کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها-35

***************

حسین قربانچه

 

گاهی یک حرف به دریایِ سخن می ارزد

آنچنان که لبِ بلبل به چمن می ارزد

گاهی اوقات میانِ ستم ِ فاصله ها

بردنِ نام ِ محمد به قرن می ارزد

پشتِ هر وصل ِ نِکو، دربه دری خوابیده

پس به امّید لقا، ترکِ وطن می ارزد

سرسائیده به خاک کفِ پایِ زهراست

آن سری را که مَثَل گفته به تن می ارزد

در بهشتی که فقط میوه یِ فصلش سیب است

کیسه برداشتن و پرسه زدن می ارزد

راهِ دوری نَرَوَد فاطمه جان گاه گهی

یک دو تا قاچ از آن سیب به ما هم بدهی

*** 

سر به جز زیرسرای تو وبال است وبال

نوکری جز به نگاه تو محال است محال

وقتی اعجاز کند خاکِ سر چادرتو

خاکِ پایِ تو شدن اوج کمال است کمال

سینه ات سینه یِ سینای رسول است و براو

بوسه بر سینه ی تو طبق روال است روال

آتش ِدوزخ اگر بر تو حرام است حرام

آتش ِعشق تو بر شیعه حلال است حلال

بس که اوصاف تو پُر کرده همه دنیا را

این برای همه ی دَهر سؤال است سؤال

که تو رَبّی؟! ملکی؟! انسیه ای؟! حورایی؟!

تو رسولُ اللَهی یا حیدری یا زهرایی؟!

*** 

تو رسیدی و جهان آینه بندان شد و بعد

پَر ِ جبریل پُر از کوثرِ قرآن شد و بعد

به خدیجه خبرآمدنت را دادند

میزبانِ تو سر خوانِ تو مهمان شد و بعد

مادرعالم و آدم شدی و با قَدَمَت

شجرطیبه از میوه فراوان شد و بعد

پس از آنی که جهان مزرعه ی طوبا شد

نوه ی پنجم تو وارد ایران شد و بعد

شهر و آبادیِ ما عطر ِ خوش ِ یاس گرفت

شهر و آبادیِ ما یکسره سلمان شد و بعد

اینچنین مکتبِ ما مکتبِ ایمانی شد

قوم ِ ما جیره خورشاهِ خراسانی شد

 ***

سر ِ سجاده، نگاهِ تو قمر می سازد

اشک می ریزی و چشم ِ تو گُهر می سازد

هر قنوتی که تو در نافله ها می گیری

از شبِ تارعلی صبح ِ ظفر می سازد

در دلِ خانه فقط نیمه نگاهت، نفست

فضه یِ خادمه را معجزه گر می سازد

هرکجا دور سر ِشیعه بلا میگردد

گوشه یِ چادر تو دفع ِ خطر می سازد

لذتِ پر زدنِ سویِ شما را دارد

به مَذاق ِ دلِ ما روضه اگر می سازد

 مادری کردی و در روضه صدایم کردی

سر سجاده نشستی و دعایم کردی

*** 

بی تو هیهات زمین میل ِ بهاری بکُنَد

یا که شمس و قمرش لیل و نهاری بکُنَد

روزِ محشر همه را خاک نشین کرده خدا

تا فقط فاطمه اش ناقه سواری بکُنَد

به فُلانی و فُلانی و فُلان گفتی: نَه

تا علی از تو فقط خواستگاری بکُنَد

آنقَدَر خواسته ات را به کسی دَم نزدی

که علی مانده برایِ تو چه کاری بکُنَد

بعدِ نُه سال چه گفتی که علی غمگین است؟!

چه سبب شد که علی فکرعَماری بکُنَد

 خط بکش دور ِسفر را و، بمان پیش علی

بنْگَر این دیده یِ تر را و بمان پیش علی

 ***

صحبت از هرچه که خواهی بکن از رفتن نَه

پیش ِ چشم ِ نگرانِ همه، جان کندن نَه

گفته ام تا بنویسند سر کوچه دگر

سَدِّ معبر جلویِ مادر آبستن نَه

چند روز است که دلشوره به زینب دادی

پنج سالش شده پس پیرُهن آوردن نَه

بین ِ گودال زمانی که حسین افتاده

تو سراسیمه بیا و بگو از گردَن نَه

چکمه و سینه و زخم ِ پسر زهرا نَه

تبر و ساقه یِ خشکیده یِ یک گلشن نَه

قتلوکَ، ذبحوکَ، پسربی کفنم

عرفوکَ، فضلوکَ، شهِ خونین دهنم

******************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی