کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها-26

*********************

پس از تو با غم تنهاییش حیدر چه خواهد کرد؟
دلی پرخون،‌ سری در چاه و چشمی تر چه خواهد کرد؟
کسی که بعد تو هر جا که آتش دید می لرزید،
از این پس با گذشتن از کنار در چه خواهد کرد؟
تو یار و همسرش بودی تو تنها لشکرش بودی
بدون لشکر و بی یار و بی همسر چه خواهد کرد؟
شبانه غسل تو سخت است و سنگین تر از آن اینکه
علی با دیدن پهلوی این پیکر چه خواهد کرد؟
دلش را با تو امشب دفن خواهد کرد، در این قبر
ولی با دیدن دستان پیغمبر چه خواهد کرد؟
حسین و زینبت شاید غمت را تاب آوردند
حسن با خاطرات کوچه و مادر چه خواهد کرد؟
کفن هایی نشان دادی به زینب، یک کفن کم بود
بگو با دیدن پیراهنِ آخر چه خواهد کرد؟
بگو در ظهر عاشورای تنهایی چه خواهد دید؟
بگو با جسم صدچاک و تن بی سر چه خواهد کرد؟
 شما ای چشمهای خیس من یک روز می بینید
که زهرا با شما در عرصه ی محشر چه خواهد کرد

سعید تاج محـمـدی

*******************

نیمه شبها دردها انگار درد آورتر است

حال و روز زخمیِ تب دار درد آورتر است

 

لا به لای گریه هایِ بچه هایِ داغ دار

ناله های مادر بیمار درد آورتر است

 

یا علی می گوید و پهلو به پهلو می شود

 ظاهراً اینبار از هر بار درد آورتر است

 

در قبال زخم های جنگجویان اُحد

حمزه می داند چرا مسمار دردآورتر است

 

حرف ها دارد در این بغض گلوگیرش ولی

با جراحات لبش گفتار دردآور تر است

 

از زمین خوردن همیشه زن خجالت میکشد

گر ببیند شوهرش، بسیار درد آورتر است

 

پشت در افتاده باشد یا میان کوچه ها

در دو حالت ضربه ی دیوار درد آورتر است

 

این درِ خونه ی امامِه

پس چرا پشتش ازدحامِه

 اینجا چرا پر از غلامِه

 تا شعله ی آتیش به پاشد

ضرب لگد مشکل گشا شد

*******************

مردم شهر چه ها بر جگرت آوردند؟

شعله بر سوختن بال و پرت آوردند

 

دست، سمت رخ همچون قمرت آوردند

گل یاسم چه بلایی به سرت آوردند

 

خواب بودی ورم پلک ترت را دیدم

رفتی از هوش کنارم،به خدا لرزیدم

 

بعد از آن روز که من سوختنت را دیدم

مردم و زنده شدم زخم تنت را دیدم

 

باورم نیست بمانی کفنت را دیدم

غیرت کوچه و اشک حسنت را دیدم

 

چندوقتیست که خوابش همه کابوس شده

غیرت کودکمان زخمی ناموس شده

***********************

روز و شب درد کشیدی بدنت خوب نشد

تا سحر آب شدی زخم تنت خوب نشد

 

 آینه بودی و یکباره ترک خوردی تو

من بمیرم سر من بود کتک خوردی تو

 

ضربه ای خورد به در ، پیکرت افتاد زمین

تا تو خوردی به زمین، دخترت افتاد زمین

 

اشک از گوشه ی چشم تَرَت افتاد زمین

چادرت پاره شد و از سرت افتاد زمین

 

روزگار من اگر بر تو غم اندوخت ببخش

رنگ رخسار تو را باز برافروخت ببخش

 

گیسویت در وسط خانه اگر سوخت ببخش

سینه ات را نوک مسمار به در دوخت ببخش

 

خوشی زعمر ندیده خدا نگهدارت

صنوبری که خمیده خدا نگهدارت

 

قرار بعدی ِ ما کربلا زمان غروب

کنار ِ رأس بریده خدا نگهدارت

 

مادرش آمده گودال نچرخان بدنش

استخوان های گلویش ز قفا ریخت بهم

*******************

دیگر حسین را نتوانم بغل گرفت

بازو به ناتوانیِ من گریه می کند

در هر قدم نشینم و خیزم میان راه

پیری بر این جوانی ِ من گریه می کند

 

بر خشت خشت خانه بُوَد رد دست من

دیگر ز دست گیری دیوار خسته ام

 

از آن روزی که سیلی خورده ام دشوار می بینم

به چشم نیمه باز خود جهان را تار می بینم

 

دلم میخواست چشمانم نمی دیدند جایی را

که خون محسن خود بر در و دیوار می بینم

**************************

میون شعله و هیزم

چه غوغایی به پا میشه

تموم هستی ِ بابا

اونی که بین آتیشه

 

کی فکر می کرد یه روز مردم

بریزن توی این خونه

خدایا چی می بینم من

در و دیوار پر از خونه

 

چه دیواری،چه مسماری

چه کرده میخ با سینه

میون شعله ها بابا

داره زهراش رو می بینه

دیگه افتاده از پا و

 به روی خاک میشینه

 

نمی شکست پهلوی مادر

اگه درب و نمی شکستن

پاشو مادر، پاشو مادر

که دست حیدر و بستن

 

یکی با ضربه ی پایی

در این خونه رو می زد

خدایا رحم کن ای وای

که قنفذ با غلاف اومد

 **********************

فصل باریدن باران شده  حیران شده ام

آخر سال رسیده است پریشان شده ام

 

اولین نام که آمد به لبم نام تو بود

از تولد به خدا مست حسن جان شده ام

 

مادرم دست مرا داد به دستان کریم

بی سبب نیست که محتاج کریمان شده ام

 

خواب دیدم حرم و گنبد و ایوان داری

در میان حرمت خادم و دربان شده ام

 

خواب دیدم که به همراه همه سینه زنان

به غذا حضرتی ناب تو مهمان شده ام

 

حبیب باقرزاده

 ********************

در خانه ماند، عطر خوش ربنای تو

امروز زنده ام، به هوای دعای تو

همسایه ها به مجلس ختمت نیامدند

من بودم و همین دوسه تا بچه های تو

 

خیلی به مجتبیِ تو برخورد فاطمه

فامیل کم گذاشت برای عزای تو

جای تمام شهر، خودم گریه میکنم

از بس که خالی است در این خانه جای تو

 

زهرا مرا ببخش، که نگذاشت غربتم

یک ختم با شکوه بگیرم برای تو

 

دیگر به تیغ فتنه ی کوفه نیاز نیست

خون مرا نوشت مدینه به پای تو

*******************

غم که آوار می شود اِی وای

درد بسیار می شود اِی وای

خواب دُشوار می شود اِی وای

سُرفه خونبار می شود اِی وای

روضه تکرار می شود اِی وای

 

غربتِ بی حَدَش به یادش هست

هِق هقِ مُمتدَش به یادش هست

پسرِ ارشدش به یادش هست

قاتلی که زَدَش به یادش هست

تا که بیدار می شود اِی وای

 

کُن دعا که دِگَر زمین نَخورَد

هیچ زن در گُذَر زمین نَخورَد

لا اقل بی خبر زمین نَخورَد

پیشِ چشمِ پسر زمین نَخورَد

که چنین زار می شود اِی وای

 

شهرِ صد رنگ بود و مادر بود

نیَتِ چَنگ بود و مادر بود

کوچه ای تَنگ بود و مادر بود

هر طرف سنگ بود و مادر بود

فصل آزار می شود اِی وای

 

خواست پیشَش سپر شود که نشُد

سدّ چندین نفر شود که نشُد

مانعی در گُذَر شود که نشُد

قَدِّ او بیشتر شود که نشُد

حرفِ انظار می شود اِی وای

 

وای از ازدحام و نامحرم

آه، بیت الحرام و نامحرم

فاصله یک دو گام و نامحرم

پا به ماهِ امام و نامحرم

چشم خونبار می شود اِی وای

 

کَمَرَش را گرفت برخیزَد

پسرش را گرفت برخیزَد

چادرش را گرفت برخیزَد

تا سرش را گرفت برخیزَد

همه جا تار می شود اِی وای

 

از زمین خوردنش شکسته شده

هفت جایِ تنش شکسته شده

حسن از دیدنش شکسته شده

هم علی هم زنش شکسته شده

 وقتِ دیدار می شود ای وای

 

با رُخِ خیس و چهره ی زردش

پسرش تا به خانه آوردش

صورتش را گرفته از مَردَش

نه که سیلی دلیلِ سر دَردَش

سنگِ دیوار می شود ای وای

 

از زمین خوردنش شکسته شده

هفت جایِ تنش شکسته شده

******************

وقتی آهِت توی سینه سد میشه

برای دلِ  تو خیلی بد میشه

 

چادر مادرتو لگد کنند

به خدا غرورتم لگد کنند

 

به خدا دلی که ناامید میشه

خوشیاش یه دفعه ناپدید میشه

 

یکی دست رو مادرت بلند کنه

یه روزه موهات همه سپید میشه

 

حالا هر اتفاقی که بود گذشت

منم و یه جیگر سوخته و تشت

 

جیگرم تو کوچه سوخت اون روزیکه

مادرم با دست دنبالم میگشت

 

خوشی ز عمر ندیده خدانگهدارت

صنوبری که خمیده خدانگهدارت

قرارِ بعدیِ ما کربلا زمان غروب

کنار راس بریده 

مادرش آمده گودال مچرخان بدنش

استخوان های گلویش زِ قفا ریزد

**********************

اصلا نیازی نیست از بسترت پاشی

با درد پیش پای همسرت باشی

هِی گفتم از دردات هِی گفتی چیزی نیست

گفتی اگه گاهی میُفتی چیزی نیست

تو دست به دیواری گفتی یکم خستم

دیدم قنوتت رو  گفتی یکم دستم

این بچه ها سایه رو سَر میخوان بانو

تا وقت دامادی مادر میخوان بانو

از رفتن و از من کمتر بگی ای کاش

مادر میخواد زینب فکر عروسیش باش

چشمِ پر آب تو نقشِ برآبم کرد

تابوت تو اومد خونه خرابم کرد

دنیا عجب خاکی روی سرم ریخته

هم مویِ زینب هم خونَـــم بهم ریخته

طفلی حسن هر شب تو خواب عزاداره

هی میگه دیواره هی میگه گوشواره

زینب با دل شوره هی روتو میبوسه

شونه که می اُفته بازوتو میبوسه

**********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی