کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت مهدی عجل الله فرجه۳

*******************

غلامرضا سازگار

امشب دل بیدارم دارد سحری دیگر

وز زمزمه ام بر دل ماند اثری دیگر

در سامره می بینم قرص قمری دیگر

وز بیت ولا بر لب دارم خبری دیگر

از نسل علی آمد خیر البشری دیگر

یا آمنه آورده پیغامبری دیگر

طوبا ثمر آورده سینا شجر آورده

چشم همگان روشن نرجس پسر آورده

 

من رحمت بیحد را در سامره می بینم

من خلد مخلّد را در سامره می بینم

من جلوه ی سرمد را در سامره می بینم

من عبد مؤیّد را در سامره می بینم

من طلعت احمد را در سامره می بینم

من حسن محــمد (ص) را در سامره می بینم

ای منتظران خیزید با خصم در آویزید

در مقدم مهدی گل از پارۀ دل ریزید

ای گمشده پیدا شو پیدایش حق را بین

آیینه شو و آنگه آئینه ی یکتا بین

رخسار دو صد یوسف در آن رخ زیبا بین

بالای دو صد آدم در آن قد و بالا بین

هم نوح پیمبر را در دامن دریا بین

هم موسی عمران را در وادی سینا بین

در یک رخ زیبا بین خوبان دو عالم را

خوبان دو عالم نه پیغمبر خاتم را

امشب من و دل گشتیم در کوی گل نرگس

برگرد گل روی دلجوی گل نرگس

خُلق نبوی دیدیم در خوی گل نرگس

خوردیم شراب نورر از جوی گل نرگس

تا روی خدا دیدیم در روی گل نرگس

دل گشته بهشت گل از بوی گل نرگس

ای دسته گل نرگس از مات سلام الله

ای زینت هر مجلس از مات سلام الله

پیوسته درود از ما بر نرجس و مولودش

بر نرجس و مولودش بر مهدی موعودش

بر مهدی موعودش بر حجّت معبودش

بر حجّت معبودش بر مقصد و مقصودش

بر مقصد و مقصودش بر سیرت محمودش

بر سیرت محمودش لطف و کرم و جودش

لطف و کرم و جودش حکم و سخن و عزمش

حکم و سخن و عزمش تیغ و عَلَم و رزمش

مهر رخ دلجویش هنگام سحر تابید

روشنتر و زیباتر از قرص قمر تابید

از قلب ملک سر زد در چشم بشر تابید

گفتی یم هستی را پاکیزه گهر تابید

چون شعله به کوه طور از شاخ شجر تابید

هنگام طلوع فجر بر دست پدر تابید

در طلعت او دیدند آئینه ی احمد را

مانند علی می خواند قرآن محــمد (ص) را

اوّل سخن توحید از خالق اکبر گفت

هم حمد الهی کرد هم وصف پیمبر گفت

هم آیه ی قرآن خواند هم مدحت حیدر گفت

هم نام امامان را تا خویش سراسر گفت

از ظاهر و باطن گفت از اوّل و آخر گفت

آنگه به زبان دل آن حجّت داور گفت

من شاهد و مشهودم من حجّت معبودم

من مقصد و مقصودم من مهدی موعودم

من طوطی گویای گلزار شهیدانم

من روشنی چشم بیدار شهیدانم

من آینه سرخ رخسار شهیدانم

من محیی ایثار و آثار شهیدانم

من وارث مظلوم انصار شهیدانم

من منتقم خون سالار شهیدانم

گلواژه ی جاء الحق بر دست جهانگیرم

نقش زهق الباطل بر تیغه شمشیرم

حق وعده به من داده تا ملک جهان گیرم

بر دوست امان بخشم از خصم امان گیرم

مهر آرم و خشم آرم جان بخشم و جان گیرم

یار همگان باشم داد همگان گیرم

در سلک شبان آیم در کعبه مکان گیرم

حلقوم ستمگر را در پنجه چنان گیرم

تا نقش زمین گردد اهریمن خود کامی

وز ظلم و ستم هرگز باقی نبود نامی

ای روی تو نادیده دل برده زدلداران

ای کار تو پنهانی یاری ز همه یاران

بشکفته دل از نامت چون لاله که در باران

از جام تولاّیت سر مستی هوشیاران

بازآ که براندازی بنیاد ستمکاران

با تیغ تو ریزد خون از سینۀ خونخواران

خورشید رخت در ابر پوشیده چرا مهدی

ای کعبۀ دل رویت از کعبه درآ مهدی

ای با همگان مونس ای در همه جا تنها

ای بی تو ز خون دل دریا شده دامن ها

تا چند زمام دین در سلطه ی رهزنها

تا چند جهان لبریز از گریه و شیون ها

تا چند خزان حاکم در دامن گلشن ها

تا چند بود قرآن بر نیزه ی دشمن ها

ای نالۀ مظلومان در گوش تو یا مهدی

ای پرچم ثارالله بر دوش تو یا مهدی

بازآی که بنمائی بر ما رخ زیبا را

بازآ که کنی از عدل پُر عرصه ی دنیا را

بازآ که همه بینند آن روی دل آرا را

بازآ که کنی پیدا دو گمشدۀ ما را

هم تربت محسن را هم تربت زهرا را

حیف است نبیند عبد رخسار تو مولا را

من «میثم» این کویم اوصاف تو را گویم

اوصاف تو را گویم تا وصل تو را جویم

*************

مهدی نظری

آسمان امشب زمین را بوسه باران می کند

فرش دارد عرش را در خاک مهمان می کند

باز هم دارد ملک سجده به انسان می کند

سفره ها را دست حق دارد پر از نان می کند

باز هم خوان کرم روی زمین گسترده شد

باز هم دسته گلی از آسمان آورده شد

نور خورشید است یا نور خداوند مبین

نور صدها ماه می تابد به بالا از زمین

باز بیرون آمده دست خدا از آستین

باز پیدا شد نشانی از امیرالمؤمنین

تا کویر سامرا باغ پر از گل می شود

ناگهان اطراف قنداقه پر از گل می شود

باغی از گل روی دستان امام عسگری ست

این تمام هستی و جان امام عسگری ست

آیه نه سوره نه قرآن امام عسگری ست

این پسر شمشیر بران امام عسگری ست

قرص ماه کامل است امشب هلال عسگری

عرشیان گویند امشب خوش به حال عسگری

ابر باریدن گرفت و رود و دریا شاد شد

غنچه خندید و دل بی تاب صحرا شاد شد

عطری از جنت وزید و عرش اعلا شاد شد

بیشتر از کل عالم قلب زهرا شاد شد

آمد آن کس که تمام انبیا را رهبر است

آن کسی که تار و پودش تار و  پود حیدر است

روی زیبای محــمد بین قاب روی او

ذوالفقار حیدر کرار در ابروی او

مثل عطر حضرت زهراست عطر و بوی او

قدرت بازوی عباس است در بازوی او

چون حسن لطف و سخا دارد عطای دست او

دست حاتم را یقیناً در کرامت بسته او

حضرت آدم بنازد بر رخ زیبای او

مهر می سازد کلیم از خاک زیر پای او

نوحِ کشتیبان شده محو قد رعنای او

خضر می گیرد بقا با دیدن سیمای او

باید ابراهیم لعنت بر دل شیطان کند

جای دارد پیشش اسماعیل را قربان کند

حضرت یوسف غلامی از غلامانش شده

حضرت یعقوب نیت کرده دربانش شده

حضرت عیسی گل مریم مسلمانش شده

دست جبرائیل هم گهواره جنبانش شده

مریم و سارا و هاجر پیش نرجس صف زدند

نام او شد انتخاب و اهل عالم کف زدند

می رسد روزی که روی کعبه پرچم می زند

نعره مستانه ای در کل عالم می زند

تیغ بر می دارد از دین خدا دم می زند

بوسه بر پایش کنار مکه زمزم می زند

سامرا، کرببلا٬ یک سر به مشهد می زند

روی قبر حضرت صدیقه گنبد می زند

چون حسین ابن علی او با شجاعت می رسد

با سپاهش مثل کوهی با صلابت می رسد

سیصد و اندی نفر با سیل غیرت می رسد

روی دوشش پرچم سبز ولایت می رسد

عدل و داد مرتضایی را به عالم می دهد

مطمئنم او که برگردد نجاتم می دهد

در عراق و سوریه یکباره غوغا می کند

زخم قبر عمه جانش را مداوا می کند

داعش بی شرم را رسوای دنیا می کند

می زند سرهایشان را حق تماشا می کند

کاشکی روز ظهورش مست آقا شیم ما

کاشکی روز ظهور حضرتش باشیم ما

***********************

نغمه مستشار نظامی

یک

شعری به رسم هدیه...سلامی به رسم یاد

روز تولد تو سپردم به دست باد

ای باد راه خانه موعودمان کجاست

ای رودهای گمشده مقصودمان کجاست

ای کاش باد بود و غزل بود و جاده ها

می آمدیم سوی تو ما پا پیاده ها

می آمدیم عرض ادب، عرض احترام

تبریک عید و گفتن لبیک یا امام

می آمدیم و هدیه ناقابلی...که نیست

با چشمهای منتظر و با دلی که نیست

روز تولد تو زمین مهربان تر است

خورشید شاد تر شده گویا جوان تر است

کوچه به کوچه زمزمه طاق نصرت است

عید است و جمکران تو امشب قیامت است

چشمم به سمت آینه‌های مقابلت

قلبی شکسته دارم و شعری که مایلت

دورم ولی تو مرحمتت دیر و دور نیست

بودن فقط منوط به شرط ظهور نیست

مادر بزرگ گفت که او حی و حاضر است

بر هر چه می‌کنیم نگهبان و ناظر است

دستش گره گشاست نگاهش گره گشاست

یک خنده روی صورت ماهش گره گشاست

ای دل چرا شکسته و ساکت نشسته ای

چیزی بگو که ندبه و آهش گره گشاست

شعبان کرامت است و شفاعت علی الخصوص

ماه تمام نیمه ماهش گره گشاست

شب پشت شب گره به گلوی غزل زده

حلقه به حلقه زلف سیاهش گره گشاست

حلقه به حلقه در زده تبریک گفته ام

نام تو را درین شب تاریک گفته ام

نام تو روشنایی صبح است و راز عشق

خواندم پس از اذان طلوعت نماز عشق

روز تولد است و سلام و ارادتی

دادم به دست باد به شوق زیارتی

دو

گمان کنم که زمانش رسیده برگردی

به ساحت شب قدر ای سپیده برگردی

هزار بیت فرج نذر می کنم شاید

به دفتر غزلم ای قصیده برگردی

زمان آن نرسیده کرامتی بکنی

قدم به خانه گذاری به دیده برگردی؟

مزار حضرت مهتاب را نشان بدهی

به شهر سبز ترین آفریده برگردی

گمان کنم که زمانش...گمان کنم حالا

که پلک شاعری من پریده برگردی

نگاه کن! به خدا بی تو زندگی تنهاست

قبول کن که زمانش رسیده برگردی

سه

گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی

از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی

گاهی اگر در چاه مانند پدر آه

اندوه مادر را حکایت کرده باشی

گاهی اگر زیر درختان مدینه

بعد از زیارت استراحت کرده باشی

گاهی اگر بعد از وضو مکثی کنی تا

آیینه‌‏ای را غرق حیرت کرده باشی

در سال‏های سال دوری و صبوری

چشم ‏انتظاری را شفاعت کرده باشی

حتی اگر بی آنکه مشتاقان بدانند

گاهی نمازی را امامت کرده باشی

یا در لباس ناشناسی در شب قدر

از خود حدیثی را روایت کرده باشی

یا در میان کوچه‌‏های تنگ و خسته

نان و پنیر و عشق قسمت کرده باشی

پس بوده‌‏ای و هستی و می‏‌آیی از راه

تا حق دل‏ها را رعایت کرده باشی

پس مردمک‏‌های نگاه ما عقیم‌‏اند

تو حاضری بی‌‏آنکه غیبت کرده باشی!

**********************
قاسم صرافان

ای عشق! کاری کن که درماندند درمان‌ها

برگردد و برگردان حقیقت را به ایمان‌ها

چشم انتظارت شهرهامان کوچه در کوچه

هر شب چراغان قدم‌هایت خیابان‌ها

غرق شب گیسوی تو چشم سحرخیزان

در آرزوی دیدن صبحت شبستان‌ها

در غبطه‌ی مهدیه‌هایت حوض مسجدها

در حسرت حسّ «ولی عصر» تو میدان ها

پل می‌زند دست دعاشان، عهد می‌خوانند

با چشم گریان در مسیرت «سیْد خندان» ‌ها

پر می‌شود شهر از نوای «آیه الکرسی»

تا رد شوی از زیر این دروازه قرآن‌ها

حال غریبی دارد این غمشادی پنهان

در ‌اشکخندِ شمع‌های نیمه شعبان‌ها

هر جمعه در شهری دعای ندبه می‌خوانیم

تا یوسف گمگشته! باز آیی به کنعان‌ها

در خواب، چشمان تو را دیدند نرگس‌ها

شوق گل روی تو را دارند گلدان‌ها

ای در صدای مهربانت حجتی کامل

ای در نگاه روشنت اثبات برهان‌ها

هم نکته‌دان خلسه‌ی خال تو هندوها

هم در هلال ابرویت حیران مسلمان‌ها

تا از لب لیلای ما شیرین شود دنیا

فرهاد در کوه است و مجنون در بیابان‌ها

بیرون می‌آیی آخرش از پشت ابر اما

باید کمی بارنده تر باشند باران‌ها

رونق از آن توست، حسنت در فزون، هر چند

بازار را پر کرده‌اند این یوسف ارزان‌ها

دنیای با تو با صفاتر می‌شود، حتی

ضرب المثلها می‌شوند آرامش جان‌ها

نه باورش سخت است با یک گل بهار آید

نه روسیاهی می‌رسد بعد از زمستان‌ها

برخیز ای شاعر قلم را بر زمین بگذار

در شادیش دستی بزن پایی بکوبان ها !

*****************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی