران می آید

    همه جا جار زدم صاحبمان می آید

    ای أجل صبر کن امّید جهان می آید

    آخرش یار سفر کرده می آید از راه

    آید از راه شبی منتقم ثارالله

    یارب العفو که این بنده ی فرّار آمد

    از گنه خسته شد و بر در تو زار آمد

    شب قدر است ببین عبد گنهکار آمد

    عاشق و در به در حیدر کرار آمد

    ای خدا با همه ی جرم و خطا آمده ام

    به امید کرم و لطف و عطا آمده ام

    معصیت آخرِ سر نان مرا آجر کرد

    باید امشب به برت توبه ای همچون حُر کرد

    نام حیدر صدف سینه ی ما را دُر کرد

    رحمت واسعه اش ظرف مرا هم پر کرد

    امشبی را خودِ الله عزادار علیست

    هرکه را می نگرم بنده ی دربار علیست

    سر او تا دمِ ابرو چه به هم ریخته است

    چشمهایش شده کم سو چه به هم ریخته است

    دلش از خاطره ی کوچه به هم ریخته است

    یاد خونابه ی پهلو چه به هم ریخته است

    فکر و ذکرش دم آخر شده زهرای بتول

    شکوه ها می برد از امت خود پیش رسول

    درد و دل با پسرش کرد دم آخر خود

    کربلا جان تو و زینب غم پرور خود

    قتلگه دور کن او را تو ز دور و بر خود

    و بگو خوب ببندد گره معجر خود

    کوفیان در دلشان کینه ی من را دارند

    بعد تو شمر و سنان رو به حرم می آرند

    ****************************

    محـمد بیابانی

    مناجات با امام زمان(عج)

    به حق خدای شب قدرها

    بیا ای دعای شب قدرها

    حضور تو تنها نفس می دهد

    به حال و هوای شب قدرها

    پر از التماس است و آقا بیاست

    در عمق صدای شب قدرها

    الهی نگاهی کن از روی لطف

    به آقا بیای شب قدرها

    برای تمنای روز ظهور

    می افتم به پای شب قدرها

    کمی نقد عشق و عنایت بریز

    به دست گدای شب قدرها

    مریض فراقیم یابن الحسن

    تو هستی دوای شب قدرها

    به حق علی و به حق الحسین

    به این ناله های شب قدرها

    مرا یک سحر کاش مهمان کنی

    نجف کربلای شب قدرها

    ****************************
    محـمد بیابانی

    امام زمان(عج)- مناجات شب قدر

    بگیر تُو دستت سر و سامونم و

    رها نکن حال پریشونم و

    فدات بشم فقط یه بار نگام کن

    منم وسط می ذارم این جونم و

     

    من نمیخام وصله ناجور بشم

    با کارام از تو انقدر دور بشم

    اگه قراره که روت و نبینم

    بهتره از همین الان کور بشم

     

    نذار که تا ابد خجل بمونم

    با پای لنگم توی گل بمونم

    بذار سرم رو زیر پات بذارم

    نذار که آرزو به دل بمونم

     

    درد داریم بده دوای مارو

    بیا و کم کن شر دشمنارو

    میگن درای حرما رو بستن

    دوباره وا کن راه کربلارو

     

    برام همینکه روضه خونم بسه

    همینکه گریه کن بمونم بسه

    همینکه یک بار تا میگم حسین جان

    مادرت از عرش بگه جونم بسه

     

    میگن که هر هفته شب جمعه ها

    روضه به پا میکنه تو کربلا

    تو قتلگاه میگه غریب مادر

    بمیره مادر که سرت شد جدا

     ****************************
    مهدی رحیمی

    زده در وقت سحر یاد رفیقان به سرم

    شب قدری چه قَدَر ریخته مهمان به سرم

    رحمت واسعه اش از همه سو می ریزد

    می روم تا بچکد حضرت باران به سرم

    بازدر لحظه ی افطار به خود می گویم

    چه بلایی که نیاوَرْد همین نان به سرم

    درحقیقت به سرم دست خدا باز شده

    ظاهرا دیده ولی دیده که قرآن به سرم

    لحظه ی گفتن ذکرِ به علیٍ امشب

    زده رویای حرم از دم ایوان به سرم

    گرچه ده مرتبه گفتم به رضا، یکدفعه

    ****************************
    قاسم نعمتی

    نازم به این خدا که گنهکار می خرد

    هر روزه دار را دَم افطار می خرد

    با آبروی رفته به میهمانی آمدم

    هربار آبروی مرا یار می خرد

    یک لحظه هم کنار نزد پرده ی مرا

    با احترام حضرت ستار می خرد

    من روی آمدن به ضیافت نداشتم

    اما دلم خوش است که غفار می خرد

    اشک جوان ز گونه ی چشمش که می چکد

    بار گناه او به شب تار می خرد

    رو میکنیم سوی کرم خانه ی کریم

    اینجا ندیده صاحب آن بار می خرد

    در روز حشر هم به امیر نجف قسم

    ما را به عشق حیدر کرار می خرد

    حُب علی هدیه ی مخصوص فاطمه است

    ما را به این بهانه خریدار می خرد

    درحسرت یَموت یَرَنی میکشد مرا

    حیدر غلام خود دَم دیدار می خرد

    باب الرضای صحن نجف باب جنت است

    اینجا بهشت، ناز گنهکار می خرد

    ما را به نام تشنه لب کربلا حسین

    با یک سلام لحظه ی افطار می خرد

    اذن دخول کرببلا نام زینب است

    زینب فقط گدای گرفتار می خرد

    هرکس که مویش از غم زینب سپید شد

    او را یقین کنید که علمدار می خرد

    از روی ناقه دید که در کوچه های شام

    از اخنس و سنان کسی گوشوار می خرد

    پیش رباب حرمله فریاد زد کسی

    گهواره ی شکسته شیرخوار می خرد

    ****************************
    سید هاشم وفایی

    من که بر سینه ز یاد تو جلا بخشیدم

    دل خود را ز فروغ تو ضیا بخشیدم

    بنده ای را که پُر از غفلت و عصیان گشته

    می شود باز بگویی که بیا بخشیدم

    گفتی ای بنده که در سایۀ قرآن منی

    شب احیا ست تو را حال بکا بخشیدم

    گریه کردم من و با زمزمۀ یا الله

    به گلستان دل خویش صفا بخشیدم

    به محمد به محمد دل من می لرزید

    درد خود را به همین نام دوا بخشیدم

    به حق فاطمه بر سورۀ قدر شب قدر

    که ز قدرش به دلم قدر و بها بخشیدم

    در جواب به علیٍ به علیٍ به علی

    کاش گویی که گناهان تو را بخشیدم

    تا که گفتم به در خانۀ تو بالحسنٍ

    مژده آمد که تو را صبر و رضا بخشیدم

    به همان ذبح عظیمی که به مقتل می گفت

    هر چه را داشته  در راه خدا بخشیدم

    به تو گفتم به حسین ٍ به حسینٍ ،گفتی

    من تو را تذکرۀ کرب و بلا بخشیدم

    به علی بن حسینت شب احیا تو بگو

    که تو را حال مناجات و دعا بخشیدم

    وسط حال شب قدر رسیدم به بقیع

    دل به منظومه ای از شمس ضحی بخشیدم

    کاظمینی شدم  و در حرم دو گل یاس

    از همان باغ به دل عطر وفا بخشیدم

    به رئوفی که بود مظهر تسلیم و رضا

    مژده بفرست تو را من به رضا بخشیدم

    به علی بن محمد به حسن بن علی

    که بگو توشه برایت به جزا بخشیدم

    به حق حجت موعود تو را می خوانم

    شب عفو است بگو من همه را بخشیدم

    کاش از عرش «وفایی» برسد آوایی

    من شما را همه بی چون و چرا بخشیدم

    ****************************

    محمود ژولیده

    مناجات با خدا- شب قدر

    ای بنازم رحمتت کز دیده بارانی گرفت

    در دلم شبهای احیایت چه طوفانی گرفت

    اشکها بارید و قدری قلبها آرام شد

    صیقلی شد سینه ها و خوب مهمانی گرفت

    تیرگی های ضِلالت همچنان مغلوب ماند

    سینۀ اهل هدایت فیض نورانی گرفت

    هر دلی که پا به روی نفسِ شیطانی گذاشت

    در همه رفتارها حالات رحمانی گرفت

    باز هم از رحمتت تطهیر شد دلهای ما

    از نگاه بخششت آیات ربّانی گرفت

    صدقِ نیّت بهترین زینت برای مومن است

    پاکدل اعمال صالح را به آسانی گرفت

    کور دل آنکس که بر ((لاتقنطوا)) هم دل نداد

    هرکه شد مأیوس کِی زین درد درمانی گرفت

    هرکه شد بخشنده می بخشد خطای این و آن

    ای خوش آن دستی که دستان مسلمانی گرفت

    آنکه نیت کرد امام خویش را یاری دهد

    این هدایت را یقین از ماه قرآنی گرفت

    عهد ما این بود: ما یار ولایت می شویم

    آخر ای دل حیدر از ما عهد و پیمانی گرفت

    عهد ما آمادۀ روز شهادت بودن است

    دین هر از گاهی ز اهل درد قربانی گرفت

    یاد آن دروازه قرآنهای نورانی بخیر

    آن زمانی که ز دست ما چه یارانی گرفت

    بازهم سربند می بندیم یا نعم الامیر

    کربلایی عهد می بندیم یا نعم النصیر

    ****************************
    مهدی رحیمی

    امیرالمومنین(ع)امام زمان(عج)- شب نوزدهم

    امروز نشستم دو سه خط نامه نوشتم

    از غصه و از هجر رخت نامه نوشتم

    آقای پس پرده پس از عرض سلامی

    میخواستم از عشق بگویم دو کلامی

    در پرده بمان تا برسد وقت ظهورت

    در شهر نمانده نه حلالی، نه حرامی

    بر سر در خوش‌رنگ مکان‌های عمومی

    مانده‌ست فقط از تو در این جامعه نامی

    این جا به خدا هیچ کسی فکر شما نیست

    تنهایی و تنها نکند فکر قیامی؟!

    پیمانه به پیمانه شب مستی و خم شد

    اما غرض از نامه شب نوزدهم شد

    میخانه همین جاست اگر قدر بدانیم

    امشب شب احیاست اگر قدر بدانیم

    تو باعث بینایی چشم تر مایی

    من نامه نوشتم به تو که یاور مایی

    در نامه نوشتم به خداوند تو سوگند

    باید که شفیعم بشوی پیش خداوند

    ای کاش نگاهم به تماشای تو باشد

    در نامه‌ی امسال من امضای تو باشد

    راهی که قرار است در امسال بگیریم

    ای کاش به سمت رخ زیبای تو باشد

    امشب شب قدر است و شب ضربت بر سر

    افتاده به محرابِ دعا حضرت حیدر

    محراب شده خونی و دنیا شده ماتم

    سر برده به زانوی خودش لاله از این غم

    بردند همه از غم تو سر به گریبان

    از خاتم پیغمبر و تا حضرت آدم

    از بس که هوا تیره شده مردم ماندند

    ماه رمضان آمده یا ماه محرم؟

    وا کرده به محراب چه قرآن نفیسی

    شمشیر کثیف پسر قاتل ملجم

    امشب شب قدر است اگر قدر بدانی

    تا آخر امسال تو شاید بتوانی

    شاید بتوانی که خودت باشی و ربت

    شاید بتوانی دل خود را بتکانی 

    ****************************
    محـمدمهدی عبدالهی

    هرچند که خسته از گناه آمده ام

    با حال بد و روی سیاه آمده ام

    امشب شب قدر است ،یقین می بخشی

    با ذکر حسین و اشک و آه آمده ام

    ****************************

    نظرات  (۱)

    سلام ؛
    پست مفیدی بود ، خوشحال می شم از آخرین پست سایت من هم دیدن کنی
    عنوان مطلب : تلاش برای ترور منجی آخر الزمان !
    لینک مطلب

    خوشحال می شم نظرت را راجع به این مطلب بدونم .

    http://ariae.ir/30256-Emam-zaman.html

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی