کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها-26

*********************

محـمـد جواد شیرازی

 

بـه نــبـی و خــدیـجـۀ اطـهــر            بـه " فَـصـَلِّ لِــرَبِّـکَ وَانْــحَـرْ"

از نــمـاز شـب اسـت بـالاتــر            نـیـت دســت‌بــوســـی مــــادر

طب و مرهم نبود و هرگز نیست            برکتی هم نبود و هرگز نیست

در دو عالم نبود و هرگز نیست            از دعــاهـای خـیــر او بـهـتـر

چهـره‌اش نـور کهکـشان دارد            در دلـش مـهـر بی‌کـران دارد

بـا هـمـیـن قـامـت کـمـان دارد            زیر پـایـش بهشت سـرتـا سـر

دشـمـنـان رســول مـی‌لـرزنـد            داده حق بر رسول خود فرزند

صد هزاران پـسـر نـمی‌ارزند            بـر رسـول خـدا به این دخـتـر

هـسـت زهـرا سـراسـر قــرآن            بین احـزاب و فـاطر و لـقـمان

آل عـمـران و مـریم و فـرقـان            قـدر، انسان، تـبـارک و کـوثر

فـاطـمـه خود تعـالـی خـود شد            عــزّت لا یــزالــی خــود شــد

در هـمـان خـردسالی خود شد            مــادر مـهـربــانِ پــیـغــمــبـر

مـــادر کــربــلا و عــاشـــورا            حـجـت الله بـر حـجـج، زهـرا

در مـیـان تــمــام اهــل کــســا            فـاطـمه می‌شـود فـقـط مـحـور

فـاطمه کیست؟ صاحب افلاک            جلوۀ رب العـالـمـین در خاک

طــبــق نــص روایـت لـولاک            نیست از فـاطـمـه کـسی برتر

روز مـادر دعا دو چـندان کن            یـاد، از رفـتـگـان فـراوان کن

یـاد، از مــادر شـهــیـدان کـن            یـادی از مـادر عـلـی اصـغــر

 *********************

سیدجواد میرصفی

بهر پـیـمبر از طرف حق خـبر رسید            جبـریل باز با خـبـری تـازه سر رسید

آورده است وحی! که بی‌چون و بی‌چرا            بنـشـیـن به چـلـه بار دگر گـوشۀ حرا

آورده است وحی! که خلوت کن ای رسول      حالا دوباره ترک جماعت کن ای رسول

از خلق رو بگیر که حکم خداست این            با دوست خو بگیر که حکم خداست این

******

اینک محـمـد ست که  شیدا و بـیـقـرار            با پای سر به سوی حرا گشته رهسپار

می‌گفت من چه گویم اگر عزم عزم اوست    هر جا که چشم وا بکنی بزم بزم اوست

جانم هماره تشنۀ دیدار و صحبت ست            جز روی او مرا به تماشا چه حاجت ست!

خیری نهفته! در پس این چله بی‌گمان            خـیری شبـیه بارش رحمت از آسمان

القصه باز! قاصدک خوش خبر رسید            طی شد زمان خلوت و چله به سر رسید

گویی دوباره وقت بشارت رسیده است            گویی رسول باز به بعثت رسیده است

آورده جـبـرئـیل چه آیـاتـی از بهـشت         شیرین تر از همیشه چه سوغاتی از بهشت

سیـبی که دستـچـیـن خدا بوده از ازل            دارد نـهـفـتـه در دل خود یـازده غزل

جان خـدیـجـه را به لب آورده انتـظار            چشمش به در که می‌رسد از راه بوی یار

این عطر احمد ست که انگار پشت در            آری محـمـد ست که انگار پشت در ...

ای خنده‌ات بهشت به خانه خوش آمدی!            بر صورتم شکفت جوانه! خوش آمدی

از دوری تو نیـست عـذابـی عـذاب‌تر            از انتظار توست چه کاری ثواب‌تر؟!

از اشک شوق ساحت چشمان من ترست            از هرچه بگذریم صدای تو خوشترست

اینک! بزن دوباره صدایم رسول عشق            آورده‌ای چه هـدیه برایم رسول عشق

خوشبوتر از همیشه شدی، چیست ماجرا؟     آورده‌ای چه بوی خوشی با خود از حرا

این عطر سیب رایحه‌ای آشناست!نه؟!    قدری شبیه بوی خوش مرتضی است!نه؟!

وقـتی دل ست، کـشـتۀ خـال سـیـاه تو            چـشمـم چگـونه سیر شود از نگـاه تو

گـفتی بناست تا که به اعجـاز روشنی            در سـیـنـه‌ام خـدا بـنـهـد راز روشـنـی

این راز روشنی که همان راز خلقت ست    با من عجیب نیست اگر گرم صحبت ست

******

با من چه خوب دختر من! گرم صحبتی            والـلّـه، مـــادری تــو دارد سـعــادتــی

شکـر خدا که مـحـرم تـنهـایی‌ام شدی            تسکین درد و مـرهـم تـنـهـایی‌ام شدی

از من اگر زنان قـریـشی گـسـسـته‌اند            قلب مرا نه!حرمت خود را شکسته‌اند

حس می‌کنم ترا و نفـس می‌کشم تو را            لبـریزم از خدا و نـفـس می‌کشم تو را

حـتی شـبی نخـفـتـه‌ام از شـوق دیدنت            تنها نه من شکـفـته‌ام از شـوق دیدنت!

هستـنـد بـیـقـرار تو ای نفـس مرضیه            کـلثوم و ساره، مـریـم عـمران و آسیه

القـصه باز وقت بـشارت رسیده است            هنگامۀ شگـفتی و حیرت رسیده است

این راز خلقت ست که اینک عیان شده  شوری به پاست، ولوله در آسمان شده است

در ساق عرش وه که چه سوری گرفته‌اند            در خـانۀ رسول چه شوری گرفـتـه‌اند

کـلـثوم و سـاره، مریـم عمران و آسیه            گرد سر خـدیـجه به طوفـنـد و تـلـبـیه

ده حـور از بهـشت به تـهــنـیت آمـدند            ده حور از بـهـشـت به این نیت آمـدند

تا پر کـنـند کـاسۀ چـشـمان خویش را            از نـور کـوثـری که فـرسـتاده کـبـریا

در جامه‌ای سپـیـدتر از چهـرۀ رسول            پـیچـیـده‌انـد جـان تـو را زهـرۀ بـتـول

ای بضعة الرسول به دنیا خوش آمدی            راضیه، زهره، انسیه، حورا خوش آمدی

کام تو را گـشود، محـمـد به بـوسـه‌ای            غـم از دلـش زدود محـمـد به بـوسه‌ای

بر لب جز ان یکـاد نـمی‌کرد زمـزمه            از بس که بود روی تو چون ماه فاطمه

باید که از نـگـاه محـمـد تو را شناخت            از خشم و از تبـسم احـمد ترا شناخت

دارد به صدق!خصم تو این گفته را قبول            تنها صدیـقه بود! جگـر گـوشۀ رسول

باید به وقتش از غم جان کاه تو نوشت            از قلب خـون و سیـنۀ پر آه تو نوشت

از میخ و شعله و در و دیوار! بگذریم            وقـتـش کـنون نـیامده بگـذار بگـذریم!

*********************

سیدرضا یعقوبی

 

یک چله انـتظار به پایان رسیده است            پایان شام تـیـرۀ هـجـران رسیده است

اسفـند را به مجـمر خـورشید دود کن            عطر نسـیم صبح بهاران رسیده است

اینک بهار، فصلِ "فصل لربک" است            شـأن نـزول کـوثـر قـرآن رسیده است

زهراست زهره‌ای که به یُمن ظهور او            شبهای بی‌ستاره به پایـان رسیده است

روز و شب آسمان و زمین در مدار اوست       نوروز طفل تازه به دوران رسیده است

نوری که آسمان و زمین را فرا گرفت            روحی که با لطافت باران رسیده است

ریحـانـه‌ای که رایـحـۀ روح پـرورش            تا ماورای روضۀ رضوان رسیده است

برخیز ای خدیجه که صبرت نتیجه داد            از آسمان برای تو مهمان رسیده است

کلثوم! ساره! آسیه! مریم! خوش آمدید            جان پیشکش کنید که جانان رسیده است

ای عـرشیان به ساقی کوثر خبر دهید            خـیر کـثیر خـتم رسولان رسیده است

حُسن عروس حضرت قرآن به لطف اوست       دریای نور لؤلؤ و مرجان رسیده است

انسیه‌ای که سورۀ انسان به شأن اوست            حوریه‌ای به صورت انسان رسیده است

از کـوثـر کـرامت بـی‌انـتـهـای اوست            فیضی اگر به عالم امکان رسیده است

یک چشمه از تَموّج خـیر کثیر اوست            دریای حکمتی که به لقمان رسیده است

هفتاد رشته نورِ حق از طور چادرش            بر پیروان موسی عمران رسیده است

در ســایــۀ تـعــالــی نـــور دعــای او            سلمان به اوج رتبۀ ایمان رسیده است

معـصومه‌ای که در اثر هم نشیـنی‌اش            فضه به فیض صحبت قرآن رسیده است

صدیـقـه‌ای که شاهـد عـهـد الست بود            ارث وفـای او به شهیدان رسیده است

مـرضـیـه‌ای که مرز نـدارد ولایـتـش            نور رضای او به خراسان رسیده است

مـهـدیــه‌ای کـه پـرتـو نـور هـدایـتـش            از جمکران به پیر جماران رسیده است

دست نـوازشی به سر شعـر من بکش            پیش تو این یتـیم، پریشان رسیده است

 *********************

رضا قاسمی

 

همان زمان که در آفاقِ عرش، دیده شدی        برای قـصـۀ لـولاک، برگـزیـده شـدی
تو میـوۀ مـلکـوتی که در شب معـراج            به اذن حضرت پروردگار، چیده شدی

گذاشت، آینه را روبروی وجه خودش            قلم به دستِ خدا بود و تو کشیده شدی
تو شاه بیت غـزل‌های آفـرینـشی و
           به شاعـرانه‌ترین شکـل، آفـریده شدی
به دست خـط خـدایت ادامـه‌دار شـدی            هِجا هِجای تو تکـثیر شد قصیده شدی

به خاطـرت همۀ عرش را مزیّن کرد
بهشت، جامۀ سبزی که داشت بر تن کرد

تو آمدی همۀ عـرش ریـسه بـندان شد            تو خنده کردی و نور فلک دوچندان شد
زمین بهشت برین و؛ بهشت، زهرایی            به یُـمن آمـدن تو هـم این و هـم آن شد
تـمام عـرش، برایت بـداهه می‌گـفـتـند            تو آن قـصیـدۀ نابی که شعـرباران شد
خدا به خاطر نامت سه بیت نازل کرد            سـه آیـه‌ای که تـمـام وجود قـرآن شـد
برای مدح تو جبریل، آمد از ملکـوت            نگاه کرد، به چشم تو و غزلخوان شد

سـلامِ مـا و سـلامِ خـدا عَـلَی الْـکـوثر
سـلام بـر تو و بـابـای تو اَبـاالْـکـوثـر

سلام، کوثر جاری شده به جان زمین            سلام انسیه؛ ای «حوریه‌نشان» زمین
خدای تو به زمین دوخت، آسمان‌ها را            به عـشـق آمـدن تو ای آسـمـان زمین
!
شـب ولادت تــو آفــتــاب مـی‌تــابـیــد            به وقتِ نور تو تنظیم شد زمان زمین
برای مـدت هـجـده بـهـار هـم که شده            خدا گـذاشته منّت به ساکـنان زمین

که شـاید از تو بگـیـرند، درس آدمیت            از آسمـان تو رسیدی به امتحان زمین

هـزار حیف، که مردود شد زمینِ خدا
همان دمی که پُر از دود شد زمینِ خدا

زمین نداشت لیاقت که تو در آن باشی            اراده کـرد، خدا که در آسـمـان بـاشی
قـرار بود، زمیـن خانـۀ خـودت بـاشد            نخواستند و بنا شد که میـهـمـان باشی
بهشت، زیر قدم‌های توست مادرجان
!            خدا نخـواست که بین زمیـنـیـان باشی
تو گـنـج مـخـفـی پـروردگـار می‌مانی            اراده کرده که بـانـوی بی‌نـشان باشی
به عـشـق «اَشْـهَـدُ اَنّ عَـلی وَلیُّ الله»            خودت نخواستی اصلا که در اذان باشی

قـسم به نام تو بانـو؛ قـسم به نام عـلی
عـلـی تمامِ تو بود و تو هم تـمامِ عـلی

*********************

محسن ناصحی

 

بَه چه خوب است پدر صاحب دختر بشود            بار دیگـر پـدری صاحب مـادر بشود

قـصد کرده است خداوند که با آمدنش            از همین لحظه علی صاحب همسر بشود

هیچ کس کـفـو علی بن ابیطالب نیست            فـاطـمـه آمــده آئـیـنـۀ حــیــدر بـشـود

معنی خـیر کـثـیر است و تکـاثـر باید            غرق دریای پُر از معـنی کـوثر بشود

برکت نسل کسی صرف پسرداری نیست            دشمنـش گرچه پـسر داشته ابتر بشود

سالها وقت نیاز است که هر حافظه‌ای            سر سوزن قدرش را مگر از بر بشود

شاعر از فاطمه گفته است و از این پس باید        قلم از جوهـر اوصاف عـلی تر بشود

و علی کیست که هر مجتهد از مکتب او            دانش آموختـه، سلـمان و ابـوذر بشود

"ها علی بشر کیف بشر"، شاعر ماند            چه بگوید که در این قافیه محشر بشود

که علی فـاطـمه و فـاطمه حـیدر، باید            نـور بـا نـور در آئـیـنـه بـرابـر بـشود

*********************

علی اصغر یزدی

 

لیلة القدر زمین سورۀ کـوثـر شده است           نه فقط بر پدرش بر همه مادر شده است

شده از لطفش اگر سائل در مانده، عروس           چـادرش سـرّ مسلـمانی کافر شده است

نـور او معنی هر پرتوی خورشید شده           خـانۀ وحی ازین نـور منـوّر شده است

با وجودش چه کسی جرعت آن را دارد           به پیمبر بزند طعـنه که ابـتر شده است

شأن او را نه زمین ونه زمان درک نکرد     این چنین ست که او جان پیمبر شده است

نه فقط مریم از اوصاف عظیمش دم زد       تشنۀ جرعه‌ای از کوثرش،هاجر شده است

قل هـوالله و احـد فاطمه شد کـفـو امیـر           هم طراز نبی و فاطمه حیدر شده است

 *********************

حسین ایمانی

 

به آیـه‌هـایِ کـتابِ خـدا قَـسـم مـادر            بَـنا شده حـرمت کُـنجِ سیـنه‌ام مـادر

تو آسمانی وُ من گرد وُ خاکِ راهِ تو            تویی مُـسَّببِ هستی وُ من عَدَم مادر

چکـیـدۀ هـمۀ حُـسن‌هایِ پـیـغـمـبـر            عــصـارۀ هــمـۀ اولــیـاء دَم مــادر

همیشه غِبطه به حالِ تو می‌خورد مریم            تو آمـدی که ببـیـنـد پـیـمـبرم مـادر

صدایِ پایِ مـلائک به گوش می‌آید            وَ آسـمان شده با احـتـرام خَـم مـادر

ستاره می‌چکد از گوشۀ دو چشمِ فَلَک
به نامِ فاطمه شد کُلِ عَرش حقْ نه فَدَک

تو آمـدی که بـهـارِ دلِ امـیـن باشی            کنارِ حِصنِ حَصین کوثرِ یقین باشی

قرارِ قـلبِ عـلـی؛ بی‌قـرارِ مـولایی            خدایِ عَزَّ وَجَل خواسته که این باشی

عُروج و اوجِ ولایِ ابوتـراب شدی            تو‌ کُـفـوِ حیدری وُ باید اوّلـین باشی

سلاممادرِ باران سلامبانویِ آب            نسیم داری اگر چه تو آتـشین باشی

دلیـلِ خلقـتِ افـلاکی وُ رویِ خاکی            که تکیه گاه وُ سپاهِ امیـرِ دین باشی

خـدا برایِ خودش آفـریـده است تو را
به این دلـیل شدی یـار وُ هـمـدمِ مـولا

تو آمدی وُ زمـانـه به دِلْ دلْ اُفـتاده            بیا که پَهن کُنی رو به قـبـله سجّاده

نمی‌شود نَکُـنی فکـر بچـه‌هـایت را            غــلام زادۀ تـو بــا شـمـاسـت آزاده

هـوایِ پـنجـره فـولاد کـرده‌ام مـادر            هوایِ اینکه بیـفـتَم دوبـاره در جادِه

تو از خدا که بخواهی مُجاب خواهد شد            که پُر کند پُر از عرفان وُ بندگی باده

چه می‌شود بروم از مدینه کرب وُ بلا            تـمامِ حـرفِ دلـم را زَدَم ولی سـاده

تو مادری وُ مَنَم سیّـد از همان ساعت
که گریه کرده‌ام از غصّۀ تو در هیات

 *********************

محـمـدحسن بیات لو

 

شـکـوه آمدن و خـلـقـتـت سـرآمـد بود            میان هرچه که دارد خـدا زبانـزد بود

همیشه با صفی از آسـمانـیان جـبرئیل            به گرد خـانۀ تان گرم رفـت و آمد بود

تو دخـتـر پـدری یـا که مـادری بر او            مـیان دخـتـر و مـادر دلـش مـردد بود

رسـالـت پـدرت با تـو بـود پـا بـر جـا            که بـودنت هـمۀ دلـخـوشی احـمـد بود

برای عرض ارادت به محضرت بانو            نبی به امر خـدا روز و شب مقیّد بود

ز الـتماس دو دستم چه زود دل کندی            تویی که آمدنت خوب و رفتتنت بد بود

*********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی