کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها-30

*********************

قاسم نعمتی

فاطمیه

سر چشمه ی غم های عالم فاطمیه است

غوغا شده در عرش اعظم، فاطمیه است

زهرای مرضیه اگر «ام الحسین» است

پس ریشه ی ماه محرم فاطمیه است

***************

ناصر شهریاری- وحید دکامین

 

ای محسن شش ماهه ی دیده نگشوده

رفتی و نهان ماند غمت تا به قیامت

ای قبله ی حاجات ، دو دنیاست دخیلت

ای سر نهان گشته ، عیان است مقامت

مدح تو همین بس که تویی زاده ی زهرا

مدح تو همین بس که تویی نور امامت

ای نور دل فاطمه گر جلوه نکردی

 نادیده هویداست علی بین جمالت

ای غنچه ی نشکفته ی گلزار پیمبر

بی شک نبوی گونه بُوَد جمع خصالت

شش ماه شدی فاطمه را مونس و همدم

شش ماه ربودی ز دل فاطمه طاقت

در خاطر زهرا و علی بود همیشه

تا این که بیایی و شوی خوش قد و قامت

ای روضه ی سربسته اولاد پیمبر

ای روضه ی ناگفتنی آل ولایت

آقا چه بگویم که تو را بغض علی کشت

آقا چه بگویم من از آن شرح جسارت

تو بودی و زهرا و در و تیزی مسمار

بشکست در آن معرکه ی خون پر و بالت

بگذار دگر هیچ نگویم ز غم تو

باید که کند فاطمه داغ تو روایت

***********************

محـمـد مبشری

 

شش ماهه ای که دل ما در عزای اوست

خون خدا بود که خدا خون بهای اوست

شش ماهه ای که چون گل نشکفته پرپر است

گل های باغ دل همه پرپر به پای اوست

شش ماهه ای که ضربه ی در قاتلش شده

مسمار در به گریه ی خونین برای اوست

شش ماهه ای که نور خدایی به چهره داشت

حور و ملک به ضجه و اشک و نوای اوست

شش ماهه ای که گشته فدایی مادرش

نامش چه بود ، محسن و مادر فدای اوست

شش ماهه ای که قبله ی اهل سما شده

بال و پر ملک همگی در هوای اوست

شش ماهه ای که بوده شهید ره علی

گلواژه ی ولایت هر دل ولای اوست

شش ماهه ای که گریه بر او گریه بر علی است

گریه برای فاطمه و بر عزای اوست

شش ماهه ای که رنگ خدایی زده به دل

پور علی و معدن عشق و صفای اوست

شش ماهه ای که داغ غمش بی نهایت است

تا روز محشر این دل ما مبتلای اوست

شش ماهه ای که شعله به دل می زند غمش

ایام فاطمیه پر از روضه های اوست

***********************

مهدی رحیمی

 

در به هم خورد ولی حیف که با سرعت خورد

ضربه را فاطمه این مرتبه با شدت خورد

پسرشنه، سپرش خورد زمین و زهرا

ضربه ها را پس از آن از دو سه تا قسمت خورد

معنی بیست و سه سال آهِ تو مولا این است:

که زمان حق تو را آه،سرفرصت خورد

نه فقط حق علی را که چو ظرف آبی

غاصبی حق من و حق تو را راحت خورد

 فروشی  سرکار آمد و با قیمت روز

خورد نانی اگر از جهل همین امت خورد

جالب این است که در ذهن همه نام علی؛

صدر نام همگان بود ولیکن خط خورد

محسن و کوچه و سیلی به فحول شیعه؛

هرچه برخورد تمامش به رگ غیرت خورد

کشته ی راه ولایت شده محسن یعنی؛

اگر آیینه لگد خورد به این قیمت خورد

************************
مهدی رحیمی

گرچه به ظاهر از امامت یک پسر کشتند

یک سوم سادات را در پشت در کشتند

هم که پدر را پیش چشمان پسر بردند

هم که پسر را پیش چشمان پدر کشتند

هم عاطفی هم منطقی با کشتن یک طفل

کشتند اگر که شیعه را از هر نظر کشتند

گفتند آخر پایشان وا شد به بیت وحی

عمری فحول شیعه را با این خبر کشتند

بی فهم ها، بی رحم ها درخانه محسن را

یعنی که در گلدان گلی را با تبر کشتند

یعنی سرِ شب که نه شمعی بود و نه گلنه؛

نامردها پروانه را وقت سحر کشتند

در پشت در امروز اگر، یعنی علی را هم

از روبرونه، عاقبت از پشت سر کشتند

 *********************

علی اکبر لطیفیان

 

بر فاطمه نورعین دیگر محسن

معصوم در عالمین دیگر محسن

هم صبر و سکوت کرد و هم خون بخشید

یعنى حسن و حسین دیگر محسن

***

در،سوخته از دسته هیزم می شد

در، ریخته از هجوم مردم می شد

این طفل بزرگ که شهیدش کردند

می ماند اگر امام چهارم می شد

 *********************

مهدی رحیمی

 

اگرچه نام تو تسبیح ذکر عام نباشد

نمی شود که تو باشی و از تو نام نباشد

تو جرم واضحشانی، چه قدْر ازتو نگفتند

که روی قاتلت انگشت اتهام نباشد

دلیل اینکه چرا کوچه نیست بعد تو این است

محل قتل تو در دیده ی عوام نباشد

هزار سال گذشته ست و ترسشان فقط این است

که ازمن و تو درآن کوچه ازدحام نباشد

تو محسنی، حسنی که حسین هستی، ازاین رو؛

نمی شود که نبود ِ تو را پیام نباشد

مگر ملاک تشیُّع به سنّ وسال ولی است

که گفته ماه نشد ماه تا تمام نباشد؟!

چنان حسین و حسن، محسن آه نیز نمی شد؛

که طفل فاطمه باشد ولی امام نباشد

گذشت ِ عمر حلالش، کسی که آمد و فهمید

که حُرمت تو کم ازمسجد الحرام نباشد

خدا اراده اش این بود در نیامدن ِتو

که جز خودش احدی با تو همکلام نباشد

 ********************
حسن لطفی

بعد از پدر

 

اگر چه پیر اگرچه خمیده ام بابا

دوباره بر سر خاکت رسیده ام بابا

رسیده ام که بگویم چه آمده به سرم

رسیده ام که بگویم چه دیده ام بابا

ببین که پیرتر از روز قبل آمده ام

نفس نفس ز فراغت چکیده ام بابا

بخوان ز چشم کبودم که چند روزی هست

که روی دختر خود را ندیده ام بابا

از آن زمان که به دنبال مرتضی در خون

میان مردم شهرت دویده ام بابا

ببین که زخم جسارت نشسته بر رویم

ببین که طعم حرارت چشیده ام بابا

دلم هوای تو و یاد محسنم کرده

مرا ببر به کنارت بریده ام بابا

*********************
غلامرضا سازگار

 

مرغ بهشت وحیم و سوخته آشیانه ام

دانه سرشک دیده و ناله شده ترانه ام

منکه دمد ز حجره ام نور به چشم قدسیان

دود به آسمان رود از در آستانه ام

اجر رسالت نبی ثبت شده به صورتم

محفل غربت علی گشته محیط خانه ام

زنده ترین شهود من این بدن کبود من

من به محبّت علی عاشق تازیانه ام

منکه بهشت احمد و باغ و بهار حیدرم

مانده ز سیلی خزان بر گل رو نشانه ام

سر و ز پا نشسته ام طایر پر شکسته ام

قاتل سنگدل مرا کشته کنار لانه ام

من و حمایت از ولی گواه باش یا علی

شهید اوّل تو شد محسن ناز دانه ام

هر چه عدو زند مرا رها نمی کنم تو را

گر چه ز کار اوفتد بازو و دست و شانه ام

درد، مرا کشد ولی نیست به غیر یا علی

زمزمۀ شبانه و گریۀ عاشقانه ام

منم همیشه همدمت تا که بگریم از غمت

گاه به تربت پدر گه به اُحد روانه ام

«میثم» ما ز سوز دل ساز کند غم مرا

سر زده از درون او شعلۀ جاودانه ام

 ********************
غلامرضا سازگار

 

مدینه صحنه ی غوغای روز محشر بود

مدینه زخمی یک داغ درد پرور بود

مدینه بر سر هر بام، گرد غربت داشت

مدینه اشگ فشان در غم پیمبر بود

مدینه حادثه ی دور جاهلیت داشت

مدینه مرکز یک جنگ نابرابر بود

الا که حمله به بیداد خصم شوم برید

به کافران مسلمان نما هجوم برید

به گلبن نبوی زاغ ها هزار شدند

زپرده، توطئه ها باز آشکار شدند

منادیان الهی به خانه بنشستند

حرامیان قدیمی زمامدار شدند

غدیریان مدینه سقیفه ای گشتند

مجاهدین بهشتی اسیر نار شدند

تمام شهر به یک خانه حمله ور گشتند

دو روزه از ره عمر رفته برگشتند

چه سخت حقّ علی برده، راحت آسودند

تو گویی آنکه ز آغاز در کمین بودند

دری که ختم رسل بود زائرش بستند

رهی که بود سراسر نفاق بگشودند

دو ماه و نیم هنوز از غدیر نگذشته

به خون محسن ششماهه دامن آلودند

مگو که خصم به ضرب لگد تنی را کشت

بگو تمامی سادات محسنی را کشت

قسم به صاحب قرآن و خصلت و خویش

به آن علی که بود ذات حق ثنا گویش

به خون محسن و خون شهیده مادر او

که در دفاع علی ضربه دید بازویش

به یاسِ نیلی احمد که نام او زهراست

به آن نشان کبودی که مانده بر رویش

که قتل محسن و حمله به خانه ی حیدر

شروع کشتن آل علی  است تا محشر

نچیده میوه ی باغ امید، محسن بود

زآل فاطمه س اوّل شهید، محسن بود

اگر چه پشت در خانه داشت قاتل ها

کسی که قاتل خود را ندید، محسن بود

شکوفه ای که نگردید باز و پرپر شد

جوانه ای که نهالش خمید، محسن بود

شد از شهادت پیش از ولادتش معلوم

که تا چه حد علی  و فاطمه  بود مظلوم

سقیفه حادثه ی سخت غربت مولاست

سقیفه خاطره ی تلخ کشتن زهراست

سقیفه آتش صفّین و نهروان و جمل

سقیفه قتل حسن قتل سیّد الشّهداست

سقیفه زاد گه شمرهاست تا صف حشر

سقیفه روز اسیریّ زینب کبراست

سقیفه مرکز خشم خدای لم یزلی است

سقیفه حامله ی کلّ دشمنان علی  است

سقیفه ریشه ی زقّوم و هیزم نار است

سقیفه قاتل حُجر و رشید و وعمّار است

زهی به شیعه کز اوّل ره امیر گرفت

سقیفه ای نشد و دامن غدیر گرفت

غدیر خاطره ای متّصل به غار حرا ست

غدیر مرکز تبلیغ خواجه ی دو سراست

غدیر بعثت شیعه است در کنار علی

غدیر صفحه ی تدوین والِ من والاست

غدیر دایره ی یأس دشمنان علی

غدیر واسطه ی فیض دوستان خداست

شناسنامه ی شیعه به حکم حیّ قدیر

به دست خواجه ی لولاک خورده مُهر غدیر

محـمـد است و علی چون دو مشعل روشن

دو مشعلند زیک نور خالق ذوالمن

دو جان هم که جدایی میان آنان نیست

به نصّ اَنفُسنا از خدای حیّ زمن

فراز منبر پیغمبر  است جای علی

اگر چه جای سه تن مستقر شود سی تن

کجا بود حرم یار جای بیگانه

به غصب خانه کسی نیست صاحب خانه

به جرم پیروی از خطّ چارده معصوم

علیّ  و عترت و شیعه است تا ابد مظلوم

قسم به جان پیمبر کسی نشد چو علی

میان دوست  و دشمن زحقّ خود محروم

سلاله های علی  یک به یک شدند بسی

به تیغ قهر شهید و به زهرکین مسموم

هماره باش پی یاری علی  میثم

بگو، بخوان به طرفداری علی  «میثم»

 ********************
محـمـد علی مجاهدی

حضرت محسن(ع)- شهادت

 

فغان کرد آسیای دستی او

 که: دشمن زد شرر بر هستی او!

دل ستان می‏نالید چون رود

 که دست او همیشه بر سرم بود!

به مژگاه، فضّه‏اش یاقوت می‏سفت

 به دل آهسته می‏نالید و می‏گفت:

چسان در بر رخ دشمن توان بست؟

 که در بر سینه‏ی او میخکوب ست!

چه کرد ای اهل دل! مسمار با او؟!

 فشار آن در و دیوار با او؟!

که: روزش رنگ شام تار بگرفت

 کمک در رفتن از دیوار بگرفت!

ز رفتن بسکه حالش زار می‏شد

 عصای دست او، دیوار می‏شد!

چو زهرا دست بر دیوار می‏برد

 قرار از حیدر کرار می‏برد!

دل دختر چو مادر بس غمین بود

 زبان حال زینب این چنین بود

***

که: مادر! چشم از مسمار بردار!

 خدا را دست از دیوار بردار!

به اشک از محسن خود یاد می‏کرد

 به جان می‏آمد و فریاد می‏کرد

از آن دامان زهرا پر ستاره‏ست

 که چشم او به سوی گاهواره‏ست!

چو آن گل یاد از آن گلبرگ می‏کرد

 دما دم آرزوی مرگ می‏کرد!

علی می‏کرد شرم از روی زهرا

 ز روی و پهلو و بازوی زهرا

ز دشمن بسکه زهرا تنگدل بود

 به جای دشمنش، مولا خجل بود! 

 ********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی