کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها-20

**************

قاسم نعمتی

تو شاهکار عشق بازی در زمینی

تو دست پنهان خدا در آستینی

اُمُّ الادب ،  اُمُّ الوفا ، اُمُّ البنینی

دلگرمی و وصف امیرالمونینی

در پیشگاه تو ادب تعظیم کرده

قرص قمر میر عرب تعظیم کرده

مانند نور آمدی تابیدی و بعد

با دست زهرا مورد تأییدی و بعد

خود را دم بیت ولایت دیدی و بعد

آن چارچوب سوخته بوسیدی و بعد

گفتی اگرچه در حرم تازه عروسم

من آمدم دستان زینب را ببوسم

دیدی چگونه گریه کن ها گریه کردند

غمدیده ها با یاد زهرا گریه کردند

مانند یک ... گریه کردند

یا فاطمه می گفت هر جا گریه کردند

آن روز تنها خواهش قلبت همین شد

یا فاطمه تبدیل بر ام البنین شد

شهر مدینه در هیاهو زین خبر شد

شکر خدا ام البنین صاحب پسر شد

اما کلامی باعث خون جگر شد

زخم زبان ها بر دل تو نیش تر شد

گفتند با تو بعد ازین کم میگذارد

بر این یتیمان دیگر او کاری ندارد

اما دهان یاوه گویان را تو بستی

پای قرار خویش با زهرا نشستی

دیدن از جام رضای یار مستی

چون رشته ی فرزند و مادر را گسستی

گفتی اگرچه بین تان خیلی عزیزم

در خانه عباسم غلام و من کنیزم

زینب تو را با نور ایمان آشنا کرد

با یک نظر دلداده ی آل عبا کرد

برآتش عشقش تو رب الفدا کرد

آن قدر پیشت صحبت کرببلا کرد

تا اینکه شاخ و برگ هایت پر ثمر شد

دار و ندارت چهار فرزند پسر شد

کم کم پسرهای تو بال و پَر گرفتند

دور و بَرَت را مثل یک لشگر گرفتند

درس شجاعت از خود حیدر گرفتند

بوی امیر فاتح خیبر گرفتند

گوییم از اوصاف عظیم تو همین حد

زینب پس از زهرا تو را مادر صدا کرد

ای وای از روزی که قلبت را شکستند

حجاج زهرا بار بیت الله بستند

دیدی همه سرها گرفته روی دستند

با چه شکوهی روی محمل ها نشستند

بر زانوی عباس زینب پاگذارد

شُکر خدا که محمل او پرده دارد

اما پس از شش ماه شام غم سحر گشت

با دیدن یک صحنه ای چشم تو تر گشت

از این مصیبت عالمی خونین جگر گشت

باور نمی کردی ولی دل با خبر گشت

بالاترین روضه همین در عالمین است

از راه آمد زینب اما بی حسین است

فریاد زد اُمُّ البنین گیسو سپیدم

مادرنبودی عصر عاشورا چه دیدم

از خیمه تا گودال با زحمت دویدم

با دست خود از پهلویش نیزه کشیدم

اُمُّ البنین تاج سرم را سَر بریدند

پیراهنش را از تَنَش بیرون کشیدند

مادر نبودی پس گوش کن از این خبرها

از داغ عباس تو خم گشته کمرها

واشد به روی من نگاه اهل نظرها

چادر به سر دارد دویدن دردسرها

عباس رفت و آبروی خواهرش رفت

دعوا شد و چادر ز روی خواهرت رفت

اُمُّ البنین اول دو بازویش بهم ریخت

تیری رسید و چشم و ابرویش بهم ریخت

ضرب عمودی آمد و مویش بهم ریخت

تا روی نیزه رفت گیسویش بهم ریخت

عباس نامردی عمود آهنین خورد

بی دست از بالای مرکب بر زمین خورد

دروازه ی کوفه قیامت ساختم من

بر مرکب طوفانِ خطبه تاختم من

تا چشم روی نیزه ها انداختم من

در یک نظر عباس را نشناختم من

از درد غیرت صورتش چرخاند مادر

بستند او را تا به نیزه ماند مادر

مادر دعا کن منتقم دیگر بیاید

چون او گره از اَبروی زهرا گشاید

صحن و سرایی در بقیع بر پا نماید

پایان هر روضه دعا کردیم شاید

ما کاشف الکرب امام خویش گردیم

دار و ندار خویش نذر یار گردیم

 **************

وحید محمدی

ای مادر بهشت تو را غصه ها شکست

هر بار بی قراری زینب تو را شکست

بر سر گرفت چادر  زهرا... سکوت کرد

آهی کشید و بغض لبت بی هوا شکست

هر بار یاد فاطمه کردی دلت شکست

وقتی دلت شکست، دل مرتضی شکست

ای هم نفس ترین علی بعد فاطمه

قلبت میان غربت یک ماجرا شکست

پیشانی ات که گنبد محراب را شکافت

وقت هجوم تیغ به شیر خدا شکست

ده سال پیر قصه ی اشک حسن شدی

از زخم هر زبان که دل مجتبی شکست

وقتی حسین رانده شد از شهر مادریش

باید نوشت حرمت آل عبا شکست

**************
مهدی نظری

ای که از عشق علی پیرو الله شدی

مطمئن باش که بی فاطمه گمراه شدی

نوکر شیرخدا باش و ببین شاه شدی

خوش بحال تو اگر عابر این راه شدی

شعر من در پی خود دیده تر می جوید

گوش کن ام بنین باپسرش می گوید

بازوانت چقدر مثل پدر می ماند

روی نورانی تو مثل قمر می ماند

لعل لبهای تو شیرین چو شکر می ماند

صورتت کعبه و خالت چو حجر می ماند

وارث غیرت مولای زمینی پسرم

سند مادری ام بنینی پسرم

اینقدر آه نکش ناله نزن گریه نکن

هرچه دیدی الم و درد و محن گریه نکن

با زمین خوردن و افتادن من گریه نکن

حداقل جلوی چشم حسن گریه نکن

چونکه در کودکی ازدست کسی رنجیده

وسط کوچه ای افتادن مادر دیده

قسمتم شد در این خانه کنیزی پسرم

با کنیزیست رسیدم به عزیزی پسرم

من نبودم قدحی اشک نریزی پسرم

گوش واکن که بگویم به تو چیزی پسرم

بنگر تاب و قرار دل بی تابت را

این حسین است ببین صورت اربابت را

این کبوتر همه جا بر پر خود حساس است

نوکرش باش که بر نوکر خود حساس است

پسر فاطمه بر خواهر خود حساس است

بیشتر از همه بر مادر خود حساس است

پیش او شانه به مویت نزدم گریه نکن

یا اگر بوسه به رویت نزدم گریه نکن

پیش این غمزده باید که رعایت بکنم

پیش او از تو نباید که حمایت بکنم

پیش او کم به تو شاید که محبت بکنم

گرنشد در بر او بوسه نثارت بکنم

نشو دلگیر از این قصه نکن مأیوسم

در عوض نیمه شب انقدر تو را می بوسم

بین این مردم بد ذات هوادارش باش

سپرش باش و نگهبان و نگهدارش باش

توامان نامه نگیر از کسی و یارش باش

علمش را که به تو داد علمدارش باش

سعی کن باهمه نیروت علم را بردار

غیرت مادری ات را به تماشا بگذار

کربلا می روی و مونس آنها هستی

یک تنه ارتش با غیرت آقا هستی

گوش کن تو سپر عترت زهرا هستی

پس رکاب قدم زینب کبری هستی

حرفم این است که همواره مؤدب باشی

بیشتر دور و برحضرت زینب باشی

می شوی یک تنه سرلشگر و سقای حرم

میشوی مایه آرامش دل های حرم

پسرم شاهرگت را بده در پای حرم

نگذاری که بیایند تماشای حرم

نگذاری که غمی قسمت زینب باشد

یاکه چشمی به قد و قامت زینب باشد

کودکان تشنه که باشند خودت سقایی

تشنه باشد علی اصغر بشود غوغایی

مایه راحتی و دلخوشی آنهایی

مطمئند که با مشکِ پری می آیی

گرچه از سوز عطش پیکر تو غرق تب است

قطره ای آب نخور اصغرشان تشنه لب است

مشک بردار که خشکیدن لبها حتمی ست

عجله کن تو که پاییدن دریا حتمی ست

موقع آمدنت حمله اعدا حتمی ست

تیربارن شدن چشم تو آنجا حتمی ست

جای باران پسرم تیر سویت می ریزد

مشک اگر پاره شود آبرویت می ریزد

ماه دنیایی و مهتاب به تو وابسته ست

ساقی خیمه ای و آب به تو وابسته ست

دل دردانه بی تاب به تو وابسته ست

تو علمداری و ارباب به تو وابسته ست

تو که برخاک بیافتی سپرش می شکند

علم تو که بیافتد کمرش می شکند

گرچه ازلشگر بی شرم بلا می بینی

در سیاهی زمین نور خدا می بینی

گرچه از نیزه و شمشیر جفا می بینی

در عوض گل پسرم فاطمه را می بینی

پسرم ازمن دلخسته سلامی برسان

جای من چادر خاکی شده اش را بتکان

 

عباس شد ستاره دنباله دار تو

تا کربلا رسید، و در کربلا شکست

یک عمر گریه کردی و گفتی فقط حسین

ای مادر بهشت تو را غصه ها شکست

**************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی