کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت امام کاظم علیه السلام-5

***********************

آیینه را به نور تماشا، تبسمی
ای جلوه‌ی نماز، که خورشید هفتمی
سر می‌زند ز مشرق نامت، سپیده‌گاه!
عرش خدای را به تکلم، تجسمی!
مرهون نام توست، شفاخانه‌ی قضا
ای قبله ای که مرکز حاجات مردمی
هر صبح و شام نور تو در جلوه، یا عزیز!
در کاظمین و مشهد و شیراز یا قمی
خاک مزار تو، حرم خاص انبیاست
هم طور نور را به تماشا، تبسمی
سیدعلی اصغرموسوی

*****************

 امشب جهان به عطر ولایت معطر است
زیرا شب ولادت موسی بن جعفر است

روئیده در بهشت ولایت گلی کز آن
در هر مشام رایحه ای روح پرور است

با اینهمه جلال خدائی بشر که دید

الحق که جای گفتن الله اکبر است

***********************

 امشب  زلطف کبریا عالم همه پرنور شد
شمسی عیان شد در جهان ظلمت دوباره دورشد

خفاش سان خصم ولی ازنور تابان کورشد
نوردوچشم ساقی کوثر از آن مسرور شد

ابلیس دید این نور را آزرده و رنجور شد
دلهای مردان خدا پر زنشاط وشور شد

آمد امام پنجمین از فاطمه بنت حسن
چشم علی ابن الحسین روشن از این فخر زمن

بیت امام ساجدین روشن شد از نور خدا
از این تجلی در عجب سکّان عرش کبریا

سبّوح گو ، قدوس گو، کروبیّان اندر سماء
گوئی عیان آمد زنو انوار ختم الانبیاء

آمد بدنیا زاده دخت امام مجتبی
رویش حسن ، بویش حسین، نسل علی مرتضی

به به از این دنیا پسر کز دامن عصمت بود
گنج سخا ، کان کرم ، بر مصطفی عترت بود

شاهنشهی کو وارث پیغمبر خاتم بود
از علم و حلم و فضل او ، دین نبی محکم بود

هم نام جدّش و مصطفی آن رهبر عالم بود

مانند شاه لافتی ، فرمانده اعظم بود

***********************

حسین ایمانی

حزن سنگین غمم یک لحظه خنثی می شود

با قدم های نگارم قد غم تا می شود

قد غم ها تا شد و تا سرزمین کاظمین

مرغ دل پرواز کرد و عشق پیدا می شود

بر لب شیخ الائمه غنچه لبخند شوق

با نگاهی سوی گهواره شکوفا می شود

عشق را احساس و با احساسِ قلبم عشق کن

زیر و رو کن خاک را کی مثل موسی می شود

در تمام دوره ها حجت به دنیا لازم است

اولین حجت پس از اتمام حجت کاظم است

وارث بر حق علم باقری و صادقی ست

بین شیخ عشق و سلطان بودن او منطقی ست

عاشق دین خدا از نسل یاس و مرتضی

عشق بازی از تبار ذوالفقار عاشقی ست

پنجمین پشتش گل یاس است نسل او به پنج

می رسد با عطر نرگس شاید او هم رازقی ست

کربلا کشتی آزادی و ساحل حیدر است

کاظمین ما بین این کشتی و ساحل قایقی ست

از علی بود و علی گفت و علی شد وارثش

این علی خو، خود کلام الله ناب و ناطقی ست

تکیه گاه حضرت موسی اگر در غم عصاست

تکیه گاه و پشت هفتم رهبر عالم رضاست

آمدم از او بگویم تا رضاییم کند

با نگاهش مرغ ایوان طلاییم کند

حضرت باب الحوائج بود و حاجت داشتم

آمدم از کاظمینش کربلاییم کند

چشمم از غم های مشک خشک صحرا خیس بود

اشک آوردم که جایش نینواییم کند

یاد زینب یاد ویران و مصیبت می کنم

تا برای غصه عمه فداییم کند

اربعین می آید و ذکر لبم لبیک حسین

خواستم از او که وقف روضه خوانیم کند

تا توسل بر دم موسی ابن جعفر می کنم

یاد زندان غم و هجران دلبر می کنم

***********************

مجتبی صمدی شهاب

آن جا که عاشقی است همیشه فضای ماست

در مرغ زار دربه دری ردپای ماست

وقتی که نان سفره ما از محبت است

صدها هزار حاتم طائی گدای ماست

دین و طریقت همه انبیا علیست

ای مدعی بدان تو که این ادعای ماست

ناخالص است دین بدون علی سرشت

شاه غدیر صاحب رکن ولای ماست

مثل کلیم تکیه به جایی نمی زنیم

وقتی که عشق حضرت موسی عصای ماست

موسای ما ز نسل شهنشاه خیبر است

نوری ز طیف عاطفه موسی بن جعفر است

***

شکر خدا که بنده ایمانی اش شدیم

کشتی شکستۀ ایم که طوفانی اش شدیم

ما در پناه چتر ولایش نشسته ایم

خیس از نزول رحمت بارانی اش شدیم

ما را گره زدند به زلف رهای او

آزاد عالمیم که زندانی اش شدیم

اولاد او به کشور ما آمدند و ما

خادم شدیم و نوکر ارزانی اش شدیم

هم خاک بوس دختر او در میان قم

هم ریزه خوار پور خراسانی اش شدیم

خاک و زمین ما همه در اختیار اوست

ایران امام زاده سرای تبار اوست

***

در هفتمین حضور زمینی آسمان

او شد بلند مرتبه جمع خاکیان

آری ملاک سنجش ایمان ولایت است

ما شاکریم او شده هفتم اماممان

ما با وجود او به خدا گم نمی شویم

زیرا که او به شیعه دهد راه را نشان

با عشق او به وقت حساب و کتاب و قبر

وا می شود زبان فرو بسته در دهان

او سومین لقب گرفته به باب الحوائج است

حاجت نمی برم به خدا پیش این و آن

حاجت روا شدن ز درش کار ساده است

این کمترین عنایت این خانواده است

***

امشب صلای آمدن عید می زنم

خود را به حال مستی تشدید می زنم

با عشق او برای طپش های عاشقی

بر قلب خود علامت تمدید می زنم

تمثال آفتابی او را به روی دل

بختم اگر که آمد و تابید می زنم

محتاج هستم و درِ کوی کریم را

دارالاجابت است و به امید می زنم

تا دیدمش دلم از غصه آب شد

کوه دلم ز آتش عشقش مذاب شد

 

عمرش میان غربت بی یاورش گذشت

رنج هزار ساله بر آن پیکرش گذشت

حسرت کشیده چون پدری گیسوان او

درحسرت نوازشی از دخترش گذشت

او مرگ خویش را ز خدا عاشقانه خواست

از بس بلا کشید که آب از سرش گذشت

وقتی به زیر مشت و لگد ها شکسته شد

دانست آنچه بر بدن مادرش گذشت

اما اسارتش که به زینب نمی رسد

او شعله از اصابت با معجرش گذشت

زینب اسیر کوچه و بازار شام شد

زن بود و وارد صف اغیار شام شد

***********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی