کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها-24

*********************

هر کس هر آن چه دیده اگر هر کجا تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی

در تو خدا تجلی هر روزه می کند
« آیینه تمام نمای خدا » تویی

میلاد تو تولد توحید و روشنی است
ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی

چیزی ندیده ام که تو در آن نبوده ای
تا چشم کار می کند ای آشنا! تویی

نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار
سرچشمه فقاهت آل عبا تویی

غیر از علی نبود کسی همطراز تو
غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی

تو با علی و با تو علی روح واحدید
نقش علی است در دل آیینه، یا تویی؟

شوق شریف رابطه های حریم وحی
روح الامین روشن غار حرا تویی

ایمان خلاصه در تو و مهر تو می شود
مکه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی

زمزم ظهور زمزمه های زلال توست
مروه تویی، قداست قدسی! صفاتویی

بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است
سوگند خورده است که خیرالنسا تویی

شوق تلاوت تو شفا می دهد مرا
ای کوثر کثیر! حدیث کسا تویی

آن منجی بزرگ که در هر سحر به او
می گفت مادرم به تضرع بیا! تویی

آن راز سر به مهر که « حافظ » غریب وار
می گفت صبح زود به باد صبا تویی

هنگام حشر جز تو شفاعت کننده نیست
تنهاتویی شفیعه روز جزا تویی

در خانه تو گوهر بعثت نهفته است
راز رسالت همه انبیا تویی

« آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند »
بی تو چه می کنند؟ تویی کیمیا تویی

قرآن ستوده است تورا روشن و صریح
یعنی که کاشف همه آیه ها تویی

درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد
آه ای دوای درد دو عالم! دوا تویی

من از خدابه غیر تو چیزی نخواستم
ای چلچراغ سبز اجابت! دعا تویی

« پهلوشکسته ای تو و من دل شکسته ام »
دریابم ای کریمه که دارالشفا تویی

ذکر زکیّه تو شب و روز با من است
بی تاب و گرم در نفس من رها تویی

کی می کنی نگاه به این لعبتان کور
با من در این سراچه بازیچه تا تویی

پیچیده در سراسر هستی ندای تو
تنها صدا بماند اگر، آن صدا تویی

گفتم تو ای بزرگ! خطای مرا ببخش
لطفت نمی گذاشت بگویم « شما » تویی

باری، کجاست بقعه قبر غریب تو؟
بر ما بتاب، روشنی چشم ما تویی

مرتضی امیری اسفندقه

*******************

دختر خورشید و ماه زهره ی زهرا
آنکه کرامات او گذشته ز احصا
هم شرفش بگذرد ز عرش الهی
هم نسبش می رسد به سید بطحا
پاک و مبرا ز هرچه رجس و پلیدی است
آنکه ز آلودگی است پاک مبرا
زهره مخوانش که گشته زهره کنیزش
دخت مخوانش که گشته ام ابیها
سنگ صبورش نبی راضی مرضی
محرم رازش علی عالی اعلی
چادر بانوی آب خاکی گشته
ننگ به گردون و خاک بر سر دنیا
تربت پاکش نهان ز دیده ی مردم
چون شب قدری نهفته در سه شب احیا
پنج بود نوبت نماز و ندانند
خلق کدامین نماز باشد وسطی
گر نود و نه بود اسامی باری
هست یکی زین میانه اعظم و عظمی
آسیه را شد سپید ناصیه از تو
پیش تو آورده عذر مریم عذرا
خفت به خون از غم صبیه ی طاها
چشم صفورا و هر دو دیده ی سارا
از پی دستاس تو است چرخش گردون
زینت نعلین تو است گنبد مینا
غایت خلقت تویی و جمله بهانه است
قصه ی سیب و بهشت و آدم و حوا
سوره ی کوثر به نام تو است مزین
آیه ی تطهیر شد ز نام تو معنا
بسته به یک آه تو است دنیی و عقبی
ای به فدای دمت هزار مسیحا
ره نبرد در بهشت روز قیامت
هرکه تو بر نامه اش نکرده ای امضا
بهر نگهبانی از تو عرش فراهم
بهر پذیرایی از تو خلد مهیا
حب تو جنت شده است و بغض تو دوزخ
ای به قیامت معاندان تو رسوا
سوی تو آید رسول روز تحدی
سمت تو گردیده قبله لیله الاسری
کیست به غیر از تو با علی مترادف
غیر علی کیست با تو همسر و همتا
گر بکند زخم تو بر کوه تجلی
دود برآید همی ز سینه ی سینا
میل مداواش نیست آنکه به عمری
کرده به زخم عمیق خویش مدارا
خوب شد آن زخم را ندید اسد الله
تا نشود در زمین قیامت کبری
شکر خدا که ندید صورت نیلی ت
تا نتکاند به تیغ ،گرد ز دریا
از علی ار رو نمی گرفتی آن شب
چشم ،کسی برنمی گشود به فردا
وای اگر نام ذوالفقار بیاید
کیست که بر تن نگاه دارد سر را
حیدر و صفدر امیر قلعه ی خیبر
آنکه محابا نکرده از صف اعدا
حکم خداوند بود آنکه نشد باز
شهر مدینه بدل به عرصه ی هیجا
زانکه علی را ز زخم نیست هراسی
نیست علی را ز تیغ هرگز پروا
هیچ شنیدی و دیده ای که بترسد؟
برتر از او دیده و شنیده ای آیا؟
سید و مولا و میر هر دو جهان است
آنکه علی را گرفته سید و مولا
شب شد و وقت وداع می رسد اکنون
می رود از دست آن صدیقه ی کبری
می رود از دست تا که دین خداوند
ماند برجای و بر نیافتد از پا
دست حسین و حسن به دست علی داد
بر سر زینب کشید دست تسلا
رفت و جهانی فکند بر غم هجران
رفت و مرا حل نگشته ماند معما
در همه گیتی نگشته مثل تو تکرار
در همه عالم نشد شبیه تو پیدا
جان جهانی فدای آنکه شبانه
بر سر سجاده اش نشسته شکیبا
خیر طلب می کند ز فرط محبت
در حق همسایگان ز قادر یکتا
روزه گرفت و سه بار نان خودش را
داد به درویش مستمند ز تقوا
آنکه به سائل دهد لباس عروسی ش
چشم ندارد به رخت اطلس و دیبا
سایه ز همسایگان بگیر که اینان
مشتی رندند و پست و جوقی غوغا
قدر تو همسایگان کجا بشناسند
حیف طلا که کنیش خرج مطلا
حیف از آن کشتی نجات که عمری
خاطرش آزرده گشته است ز نکبا
حیف از آن کشتیی که پهلو گیرد
از ستم موجها به صخره ی صما
فاطمه خود فاطمه است من چه بگویم
اسم تو تنها به اسم تو است مسمی
سایه ی طوبی کجا و درک حضورت
سایه بیانداختی تو بر سر طوبی
گر تو نباشی به حشر چشمه ی کوثر!
ماء معین هست لیک نیست گوارا
در حد ما نیست مدح نام تو کردن
مدح تو گوید مگر خدای تعالی
ما نتوانیم حق وصف تو گفتن
"با همه کروبیان عالم بالا"
از پس مدح تو برنیامده جبریل
ماها بر ما مگیر لکنت ما را
ماها بر ما ببخش گر که نبوده است
چامه ی مان چون حدیث نغز تو شیوا
کس نشد از بر ورا اگرچه به ظاهر
هجده بیت است آن قصیده ی غرا

*******************

در پی حفظ حریم خویشتن
مرد باید پشت در آید نه زن

هیچ دانی دختر خیرالبشر
از چه جای حیدر آمد پشت در؟

دید مولایش علی تنها شده
خانه اش محصور دشمن ها شده

بر دفاع شوهرش فردی ندید
بین آن نامردها مردی ندید

گفت باید پیش امواج خطر
یار بهر یار خود گردد سپر

من که تنها دختر پیغمبرم
پشت این در پیشمرگ حیدرم

فاطمه تنها طرفدار علی است
در هجوم دشمنان یار علیست

آن که باشد مرد این سنگر منم
اولین قربانی حیدر منم

چشم پوشیدم ز جان خویشتن
ای مغیره هر چه میخواهی بزن

این در کاشانه، این پهلوی من
این غلاف تیغ این بازوی من

کافران دست خدا را بسته اید؟
بازوی مشکل گشا را بسته اید؟

هر چه هتک حرمت از حیدر کنید
هر چه بر او ظلم افزون تر کنید

هر چه زان مظلوم گردانید رو
هر چه ماند استخوانش در گلو

من امیرالمومنین می خوانمش
پیشوای مسلمین می دانمش

گر شود پرپر ز جور قاتلم
غنچه نشکفته در باغ دلم

گر رود از ضرب سیلی هوش من
گوشواره بشکند بر گوش من

گر شوم با دود و آتش روبرو
یا رود مسمار در قلبم فرو

گر شوم در لحظهء سقط جنین
از جفای دشمنان نقش زمین

گر رسد در پشت در جان بر لبم
افتم از پا پیش چشم زینبم

هر چه آید پیش، زهرا با علیست
اول و آخر کلامش یا علیست

فاطمه (س) ما را هدایت می کند
رهبری سوی ولایت می کند

دید دشمن فاطمه (س) جان علیست
بلکه با جانش نگهبان علیست

دید جان مرتضی پشت در است
از امام خویش هم تنهاتر است

پای تا سر بغض و خشم و کینه بود
کینه هایش کینه دیرینه بود

بغض حیدر شعله ور در سینه داشت
سنگ بود و جنگ با آئینه داشت

وای من! شد در حریم کبریا
آیه ای از سورهء کوثر جدا

*******************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی