کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها-32

***************

مظاهر کثیری نژاد

احمد به یمن تو شده پر افتخارتر
لحظه به لحظه،واله و چشم انتظارتر

مادر برای دیدن تو بی قرار بود
بابا برای دیدن تو بی قرارتر

وا شد شکوفه های انار از ملاحتت
شد گونه های سرخ تو اینک انارتر

حول تن تو هاله ی نوری تنیده اند
از تو نیامده ست زنی با وقارتر

هجده بهار گرچه درختت شکوفه داد
هر سال می شود ثمرت ماندگارتر

ما را دچار عشق خودت کردی و سپس
با یک نفس به عشق حسینت دچارتر

جز خطبه های تیز تو تیغی نیامده ست
از ذوالفقار شوهر تو ذوالفقارتر

یک شهر قصد جان تو کردند پر شمار
یک کهکشان فدایی تو پر شمارتر

جان مرا بگیر و مرا باز زنده کن
حاشا دوباره گر نشوم جان نثارتر

در بین کوچه گر چه بد آورده ای ولی
بدخواه توست تا به ابد بد بیارتر

از عزت تو هیچ نشد کم ولی ببین
شد دشمن تو هر دم و هر لحظه خارتر

****************

علی اکبر نازک کار


بعد از این شهر نبی جلوه ی طوبا دارد
قوم در خواب فرو رفته مسیحا دارد

ازدحامی ز ملایک شده این بیت النور
مصطفی روی زمین عرش معلی دارد

همه هستند نبی، آسیه، مریم، اما
این وسط چهره مولاست تماشا دارد

تا به این لحظه ندیده مَثلش را دنیا
همچو معبود، مگر فاطمه همتا دارد؟!

ز شمیم خوش این یاس که پراحساس است
گر ملک جان بسپارد به خدا جا دارد

ماه در آینه انگار خودش را دیده
تا نظر بر سر گهواره زهرا دارد

آب شد قند درون دل حیدر تا دید
زاده ختم رسل خنده به لبها دارد

بین گهواره علیا ولی الَله را خواند
این زن از کودکیش روح تولا دارد

واژه از وصف صفاتش بخدا کم آورد
آنچه خوبان همه دارند به یکجا دارد

******************

سیروس عبدی

 

فرا تر از همه ی جذبه های زیبایی
تو آمدی که جهان را به خود بیارایی

تو آمدی که نخشکد صدای نوزادان
به گورهای نفس گیر جهل آبایی

سلام ام ابیها سلام منشاء ماه
تو کوثر همه ی سوره های "طاهایی"

شنیده ام که دلت شور میزند گاهی
به ناله ای عطشی تاولی تماشایی

شنیده ام که هر از چند گاهی از غربت
به قتلگاه جگرگوشه هات می آیی …

…. که ضجه می زنی و خاک می کنی بر سر
که دست بر کف گودال قتل می سایی

تو را به ریشه ی هر بغض نسبتی دادند
تو مادر همه ی ابرهای دنیایی

**************

پوریا باقری


دشمنِ دینِ خدا ، خار شد و ابتر شد
نبیُ اللّه ، در این روز "اَبَاالْکَؤثَر" شد

کوریِ چشمِ حسودانِ نظرْ تنگ، در این
شبِ فرخنده، جهان غرقِ گلِ عنبر شد

فاطمه آمده تا مادرِ بابا بشود….!
پس پیمبر پدر و… فاطمه هم مادر شد

بخدا کْفْوِ علی خلق نشد ، تا اینکه…
فاطمه آمد و او، "همنفس"ِ حیدر شد

تا که قنداقه ی زهرا به سَرِ عرش رسید
همه ی عرش، پُر از فاطمه سَرتاسَر شد

جبرئیل از سَرِ شوقش به تماشا آمد
دید قنداقه ی او شافعه ی محشر شد

تا که دادند به دستانِ پیمبر او را…
صورتش دید و غمش را همه یادآور شد

جمله ای گفت و همه گریه به حالش کردند
"آه… زهرا وسطِ کوچه مان پَرپَر شد…"

***************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی