کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها-23

*********************

مسعود یوسف پور

ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیده‌ست؟
تا به امروز کسی مرتبه‌ات را دیده‌ست؟

خلـق از معـرفت شأن تو عـاجز مانـدند
بی جهت نیست خدا فاطمه‌ات نامیده‌ست

خـواستـم ذات تو را نـور بخـوانم، دیـدم
نور هم با تو خودش را همه جا سنجیده‌ست

نـور چـشـمان پیـمـبـر تویی و جـلـوۀ تو
آفـتـابـی‌ست که تا غـار حـرا تابـیـده‌ست

حکـمتـش چیست که ای اُمّ ابیهـا! پدرت

بارها خم شده و دست تو را بوسیده‌ست

نخل لب تشنه شد از نام تو سیراب، چقدر
چشمه از عشق تو در قلب علی جوشیده‌ست

دست در دست تو بود ای شرف الشمسِ! علی-
اگر انگشتر خود را به گـدا بخـشیده‌ست

سـرِ هـم‌صحـبتِ صـدّیـقـه شدن بود اگر
ملک وحی، هـرآئیـنه به خود بالـیده‌ست

بانی رزق تویی، روح الامین می دانست
سیبی از عرش اگر چیده به اذنت چیده‌ست

هر زمانی که شدی خسته، به نقل از سلمان
چرخ دستاس تو با دست ملک چرخیده‌ست

چه بگـوئیم از انفـاق تو، وقـتی در شهر
سائلی رخت عروسی تو را پـوشیده‌ست

به فقیر و به یتیم و به اسیر احسان کرد
نان افطار تو وصفش همه جا پیچیده‌ست

چشم صائب به کرامات تو افتاد و نوشت
«گوش این طایفه آواز گـدا نشنـیده‌ست
«

آه بـاران عـطا! رود کـرم! خیـر کـثـیر
از چه همسایه‌ات از گریۀ تو رنجیده‌ست

مسجدی هست در این ناحیه که خشت به خشت
سر نفرین تو از ترس به خود لرزیده‌ست

بشکـند دست کسانی که شکـستـند تو را
چشمت از ضربۀ ناگاه به خون غلتیده‌ست

سر زخـمت نکـند وا شده بانـوی بهـشت
اینهمه لاله چرا دور و برت روئیده‌ست

پلک آرام بزن، صفحه به نـرمی بشمار
مصحف روی تو چندیست ز هم پاشیده‌ست

*******************

زبانحال حضرت علی علیه السلام

محسن عرب خالقی 

با رفـتـنت خـالی مکـن دور و برم را            پاشیـده‌تـر از این مگـردان لشگـرم را

ای نیـمـۀ مجـروح من ای کـاش با تو            در خـاک بـگـذارنـد نــیــم دیـگـرم را

بعد از تو ای سـرو شکـسته تا قـیامت            از خـجـلـتـم بـالا نـمی‌گـیـرم سـرم را

باور نمی‌کردم که روزی پیـش چشمم            از پـا بـیــنـدازد غـلافـی هـمـسـرم را

تو بـین آتـش رفـتی و من گُـر گـرفـتم            حـالا بـیـا و جـمع کـن خـاکـسـتـرم را

هر شب حسن در خواب میگوید مغیره            دست از سرش بردار کشتی مادرم را

دیروز اگر در پیش طفلانم حرم سوخت            فـردا بـسـوزانـنـد بـا طـفـلان حـرم را

از کـربـلا دیـشب صـدایـی را شنـیـدم            انگـار طـفـلی گـفـت عمه معـجـرم را

*******************

علی بهرامی نیا

رو گرفـتی که کـبـودی تو پـیـدا نشود            باعـث رنـجـش زخـم دل مـولا نـشـود

سر سـجـاده دعـا کـرده حـسن آهـستـه            بی‌کـسی کاش نصیب دل بـابـا نـشـود

ز دهـان زن هـمـسـایـه شـنـیـده زیـنب            حال او بسکه وخـیم است مـداوا نشود

بشکند دست مغیره که به قنفذ می‌گفت            آنقدر ضربه شدید است که او پا نشود

پسرش دید غم کوچه و غصب فـدکش            به گـمانـم که دگـر عـقـدۀ او وا نـشـود

چه سرش آمده مرگش ز خدا می‌خواهد            گـذرش کـاش دگر سمت گـذرها نشود

حال او زار و خراب است بمیرم ای وای            دیگر از بـسـتر بیـماری خـود پا نشود

*******************

محـمـدصادق باقی زاده

به درد بـی‌دوایم تا ابـد مرهـم نمی‌بخشم
که عشقت را به کل ثروت عالم نمی‌بخشم

به تن پوشم اگر یک نخ بود از جامۀ لیلا
ردایم را به صدها شال ابریشم نمی‌بخشم

به هاجر گفتم ای بانو قسم بر حلق فرزندت
من اشک چشم‌هایم را به صد زمزم نمی‌بخشم

همانا روزگاری را که با سختی شکست آخر
دلم را چون نگـین کهـنۀ خاتم نمی‌بخشم

من آن بی‌آبرویی را که با مشت و لگد کرده
میان کـوچه قـدّ مادرم را خـم نمی‌بخشم

من آن بی چشم و رویی را که زد با چکمه‌اش روزی
به درب خانۀ ما با لگد محکم نمی‌بخشم

*******************

سعید خرازی 

طعـم بهار را نچـشـیدم خـزان شدم            یاسم ولی به رنگ گل ارغوان شدم

این روزها، قیام و رکوعم شده یکی            مثـل هـلال ماه، خـمـیدم کـمان شدم

آمد به خـانه دخـتـر طلحه به دیـدنم            گفتم ببین که پوستِ بر استخوان شدم

یک روز اگر زمین نخورم شب نمی‌شود            نیـرو ز دست داده‌ام و ناتـوان شدم

من بازویم شکسته ولی کار می‌کنم            حـیدر ببـیـندم که دوباره جوان شدم

گیرم وضو جبیره، مقصر مغیره شد          بس ضربه زد به بازوی من نیمه جان شدم

*******************

محـمـدحسین رحیمیان

یک عمر هست دست خـداوند یاورش            هر بنده‌ای که حضرت زهراست مادرش

هرکس که خواست عزّت دنیا و آخرت            زهرا شده است دلخوشی اول آخـرش

زهراست آن که خادمه‌اش آسمانی است            زهراست آنکه معجزه کرده است نوکرش

زهرا چراغ راه حسین است و مجتبی            زهراست آنکه زینب کبراست دخترش

زور مغـیـره‌ها که به زهـرا نـمی‌رسد            پس قاتلش شده است غریبی رهـبرش

پهلو شکسته، پیـر، زمین گـیر شد ولی            یک ذرّه کم نگشت ارادت به حیدرش

شب تا سحر سه ماه فقط درد می‌کشید            دیوار و در چه‌ها که نیاورد بر سرش

*******************

علی حقیقی  

چـقـدر گـرم دعـایـی بـرای هـمـسـایـه            چه رازی است نهان در دعای همسایه؟

چـقـدر مردم این کـوچـه بی‌وفـا بودند            که بود پاسخ مهـرت، جـفـای هـمسایه

چگونه گم شده راه خدا که جا مانده ست            به روی چـادر تـو، رد پـای هـمـسـایـه

برای کـندن یک شاخـه یاس از ریشه            به صف شـدنـد تـمـام قـوای هـمـسـایه

به حـول و قـوۀ بازوی زخـمی زهـرا            به دور مـانـد عـلـی از بـلای هـمسایه

نداشت حاصل دیگر به غـیر عـاشورا            بـزرگــتـر شـدن بـچـه‌هـای هـمـسـایه

*******************

حسین رضایی

گر پهلـویم شکـست فـدای سرت عـلی            محسن به خون نشست فدای سرت علی

یک تـار موی تو به دو عـالـم نمی‌دهم            هستی هرآنچه هست فدای سرت علی

مـاهِ رخـم که سایۀ خـورشـید را نـدیـد            حالا که نـیـلی است فـدای سرت علی

غصه مخور اگر پی احقاق حق، عدو            راهـم به کوچه بست فدای سرت علی

از چه نشسته‌ای به برم" شملةالجنین"            این جای ضرب شصت فدای سرت علی

*******************

 

جعفر ابوالفتحی

بی‌گمان از چون تو ماهی مهربانی بهتر است
قصد رفتن کرده‌ای اما بمانی بهتر است

گرچه ناچارم به ماندن بی‌تو در دنیا ولی
مرگ در چشم من از این زندگانی بهتر است

خم شدی خم می‌روی خم می‌نشینی پیش من
برنخیزی اینچنین، ای قد کمانی بهتر است

از رخت پیداست که داری اذیت می‌شوی
پس غم این خسته را هرچه ندانی بهتر است

تا صدایـم می‌زنـی، امّـیـد پـیـدا می‌کـنـم
بیشتر نام مرا بر لب بخوانی بهتر است

حرکت دستان تو خـانه خـرابش می‌کـند
درد دل با زینب از نوع زبانی بهتر است

*******************

محـمـد جواد شیرازی 
شب شد و مادرمان گفت: کجایی زینب؟
گفت: سجادۀ من را تو بیـانداز امشب

کمکم کن که به محـراب نـمازم بروم
تـا بـه آرامـگـه راز و نــیــازم بــروم

گفت خواب دل عشاق حرام است عزیز
من به سجده برسم کار تمام است عزیز

تا به محـراب بـیاید دل من غـوغا شد
چـند بـاری وسط راه نشـست و پا شد

تا خود صبح فقط غصۀ مردم را خورد
آن قـدر آه کـشـیـد و جـگــرم را آزرد

در کـنارش چـقـدر آیـۀ قـرآن خـواندم
تا کمی خوب شود ذکر فراوان خواندم

وسط معـرکۀ خوف و رجا خوابم برد
وسط گـریه و ما بـین دعـا خـوابـم برد

حق، نگاهی به دعای دل غمبارم کرد
بوی نان آمد و این رایحـه بیدارم کرد

بستـرش جمع شده مطمئـناً خوب شده
فضه جان گریه نکن مادر من خوب شده

شاد بودم که غـم و ماتم مان می‌مـیرد
مـادرم بـاز مـرا در بغـلـش می‌گـیـرد

تـشـنـۀ دیــدن او؛ تـشـنـۀ مــاه رویـش
با چه شور و شعفی باز دویدم سویش

نظرم بر رخ رنجور و صبورش افتاد
بر دل خـونی دستاس و تـنـورش افتاد

خاک غم ریخت سرم تا که نگاهش کردم
دل من ریخت به هم تا که نگاهش کردم

سرفه می‌کرد ولی باز خودش نان می‌پخت
شد رخش زرد ولی باز خودش نان می‌پخت

چـقـدر در وسـط دود تنـش می‌لـرزید
وقـت برداشـتن نـان بـدنـش می‌لـرزید

تا که جارو بزند پا شد و بازو را بست
به روی دست خودش دستۀ جارو را بست

بین جارو زدنش بازویش از کار افتاد
وسط کار نگاهـش سوی مسـمار افتاد

گفت: ای دست مدارا کن عزیزم با من
گـفت: بایـد که بـشویم حسنـیـنم را من

آب می‌ریخت حسن، بی‌کفنش را می‌شست
آب می‌ریخت حسین و حسنش را می‌شست

لاله‌ها دور و برش ریخت، خدا رحم کند
آب بر بال و پرش ریخت، خدا رحم کند

بار پرواز خودش را به روی دوش گرفت
آخرین بار مرا مـادرم آغـوش گـرفت

بوسه را حضرت حنانه به گیسویم زد
با پر زخمی خود شانه به گـیسویم زد

رنگ از چهرۀ غمگین شدۀ کوثر رفت
با دل غم زدۀ خود به سوی بستر رفت

ناگهـان نالۀ اسما هـمه جا را پُـر کرد
داغ جانسوز عظیمی دل ما را پُر کرد

اهل یثرب به خدا حاجت تان گشت روا
بعد از این وای بر احوال دل شیر خدا

********************

علی انسانی 

اظهـار درد دل بـه زبــان آشـنـا نـشـد            دل شد ز خون لبالب و این غنچه وا نشد

آنجا از آن زمان که جدا از تنم شده است            یک دم سر من از سر زانـو جـدا نشد

با آن که دست دشمن دون بازویم شکست            دیـدی که دامـن تـو ز دستـم رهـا نشد

شرمنده‌ام، حمایت من بی‌نـتـیـجه ماند            دستم شکست و بند ز دست تو وا نشد

بـسیـار دیـده‌انـد که پـیـران خـمـیده‌انـد            اما یکی چو من به جـوانی دو تـا نشد

از مـا کـسی سـراغ نـدارد غـریـب‌تر            در این مـیانـه درد ز پهـلـو جـدا نـشد

*******************

ای وجودی که در کمال شهود
هستی‌ات نورِ عالمِ غیب است
نام پاک تو بی وضو بردن
نزد اصحابِ معرفت، عیب است
جز تو ای معنی کلام‌الله
کیست شایسته سلام‌الله؟

مدح تـو بـر لب رسول خدا
ذکر نابـی‌سـت از دعـا برتر
جز محـمـد که دست‌بوس تو بود
تویی از کل انبیا برتر
دل احمد کتاب منقبتت
کار ما نیست فهم مرتبتت

نیمه‌شب‌ها که در دل محراب
ذکر آیات «نور» داشته‌ای
ای نمازت نهایت معراج!
عرش را پشت سر گذاشته‌ای
باغ سجاده غرق عِطر تو بود
نور عالم قنوت وِتر تو بود

شـرح تفسیر «نحـن‌وجه‌الله»
نقـش بسته به مصحف رویت
شب معراج مصطفی می‌دید
بـاغ جنـت پـر است از بویت
شد ز نورت کمی نصیب بهشت
تو بهشتی خودت، نه سیب بهشت

حقّ مطلق تو را علی‌الاطلاق
سروری بر زنان عالم داد
فضه شد میهمان مائده‌ای
که خدا پیش از این به مریم داد
تو منزه‌ ترین زن‌هایی
بر بلندای قرب تنهایی

به خدا، خانه گلین تو را
اشتیاق حبیب پُر کرده‌ست
عِطر ناب «لِیُذهِبَ عَنکُم»
بوی «امَّن یُجیب» پُر کرده‌ست
حلقه زد گرد چهره‌ات چون ماه
هاله «اِنَّما یُریدُ الله»‌

از همان خانه تا ابد جاری‌ست
چشمه فیض، چشمه احسان
سایبان معطر آن‌جاست
سوره "هل اتی علی الانسان"
منزلی روشن از کلام‌الله
سر زد از آن دو آفتاب و دو ماه

بر سر روز اگر غمت می‌ریخت
از شب تار تیره‌تر می‌شد
به علی هم نگفته‌ای حتی
که چگونه شبت سحر می‌شد
چشم بیدار تو به ما آموخت
در ره حق چگونه باید سوخت

روح بین دو پهلوی احمد
به چه جرمی شکست پهلویت؟
گر جسارت نبود می‌گفتم
هرم آتش چه کرد با رویت؟
داغ سنگین به سینه‌ات که نشست
به خدا شیشه دل تو شکست

شب غسل تو است و افتاده
لرزه بر دست فاتح خیبر
ناگهان بغض کهنه می‌شکند
سر به دیوار می‌نهد حیدر
دردها را نگفته بودی، آه
زخم‌ها را نهفته بودی آه

پیکر غرق لاله‌ات را داشت
حیدر از زیر پیرهن می‌شست
گوییا مرتضی در آن لحظات
دست از جان خویشتن می‌شست
آفتاب وفا خداحافظ
هستی مرتضی خداحافظ

شب تشییع جسم زهرا، نه
شب تشییع جان حیدر بود
حمل تابوت دوست بر شانه
بیشتر از توان حیدر بود
بود صبر جمیل حیدر هم
در فراق جمال زهرا کم

لیلة‌الدفن لیلة‌القدر است
شب معراج لیلة‌الإسرا
گشته خاموش «کوکب دری»
خفته در خاک زهره زهرا
الوداع ای شهیده حیدر
روشنی‌بخش دیده حیدر

صاحب ماسئلتکم من أجر!
خوب اجر تو را ادا کردند
خودت از دخترت بپرس و ببین
امتت بعد تو چه‌ها کردند
بی‌قراریم یا رسول الله
شکوه داریم یا رسول الله

صبر کردم اگرچه بود شگفت
از دل داغدار، این همه صبر
صبر کردم اگرچه بود شگفت
از من و ذوالفقار این همه صبر
ماند فریاد و بغضمان به گلو
خار در چشم و استخوان به گلو

*******************

نظرات  (۳)

۲۳ دی ۹۷ ، ۲۲:۵۰ مهندس رضا عباسی
قربان شما
مایل بودین بیاین وب همو دنبال کنیم.
۲۳ دی ۹۷ ، ۲۲:۲۱ مهندس رضا عباسی
اولیشو خوندم عالی بود
خدا با مادر سادات فاطمه زهرا محشور کنه عزیزانتونو
پاسخ:
سلام بر شما
تشکر از لطف تون
التماس دعا
۲۳ دی ۹۷ ، ۲۲:۲۱ محمد علمدار
سلام التماس دعا داریم جناب
خوش حال میشیم به ما هم یه سری بزنید
پاسخ:
سلام  علیکم
تشکر از لطف تون
التماس دعا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی