کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها- 33

*********************

طلیعه ی فاطمیه
به نام سوره ی کوثر به عصمت مادر
به نام زینب کبری! شکوه سر تا سر
شروع شد غم کوچه! درست آنجا که...
شکست هیبت مردی به سختی حیدر
شکست قامت آن کوه پر صلابت تا...
صدای همسرش آمد!  ز آستانه ی در
صدای له شدن غنچه ای به گوش آمد
صدای مادر خسته! کبوتری مضطر
یکی نگفت که نامرد بی حیا بس کن
صدا بلند مکن در حریم پیغمبر
مزن لگد به در خانه ی رسول الله
مکن تو غنچه ی نشکفته را چنین پرپر
به قدر کافی از این قافله عقب ماندی
دگر عذاب خودت را مکن از این بدتر
حریم خانه ی حیدر که جای هرکس نیست
حریف شیر ولایت! شغال و کرکس نیست
پوریا باقری
*********************

شد فاطمیه فاطمه ما راصدا کرد
امسال هم شکر خدا ما را جدا کرد
اومادری کرده برای ما همیشه
ماها نبودیم وبرای  ما دعا کرد
بی آبرو بودم مرااو آبرو داد
هرچه ازاومی خواستم آن راعطاکرد
بااینکه من کاری برای اونکردم
هردفعه سمت روضه اش من راصداکرد
اینجا کناره سفره ای که انبیایند
دستم گرفت آورددریک گوشه جاکرد
رزق مرا هرسال داده فاطمیه
هرساله من را راهی کرببلا کرد
روضه بخوانم روضه،سیلی،کوچه،نامرد
دیگرنمی گویم چه آنجا چه هاکرد
آنقدر گویم مادرم باسرزمین خورد
درپیش چشمان پسرمادرزمین خورد
احمد پریش
*********************

کمکم کن که مضطرم فضه
شد لگد مال پیکرم فضه
عجله کن بیا عزیز من
چادرم را بکش سرم فضه

دست و پایم ببین چه می لرزد
این صدایم ببین چه می لرزد
کمکم کن که تا بلند شوم
مجتبایم ببین چه می لرزد

خاک و خاکستر مرا بردار
زود انگشتر مرا بردار
کمرم درد میکند فضه
از زمین معجر مرا بردار

استخوانهای من همه خوردند
همسرم را ببین کجا بردند
نه فقط محسن مرا کشتند
ثلثی از بچه های من مردند

جان این مجتبی نمی بخشم
به همین گریه ها نمی بخشم
دل من را شکسته این ملعون
دومی را خدا نمی بخشم

من که بودم دلیل هر آیه
تیشه بر ریشه ام زد از پایه
شد غرورم شکسته تر وقتی
کتکم زد کنار همسایه
ابراهیم لآلی

*********************

رد خونست که بر پیکر این در مانده
مثل زخمی که روی بال کبوتر مانده
لرز سختیست که بر زانوی حیدر مانده
گرد و خاکست که بر چادر مادر مانده

غم عالم به سرم ریخت!امان از کوچه
همه ی بال و پرم ریخت! امان از کوچه

آنقدر سوخته که چادرش از سر افتاد
دست بر شانه ی من بود که مادر افتاد
بضعه افتاد! همه جان پیمبر افتاد
دردسر بود که در خانه ى ما شر افتاد

گره افتاده به این کار،امان از کوچه
خم شده حیدر کرار! امان از کوچه

مانده خاکستر در! روی پر و بال اما
مانده در گوش من آن شورش و جنجال اما
یاد آن قد خم و آن تن بی حال اما
چادری که شده در معرکه پا مال اما

بدتر این بود نه با پا! که با سر افتاد
تا به روی کمر مادر من در افتاد

مانده نجوای شب و روز منو این کوچه
مانده این آه جگر سوز من و این کوچه
آتش و دود غم افروز من و این کوچه
حسرت مادر دیروز من و این کوچه

تکه تکه شده ام! قحطی مرگست خدا
میکشد آه مرا! کوچه جدا! مرگ جدا

آسیابست که امروز سرش خلوت شد
یا تنوری که برایش غم نان حسرت شد
گریه در روزن چشمان همه دعوت شد
بوی مادر به لباس تن من عادت شد

سخت تر میگذرد ثانیه ها بی مادر
شده دلگیر همه خانه ى ما بی مادر

هیچ داغی بجز این داغ مرا پیر نکرد
بین موهای حسن این همه تأثیر نکرد
یل خیبر شکنی را نه زمین گیر نکرد
گریه چشمان مرا از غم تو سیر نکرد

آن سه تا بانی دردند! امان از کوچه
چه جفاها که نکردند! امان از کوچه
نرگس غریبی

**********************

محـمـد جواد حاجی بنده

 

إنّما یُرید حضرت حق

نازِ چشمِ نجیب را بخرَد

هرچه رِجس و بدی است در دنیا

از تو و خانواده ات ببرَد

 

ای که در وهم ها نمی‌گنجی

از تو حالات دنیوی دور است

مانده ام با چه نام بنْویسم

نام تو نام دیگرِ نور است

 

خسته ام از نوشتنِ بی تو

ربّنا آتِنا پشیمانی

گیجِ اوصافِ تو شدم ای نور

ربّنا آتِنا پریشانی

 

ربّنا آتِنا مدیحِ تو را

روی بالِ فرشته ها خواندن

در نمازم همیشه می‌خواهم

ربّنا آتِنا غزل گفتن

 

کُلُّهم نور ... نورِ واحد را

معنیِ وحدت است درکَثرت

هرکدام از دوازده نورت

سایۀ کَثرت است در وحدت

 

أنتِ زاکیةٌ مطهّرَةٌ

بَعُدَتْ مِنکِ رِجس و الخُبَثاء

تارةً سُمِّیَتْ بِفاطمةَ

سُمِّیَتْ أنتِ تارةً زهرا

 

وَاذْکُرُوا اللهَ ذکر تسبیحت

یُطعِمونَ الطّعام یعنی تو

سُکر از نام تو پدیدار است

مستیِ با دوام یعنی تو

 

تو همانی که رزق می‌بخشی

بر یتیم و فقیر و کور و اسیر

معنی خیر در وجود تو است

آن هم از نوع خوب و خیر کثیر

 

فاطمه جان بهار ناب علی

از چه در کنج بستر افتادی

من فدای نگاه معصومت

چه شد اینگونه پرپر افتادی

 

إبکِنی شوهر غریب خودم

إبکِنی مرد فاتح خیبر

إبکِنی وَابْکِ لِلحسَین و حسن

گریه کن جان و روح پیغمبر

 

گریه کن برسلامِ بی پاسخ

گریه کن برنگاه طعن آلود

گریه کن از برای آن کوچه

گریه کن از برای آتش و دود

 

گریه کن همسرغریب خودم...

 **********************

صادق اویسی

 

نشستم کنارت

 که من رو ببینی

میخوام تا که از جات

 بلند شی بشینی

 

نشستم کنارت

 عزیزم نگام کن

شبیه گذشته

بخند و صدام کن

 

تو اصلا نباید

 تو بستر بمونی

مگه قول ندادی

 با حیدر بمونی

 

عجب روزگار

خوشی پیش رو بود

تو ذهن منو تو

چقد آرزو بود

 

ببین بچه هامون

دارن اشک میریزن

تو رو جون اینها

که خیلی عزیزن؛

 

عزیزم بلند شو

 تو باید بمونی

تو باید غمای

 علی رو بدونی

 

من آروم میگیرم

تو بشکن سکوتو

کی گفته که از من

 بپوشونی روتو؟

 

من افتادم از پا

تو رنگت پریده

چرا زندگیمون

به اینجا کشیده!

 

چرا با اشاره

جوابم رو میدی

دوباره با اشکات

نگو دل بریدی

 

نگات میگه دیگه

نمیخوای بمونی

عزیزم بلند شو

تو خیلی جوونی

 

شده خونه بی تو

شبیه جهنم

شب و روز حیدر

شده غرق ماتم

 

هنوزم لباسات

پر از بوی دوده

چرا زیر چشمات

سیاه و کبوده

 

برا من یه کابوس

همین بود یه روزی

ببینم تو بستر

تو داری میسوزی

 

عزیزم بلند شو

علی رو نگاه کن

پاشو زندگیتو

بازم رو به راه کن

 

دلم روشنه تو

بلند میشی ازجا

منو بچه هارو

نمیزاری تنها

 

لباساتو زهرا

دوباره عوض کن

بلند شو برامون

بازم پخت و پز کن

 

خودم خوب میدونم

که بی جونه دستت

واسه موی زینب

بگیر شونه دستت

 

دره نیمه سوخته

شده آینه ی دق

بهت قول میدم تا

بشه مثل سابق

 

میخوام زندگی رو

باز از نو بسازم

میخوام زندگی رو

برا تو بسازم

 

دیگه از غمامون

نمونده نشونی

عزیزم بلند شو

تو باید بمونی

 *********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی