کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها-39

*********************

 ای قوت زانوان حیدر

 بی تو برود توان حیدر

 ای نیروی بازوان حیدر

 رفتی و برفت جان حیدر

 مسمار کجا و پهلوی تو

 شلاق کجا و بازوی تو

 کردند دل رسول خسته

  کردند دو دست شیر، بسته

 خواندی تو نماز شب نشسته

 ای وای که پهلویت شکسته

 بنشسته به روی چوب دستاس

 یک قطرۀ خون ز شاخۀ یاس

این بغض گلوت از چه باشد!؟

 این سِرِّ مگوت از چه باشد!؟

 این پوشش روت از چه باشد!؟

 سختی وضوت از چه باشد!؟

 چشم حسنم مدام بارد

 حرفی نکند نگفته دارد!

از در زده آتشی زبانه

 سیلیت زدند و تازیانه

 نالان شده اند اهل خانه

 گوئی که تو را برم شبانه؟

 دارم من اگر چه صبر افلاک

 اما به چه دل تو را کنم خاک

مرتضی مظاهری

*********************

فاطمه، فاطمۀ دورۀ پیغمبر نیست

یا نه! این فاطمه آن فاطمۀ حیدر نیست

چه سوالی ست که می پرسی؟ "علی جان خوبی؟"!

من کجا خوبم اگر حال شما بهتر نیست

غیر از این دردِ حجابی که گرفتی از من

بستری بودنت آن قدر عذاب آور نیست

فضه می گفت بیایید غذا آماده ست

زینبت گفت نمی آیم اگر مادر نیست

گریه آور شده این آمد و رفتی که مراست

وای از این خانه که دارای در دیگر نیست

حسین رستمی

  ************************* 

نبض خدا در التهاب فاطمیه است

 دل بیت الاحزان خراب فاطمیه است

فریاد یا زهرا شعار سینه زن هاست

 دست و زبان، پا در رکاب فاطمیه است

پشت سر سوز و گداز هیئتی ها

 صدها دعای مستجاب فاطمیه است

این روزها چشم جواهر زای مهدی

 آغشته با محلول آب فاطمیه است

خورشید بی اذن علی تابش ندارد

 وقتی که زهرا آفتاب فاطمیه است

تصویر کوچه، عکس یک سیلی محکم

 تا آخر دنیا به قاب فاطمیه است

با یاس های سوخته می گفت آتش

 قلب شقایق هم کباب فاطمیه است

تنها وجود آن یتیمان علی نه!

 در هر وجودی اضطراب فاطمیه است

از بدحجابی های اهل شهر خواندیم

 میلِ به لذت ها حجاب فاطمیه است

در پرتوی آتش فشان روضه دیدیم

 در چشم های ما مذابّ فاطمیه است

وقتی محرم می شود احیاگر دین

 تأثیر آن از انقلاب فاطمیه است

محـمـدرضا طالبی

**********************

شهر آبستن غم هاست خدا رحم کند

شهر این بار چه غوغاست خدارحم کند

بوی دود است که پیچیده، کجا می سوزد؟

نکند خانه ی مولاست خدا رحم کند

همه ی شهر به این سمت سرازیر شدند

در میانِ کوچه دعواست خدا رحم کند

هیزم آورده که آتش بزنند این در را

پشت در حضرت زهراست خدا رحم کند

همه جمع اند و موافق که علی را ببرند

و علی یکه و تنهاست خدا رحم کند

بین این قوم که از بغض لبالب هستند

قنفذ و مغیره پیداست خدا رحم کند

مادر افتاد و پسر رفت ز دست، درد این است

چشم زینب به تماشاست خدا رحم کند

مو پریشان کند و دست به نفرین ببرد

در زمین زلزله برپاست خدا رحم کند

ماجرا کاش همان روز به آخر می شد

تازه آغاز بلاهاست خدا رحم کند

غزلم سوخت،  دلم سوخت، دل آقا سوخت

روضه ی ام ابیهاست خدا رحم کند...

یاسر مسافر

 **********************

از سینه  دگر  آه  شرر بار نکش
برخیز  ولی  منت  دیوار  نکش
من شانه نخواستم به جان بابا
از دست شکسته این قدر کار نکش
**
با اشک دلیل اشک مهتاب شدی
هر نیمه ی شب همین که بیتاب شدی
از بس که غذا نمیخوری مادر من
در عرض سه ماه این همه آب شدی
**
ای کاش که درد سینه غوغا نکند
خیلی نفست فاصله پیدا نکند
پهلوی تو را همین که دیدم گفتم
این زخم خدا کند دهن وا نکند
**
امروز یکی دو رنج مبهم داریم
از چیست که ناخواسته ماتم داریم
در بقچه روبرویمان دقت کن
من فکر کنم که یک کفن کم داریم
**
بیتاب حسین آمده تابش بدهی
انگار بنا نیست جوابش بدهی
اصلاً تو خودت بگو دلت می آید
او تشنه شود نباشی آبش بدهی

علی زمانیان

*********************

اندازه بود چادرش اما کشیده شد
جان حسن بگو زچه قدت خمیده شد

تا ضربه زد عدو نفسش بین کوچه ها
همپای  چادرش چه بریده بریده شد

سیلی که خورد قرة العین رسول شهر
تا وقت مرگ فارق از نور دیده شد

رنگی به رخ نبود! همان هم که بود با
سیلی ی خصم از رخ زردش پریده شد

اینجا صدای ناله ی یاس نبی بلند
دربین کوچه های مدینه شنیده شد

دخت رسول خاتمو هم سنگر علی
بین در و مقابل حیدر شهیده شد

حقا گزافه نیست که از نور کوثرش
یک شاخه بین ان درو دیوار چیده شد

اه غریب غربت مظلومه ی علی
با میخ در به گوش ملائک دمیده شد

وقتی که جان فاطمه هم راز خاک شد
جان علی به بستر غم ارمیده شد

زهراکه رفت نسیم غمو دردو بی کسی
درحجره حجره خانه ی حیدر وزیده شد
 *********************
شب آخر صدای او زخمی است
زیر لب باز زینبش را خواند
گفت : زینب! ببین که رفتنی ام
آخرش حرف آخر من ماند

خیره شد در نگاه دختر خود
مادرانه نوازشش میکرد
با نگاه پر از امید خودش
باز دعوت به سازشش میکرد

دست هایش به روی گیسویش
سر زینب به پای مادر بود
آه انگار! کوله بار همه
به روی شانه های خواهر بود

گفت : مادر فدای این دختر
تو خودت تکیه گاه بابا باش
سرو قامت بمان! عقیله ی من
دخترم! جانشین زهرا باش

بین محراب نا نجیبانه
میشکافند فرق بابا را
مثل یک کوه با صلابت باز
زیر و رو کن تمام دنیا را

جگری پاره پاره میبینی
حسن از دست میرود مادر
تن او در میان یک حجره
چقدر آب میشود مادر

بازهم شکر کن عزیز دلم
تو پس از او برادری داری
بین این شهر! بین این مردم
باز هم یار و یاوری داری

قصه ها فرق میکند حالا
حال مادر دوباره بدتر شد
قصه های عذاب عاشورا
صحبت از بی کسی خواهر شد

پیرهن را به دست زینب داد
گفت : این هم وصیت آخر
کربلا میروی و میمانی
تک و تنها میان یک لشگر

حرف سر بسته گویمت زینب
جای من بوسه زن گلویش را
با صلابت میان عاشورا
حفظ کن مادر! آبرویش را

بدنش زیر سم مرکب ها
روی تل داد میزنی اما...
هیچکس نیست یاورت باشد
تویی و خیمه ی کبوترها

کوفه و شام میروی مادر
پشت هر کوه غصه را خم کن
با حیا دخترم! عزیز دلم
معجرت را مدام محکم کن

زینب آرام زیر لب میگفت:
لحظه ای وا نمی دهم مادر
می دهم تک تک عزیزانم
معجرم را نمی دهم مادر
پوریا باقری

 *********************

شکسته می نویسم ماجرای کوچه و در را
کسیکه باورش دارد گرفته حال مضطر را

علی با سبقه ی خیبر خجل از روی زهرا شد
چو دیده بین نامردان قد رعنای یاور را

رخی که همسرش پوشانده اسرار نهان دارد
ندیده مرتضی آن هجمه ی مابین معبر را

کبود و پر شکسته، خون چکان و خسته می آید
شکایت از دو تن دارد، نگوید داغ دیگر را

سپر شد، بار خود را نذر مولا پر خطر کرده
بنازم کار کوثر را، بنازم شان مادر را

زمان گفت و گو با تو عاشقی ها بود
دگر با رفتنت بردی تمام عشق حیدر را
علی احمدیان

*********************

توان واژه کجا  و مدیح گفتن او؟
قلم قناری گنگی ست در سرودن او

کشاندنش به صحارّی شعر ممکن نیست
کمیت معجزه لنگ است پیش توسن او

چه دختری! که پدر پشت بوسه ها می دید
کلید گلشن فردوس را به گردن او

چه همسری! که برای علی به حظّ حضور
طلوع باور معراج داشت دیدن او

چه مادری! که به تفسیر درس عاشورا
حریم مدرسه ی کربلاست دامن او

بمیرم آن همه احساس بی تعلق را
که بار پیرهنی را نمی کشد تن او

دمی که فاطمه تسبیح گریه بردارد
پیامی می چکد از چلچراغ شیون او

از آن ز دیده ی ما در حجاب خواهد ماند
که چشم را نزند آفتاب مدفن او
غلامرضا شکوهی

 *********************

گهواره نیست کودکی ات را فلک! که هست
فرمانبر تو نیست سما تا سمک! که هست

وقتی به خواب می روی! ای کوثر کثیر!
لالایی خدیجه نباشد! ملک که هست

آن روزه ی سه روزه نیازی به نان نداشت
ای زخمی محبتَ عالم! نمک که هست

وقتی حضور غصّه تو را آب می کند
اشک علی نشسته برای کمک که هست

مردیم از فراق تو! دل با چه خوش کنیم؟
قبری که نیست از تو به جا؟ یا فدک که هست؟

نقش کبود شانه ات از ضربه های در
بر شانه ی شبان سیه نیست حک! که هست
غلامرضا شکوهی

 **********************

نظرات  (۱)

۱۶ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۱۵ علی رحمانی پور
سپاس
خیلی عالی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی