کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شعر شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها-38

*********************

سید مجتبی ربیع نتاج

 

چنان هوای تو ای آشنا به سر افتاد

که اعتبار دلم بی تو در خطر افتاد

به هر کجا نگرم باز در مقابلمی

خیال غیر تو دیگر  ز دل! ز سر افتاد

نشسته ام برسد شب از آن زمانی که

جمال روی چو ماه تو در قمر افتاد

شبی که نور وجود تو در جهان پیچید

و مهجتی  که به قلب و دل پدر افتاد

به یاد چشم تو با چشم خیس میخوانم

حدیث آل عبایی که روی سر افتاد

کرامت پسرانی که از تو زاده شوند

شفاعت ملکی که! ز بال و پر افتاد

تو نور چشم پدر بوده ای ولی روزی

میان کوچه چرا  نور از بصر افتاد؟

پریده مرغ دلم در مدینه،  کوچه ی عشق

که ناگهان نگهم روی...روی در افتاد

دری شکسته و مشکین ز دود و آتش بود

که ذهن سوخته ام یاد "انکسر" افتاد

رسانده ای تن بی جان خود کنار علی

و دستهای تو چنگی ایست بر کمر افتاد

چنان گره زده ای،....ریسمان گره نزده

غلاف جای سرانگشت!کارگر افتاد

مرو به حالت نفرین! مدینه می لرزد

عجیب نیست که عرش خدا ...اگر افتاد

 *********************

حسن صنوبری

 

از پیش تو مویه کنان می آمدم من

از آن مزارِ بی نشان می آمدم من

چشمی به قبر و همچنان می آمدم من

چشمی دگر بر کودکان می آمدم من

این سو کنارِ من حسین، آن سو حسن بود

چشم دو فرزندت غریبانه به من بود

من همچنان سر در هوای خویش بودم

در خاطراتِ روزهای پیش بودم

‏ من رفته بودم از خودم با یک اشاره

تکرار می شد پیشِ چشمانم دوباره ...‏

من همچنان سر در تنورِ غم نهاده

تو همچنان در بینِ آتش ایستاده

پر از شمیم یاس می شد صحن خانه

هربار می آمد فرود آن تازیانه

ای کاش دستورِ خدا دستم نمی بست

تا بشکنم از ضاربِ زهرا، سر و دست

از ضربتِ سیلی گلم نقشِ زمین بود

در سرنوشتِ من «شبِ ضربت» همین بود

تو در جهاد از مرد و زن سبقت گرفتی

درکارزار از تیغمن سبقت گرفتی

گیرد مدد از نام من هر پهلوانی

آموزگار من تویی در پهلوانی

نزدیکتر بودی به حق از من تو زهرا

این شد که قدری زودتر رفتی از اینجا

جایی برای من در این دنیا، وطن نیست

یا فاطمه! دنیای بی تو جای من نیست

دنیا برای مردمِ دنیا بماند

تنها برای مرتضی زهرا بماند ...‏

خاموش، خواب آلوده و خاکسترآلود

شهرِ مدینه مثلِ گور ساکتی بود

از مدفنِ تو باز می گشتم به خانه

از مدفنِ تو باز می گشتم، شبانه

جایی دگر، وقتی دگر، مردی دگر،باز

می آید از بالا سرِ نعش پسر باز

داغی دگر، دردی دگر، یک مرد دیگر

می آید از بالای نعشِ پاکِ اکبر

 *********************

میلاد عرفان پور

 

چنانکه دست گدایی شبانه می لرزد

دلم برای تو با هر بهانه می لرزد

هنوز کوچه به کوچه، حکایت از مردی ست

که دستِ بسته ی او عاشقانه می لرزد

چه رفته است به دیوار و در که تا امروز

به نام تو در و دیوار خانه می لرزد

چه دیده در که پیاپی به سینه می کوبد؟

چه کرده شعله که با هر زبانه می لرزد؟

هنوز از آنچه گذشته است بر در و دیوار

به خانه چند دلِ کودکانه می لرزد

دگر نشان مزار تو را نخواهم خواست

که در جواب، زمین و زمانه می لرزد

ز من شکیب مجو، کوه صبر اگر باشم

همین که نام تو آرند شانه می لرزد

 *********************

علی پورزمان

 

ببین موندم میون شهر تنها

ببین گل های قدّ و نیم قدت رو

می بینم تا کبودِ آسمون و

می بینم داخل کوچه رَدت رو

 

آخه رسمش نبود تنها بری و

علی تنها میون شهر باشه

یه بار دیگه صدام کن:"کلّمینی"

بذار این دنیا با من قهر باشه

 

هنوزم بوی تو در بین خونه ست

در و دستاس و ظرفای سفالی

چگونه بچه هات آروم بگیرن

مرور خاطرات و جای خالی

 

درسته عمر گل کوتاهه بانو!

ولی پرپر شدن معنا نداره

بذار پای همون قولی که دادم...

بمونم،تا که یک روزی دوباره...

*********************

حسن علی جواهری

 

دشمن من آنقدر بر تو جفا بسیار کرد

تا که با داغ تو روزم را چو شام تار کرد

ای تو تنها محرم حیدر ز بعد رفتنت

شوهرت با چاه تنها درد خود اظهار کرد

آری ای تنها طرفدارم ز بعد تو عدو

هرچه بودش در توان با حیدر کرار کرد

زینبت چون جمع میکرد بستر خونین تو

بی امام گریه به حال مادر بیمار کرد

از جگر آهی کشید و گفت ای وای مادرم

تا حسین تو تماشای در و دیوار کرد

بین قبر تا خون چکید از کفنت آگه شدم

که چها با  سینه ات آن ضربه مسمار کرد

دوریت آنقدر سخت است بر علی یا فاطمه

که مرا از زندگی در این جهان بیزار کرد

ترسم از بعد تو طولانی شود عمر علی

زانکه بر من زندگی را داغ تو دشوار کرد

*********************

غلامرضا سازگار

 

سوزم و سازم و ناید ز درون فریادم

کاش من زودتر از فاطمه جان می دادم

از زمانی که شریک غمم از دستم رفت

هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

تا قیامت نه پس از واقعه ی محشر هم

ناله ی یا ابتایش نرود از یادم

مرگ در خانه ی بی توست مرا در شب تار

بِهْ از آن روز که در کعبه ز مادر زادم

کاش روزی که زدی ناله کنار دیوار

چون در سوخته می سوخت همه بنیادم

کس نداند که در آن دم به تو و من چه گذشت

تو نفس می زدی و من ز نفس افتادم

خصم خوشحال که بال و پر من بشکسته

رفتی و از غم خود کرده ای دشمن شادم

 *********************

مهدی زارعی

 

اتاقِ کاهگلی بود و مَرد و یک گل زرد

که باد! عطرِ غم انگیزِ مرگ را آورد

اُتاقِ کاهگلی ماند و مرد و یک تابوت

وَ لحظه های پُر از اضطراب و ماتم و درد

ستاره ها همه از عمقِ آسمان دیدند

که یک ستاره ی پُر نور! در زمین شد سرد

اُتاقِ کاهگلی ناگهان به خود لرزید

وَ سقف! در وسطِ خود دریچه ای وا کرد

دریچه پُر شده بود از مِهِ غلیظ و غبار

وَ یک فرشته که می گفت :  -  -  پیشِ ما بر گرد -  - !

وَ از دریچه ی غمگین! گُلی به بالا رفت

به روی دوشِ هزاران فرشته ی شبگرد

دریچه بسته شد و سقفْ جای خود برگشت

وَ خانه ماند و فضای گرفته ای از گَرد

وَ بعدِ آن شبِ غمگین! کسی نمی داند :

کجاست قبر تو بانو! کجا ست آن گل زرد

 *********************

حسین رضایی

 

خبر توطئه ی نبشِ قبور آمده است

آری عمار، چو پیکی، به حضور آمده است

یا علی خیز و نگر،باز عدو مستِ غرور

بر حرمخانه ی زهرا به عبور آمده است

پشتِ دیوارِ بقیع! صف زده، شیطان صفتان

در پیِ قبرِ غریبِ شه و بانویِ زنان

ناگهان، کوهِ غضب، از دلِ دریا جوشید

از میان پاشد و با هیمنه، جوشن پوشید

به جبین بست،به رزمِ علوی اش! سربند

جرعه ای، از میِ قهّاریَّتِ رب نوشید

ذوالفقارش، به کف و نعره کشان، همچو اسد

آمد آن مظهرِ اسماءِ جلالیِّ احد

روبهان تاکه علی را، به تجلّی دیدند

کرده قالب تهی، از شیرِ خدا ترسیدند

قدرت الله رسیده، دمِ دیوارِ بقیع

نُه فلک نیز، به همراهِ زمین لرزیدند

گفت حاشا که شوید، آگه از این سرِّ خدا

پُر نمایم، همه ی دشت ز خونهای شما

ذوالفقارم ز غلاف آمده بیرون. بیرون

عقده های دو سه ماهه زده بیرون، بیرون

گردنش می شکنم، هر که بماند به بقیع

بی وضو آمده در میکده، بیرون، بیرون

که دگر صبرِ علی بر لبِ پیمانه رسید

خُمِ مِی، با دوسه پیمانه! به میخانه رسید

همه رفتند. علی یکّه وتنها مانده

در کنارِ حرمِ مخفیِ زهرا مانده

گفت: با همسرِ مظلومه ی غمدیده ی خود

که تو رفتی و مرا غصّه و غمها مانده

فاطمه بعد تو بی یار و حبیب است علی

در مدینه! تک و تنها و غریب است علی

 *********************

سید هاشم وفایی

 

شب است و بر دلم آتش دوباره افتاده

به سینه ام نفسم در شماره افتاده

شب است و باز علی همچو قطره اشکی

به روی تربت زهرا دوباره افتاده

دلم کتاب غم است وشراره ای برآن

زداغ ماتم آن ماهپاره افتاده

زچشم ماه به گردون ستاره می ریزد

کز آسمان ولایت ستاره افتاده

زکوچه ای نتوانم گذشت کاندر آن

زگوش فاطمه ام گوشواره افتاده

به یاد مادر مظلومه اش «وفائی»را

به سر هوای مدینه هماره افتاده

 *********************

علی اکبر لطیفیان

 

رفتی و پژمردنم و ندیدی

رفتی زمین خوردنم و ندیدی

تو کوچه ها راه من و میبندن

همه دارن به شوهرت میخندن

یه فکری هم به حال بچه ها کن

یه سر بیا زندگیم و نیگا کن

اگه بیای منم قرار میگیرم

میرم برات چند تا انار میگیرم

اگه بیای بادل بی غم میریم

اصلا از این مدینه باهم بریم

بازم بمون و دست به پهلو بگیر

عیبى نداره از على رو بگیر

کارم شده یه گوشه ای ببارم

بچه هات و سر خاکت بیارم

دل من ازهمه کنار میگیره

حالا علی دست به دیوار میگیره

میشه بیای دو قطره زمزم بدی

یه ظرف آب بیاری دستم بدی

چه مادری ز دخترم گرفتند

خواب و زچشمای ترم گرفتند

این چادر پاره منو میکشه

این خون گوشواره منو میکشه

بلند شو دستات و حنا بذارم

تابوتتو بگو کجا بذارم؟!!

تو خونه یاد اون روزا می افتم

برم بیرون تو کوچه ها می افتم

بی مادری نصیب دخترم شد

خبر داری چه خاکی بر سرم شد

خیرنبینه اون که به ما جفا کرد

ما دو تا رو از همدیگه جدا کرد

تو چشم تو زد چشم و پرآب کرد

خونش خراب که خونه مو خراب کرد

نقشه کشیدن مبتلا مون کنن

کی فکر میکرد یه روز جدامون کنن

 *********************

محـمـد علی بیابانی

 

همینکه نیستی اصلا برای من مرگ است

ز داغ تو پر زخمم دوای من مرگ است

غریب بودم؛ از این پس غریب تر شده ام

پس از تو همنفس آشنای من مرگ است

کدام زندگی؟! این سقف، بر سرم لحد است

حیات، بر من و بر بچه های من مرگ است

تو ذره ذره شدی آب و من نفهمیدم

که در سکوت تو ای همصدای من مرگ است

شبیه چشم کبود تو کار من گریه

شبیه دست شکسته دعای من مرگ است

شبی که بند کفن را گره زدم گفتم

پس از تو فاطمه عقده گشای من مرگ است

پس از شکستن پهلوی تو کنار علی

چگونه زنده بمانم سزای من مرگ است

در آن لگد که به در خورد، فاش می دیدم

کسی که خیمه زده بر سرای من مرگ است

به جای خالی تو بین خانه می نگرم...

همین که نیستی اصلا برای من مرگ است

********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی