کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها-19

*********************

محـمـد جواد شیرازی

 

کریمان همه مات ام البنین اند

فقیر کرامات ام البنین اند

نه تنها دل ما که داوود و موسیٰ

اسیر مناجات ام البنین اند

همه ساقیانی که صاحب سبویند

دخیل خرابات ام البنین اند

مریدان عباسِ او در دو عالم

به دنبال خیرات ام البنین اند

پسرهای او یار خون خدایند

دلیل مباهات ام البنین اند

پسرهای نور و تجلی نورند

تجلی آیات ام البنین اند

به خورشید تابان قمرها می آید

به ام البنین این پسرها می آید

گرفتند ماهش... همه تکیه گاهش

گرفتند ابالفضل... پشت و پناهش

عصایی ندارد دم پیری حالا

نشانده زمانه به خاک سیاهش

امان از صبوری... کشیده قبوری

روی خاک و غربت گرفته نگاهش

خدای ادب شد، بصیر عرب شد

ولی بوده هر جا به زینب نگاهش

ندیده دو عالم، کسی جز یل او

که دامان زهرا شود قتلگاهش

بشیر از پسرهای او دم نزن تو

بگو از حسینش... چه شد قبله گاهش؟!

پسرهای او نذر راه حسین اند

قمرهای او نذر راه حسین اند

غرورش شکسته ولی بازویش نه

دلش گرچه خون شد ولی پهلویش‌ نه

کسی دیده در بین خانه بیافتد

شراره به جان سر گیسویش... نه

کسی دیده در بین کوچه بیافتد

رد پنجه ی لاله چین بر رویش... نه

شده شوهرش را ببیند که از غم

گذارد سرش بر روی زانویش.‌‌.. نه

شنیده کسی که زن پا به ماهی

در سوخته بیاید سویش... نه

شده زیر در مادری باشد و بعد

کسی با لگد رد شود از رویش... نه

بهار دل آل حیدر خزان شد

قد فاطمه در جوانی کمان شد

************************
 
محـمـد سهرابی

 

صحبت اگر به ساحت ام البنین کشد

بر شعر پرده غیرت روح الامین کشد

ذیل مقام توست بلندای آسمان

حاشا که دامن تو به روی زمین کشد

خاموش نیست شب چو ببیند ز شمع سوز

مروان به بانگ شیون تو آفرین کشد !

تدبیر جنگ نیز بود در ستارگان

طفل تو اسب فاجعه را زیر زین کشد

آهو ز احترام به صحرا نمی رود

گر چادر تو پای به اقصای چین کشد

ما را ز چشم های اباالفضل کن نگاه !

خاشاک منت از نظر ذره بین کشد

بر عزّتت بس است علی خواستگار توست

شاهی که آستین ز زمان و زمین کشد

از آستین تو اسد الله گرفته است

حاشا که شمر گوشه ی آن آستین کشد

معنی خموش باش ! که آگاه نیستی

ز آن معجری که دست سنان لعین کشد

آن زن که ریخته ست به معنی کلام ناب

از شک بعید نیست که بار یقین کشد

************************

پوریا باقری

 

تا صدا میرسد از ساحتِ خونبارِ بقیع

مرد و زن اشک بریزند ، به دیوارِ بقیع

یک زن و صورتِ قبری ، به دلِ زارِ بقیع

دلِ ما هم ، بخدا گشته گرفتارِ بقیع

 

مادرِ حضرتِ عبّاس ، پریشانِ توأیم

سال ها در به درِ سفره ی احسانِ توأیم

 

تو که بودی؟ که خدا همسرِ مولایت کرد؟

تو چه کردی؟ که چنین غرقِ تَوَلّایت کرد؟

مادرِ چهار گلِ حضرتِ زهرایت کرد

صدفِ گوهرِ نایاب... چو سقّایت کرد

 

با تواضع ، به درِ خانه ی مولا رفتی

این چنین بود ، که تا عرش تو بالا رفتی

 

سائل آمد به درِ خانه ، تفضّل کردی

تو به اولادِ نَبی ، خوب توسّل کردی

زحمتِ حاجتِ دنیا ، که تقبّل کردی

 لطف کردی و مرا نیز تحمّل کردی

 

بابِ حاجاتِ همه ، نامِ شما باشد و بس

چشمِ ما نیز به اکرامِ شما باشد و بس

 

پسرانت همه رفتند ، تو تنها ماندی

سال ها گریه کنِ بچّه ی زهرا ماندی

مرحمِ زخمِ دلِ زینبِ کبریٰ ماندی

همه رفتند به یاریِ حسین... جا ماندی

 

پسرت نقشِ زمین شد ، به غمش خندیدند

همه بر مشک و دو دستِ قلمش خندیدند

 

زینبت گفت «حسین» و... جگرت تیر کشید

تا شنیدی که سرش رفت... سرت تیر کشید

وسطِ کوچه نشستی... کمرت تیر کشید

گفت «انگشتر» و... هی بال و پرت تیر کشید

 

بخدا سوزِ دلت ، کرده دلم را بی تاب

قدری آرام بخوان روضه برای ارباب

 

روضه ای از سَرِ احساس... دلت ریخت بهم

رنجِ پرپر شدنِ یاس... دلت ریخت بهم

خنده ی دشمنِ خنّاس... دلت ریخت بهم

روضه ی حضرتِ عبّاس... دلت ریخت بهم

 

رفتنی گشته ای از بس که بزرگ است غمت

کاش میشد که بسازیم به زودی حَرَمت

 

بعدِ زهرا تو شدی مادرِ ما نوکرها

سایه ات کم نشود از سَرِ ما نوکرها

تو نظر کن به دلِ مضطرِ ما نوکرها

وقفِ عباسِ تو ، چشمِ تَرِ ما نوکرها

 

ما همه نوکر و درمانده ی فردای توأیم

تو هنوز امِّ بَنینی و پسر های توأیم 

*********************

مجتبی خرسندی

 

بعد از تو دیگر هیچ کس ام البنین نیست

یعنی زنی مانند تو مرد آفرین نیست

ام الادب ، ام الوفا ، ام الاباالفضل

غیر از تو وصف هیچ شخصی این چنین نیست

شاگرد درس صبر مولا بوده ای که

با این همه غم روی پیشانیت چین نیست

در گریه ات جایی ندارد داغ فرزند

قصد تو از این کار غیر از حفظ دین نیست

وقتی که اشک دشمنانت را درآورد

پس خطبه ای چون خطبه هایت آتشین نیست

مدح تو چون با مدح عباست گره خورد

دیگر گریز روضه ات هم غیر از این نیست

شور رجزهایش نمی آمد به آن که

در راه حفظ دین خود قطع الیمین نیست

آه ! ای خوشا بر حال آن مردی که در جنگ

وقتی که دستش قطع شد بر روی زین نیست!

این چند برگ از متن قرآن است بر خاک؟

یا دست های اوست که در آستین نیست؟

یا روی پای فاطمه یا روی نیزه است...!

یعنی سر عباس بر روی زمین نیست

 *********************
 
مرتضی حیدری آل کثیر

 

آسمان را مچاله کرد و گریست

 یاد منظومه ی جوان افتاد

اشک هایش شهاب شد غلطید

و در آن سمت کهکشان افتاد 

 

رو به تسبیح آفتاب نشست

 دانه دانه غروب را نخ کرد

تو مگر تشنه نیستی پسرم؟

لب بزن، آتش از دهان افتاد

 

شرح بازوی پُر توانت را

 ماجرای برادرانت را

خواندم از چشم خواهرت وقتی

 که نگاهم به کاروان افتاد

 

مثل بادی که خون چکان بوزد

 به تماشا گذاشتی خود را

قسمتی از تو فاش شد اما

 پرده ای هم در این میان افتاد

 

چله ی غیرتی رها شد و تیر

مملو از میلِ برنگشتن بود

نور، پاشید و ماه در قابِ،

تیره ی آب خون چکان افتاد

 

مرگ از ارتفاع چشمانت،

سرنگون شد نفس زنان در باد

خاک، دندان به لب گرفت اما

 پیکر تو در آسمان افتاد  

************************
 
وحید قاسمی

 

ای صاحب علم کجایی؟

آب آور حرم کجایی؟

عصای پیری ام کجایی؟

 

خیلی دلم هواتُ کرده

هوای اون چشاتُ کرده

 

میگن که دستاتُ بریدن

معجر زینبُ کشیدن

اشکای زهرا رو ندیدن

 

به گریه چشمام ناگزیره

الهی مادرت بمیره

 

کی قدوبالاتُ نظر زد

نیزه به سینه ت بی خبر زد؟

به چشم تو تیر سه پر زد؟

 

بقیع با ناله هام شریکه

قبرت میگن خیلی کوچیکه

 

بعد تو محشری به پا شد

کربلا تازه کربلا شد

حرمله پاش به خیمه وا شد

 

مثل علی یه کوه دردی

میگن رو نیزه گریه کردی

 

بعد تو دل چاره شُ گم کرد

رقیه گوشواره شُ گم کرد

مادری گهواره شُ گم کرد

 

مثل خودت خونه خرابم

شرمنده ی رویِ ربابم

 

عطر خوش کوثرت اومد

رمق به چشم ترت اومد

فاطمه بالا سرت اومد

 

حسرتشُ به دل می ریزم

خوش به سعادت عزیزم

************************
علی اصغر یزدی

 

ام البنین بعد از حسین ام الادب شد

شاگرد درسش ، کربلا امّ وهب شد

در تربیت بر مادران هم مادری کرد

شیر آفرینی که چُنین فخر عرب شد 

خود را کنیز خانه می دانست اما

از لطف اهل خانه او زهرا نسب شد 

حتی ادب پیش ادب هایش ادب کرد

حتی وفا هم از وفایش در عجب شد

ام القمر یعنی که  نوری در سیاهی

یعنی که فرزندش چراغ راه شب شد

در آن هیا هو حق مادر را ادا کرد

نگذاشت روی خاک سر ،زهرا سبب شد...

************************
سیدجواد میرصفی

 

روزی که پا به عرش معلا گذاشتی!

بر هر چه داشت نقش تو را، پا گذاشتی

در هیئت کنیزی اولاد فاطمه

اینگونه پا به خانه مولا گذاشتی

می ریخت از نگاه تو احساس مادری

مرهم به زخم زینب کبری  گذاشتی

"مولا صدا بزن ،نه برادر! حسین را..."

این جمله را تو بر لب سقا گذاشتی

در کربلا برای دل سنگ کوفیان

چار آینه به رسم تماشا گذاشتی

با تو بقیع داغ دلش تازه شد که تو

پا جای پای غربت زهرا گذاشتی

پیش از تو نوحه، شور حماسی نمی گرفت

رسم خوشی ست آنچه که بر جا گذاشتی

از خوان نوحه خوانی تو آب می خورد

چشمان خیس ما که بر آن پا گذاشتی

********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی