کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت پیامبر اکرم  صلی الله علیه و آله-22

********************

محــمدرضا آغاسی

 دست ساقی چون سر خم را گشود

جز محمد هیچ کس آنجا نبود

جام آن آیینه را سیراب کرد

وز جمالش خویش را بیتاب کرد

موج زلف مصطفی را تاب داد

ذوالفقار غیرتش را آب داد

در پی احمد علی آمد پدید

بر کف او بود میزان و حدید

بوالعجب بین روح حق را در دو جسم

هر دو یک معنی ولیکن در دو اسم

در حقیقت هر دو یک آیینه اند

یک زبان و یک دل و یک سینه اند

یک نظر بر پرده ی نقاش کن

تاب گیسوی قلم را فاش کن 

آفرین گو پنجه ی معمار را

تا نماید بر تو این اسرار را

فاش میگوید به ما لوح و قلم

از وجود چهار ده بی بیش و کم

چهار ده ماه فلک پرواز کن

چهارده خورشید هستی ساز کن

چهارده پرواز در هفت آسمان

هر یکی رنگین تر از رنگین کمان

چهارده الیاس در باد آمده

چهارده خزر به امداد آمده

چهارده کنعانی یوسف جمال

چهارده موسی به سینای کمال

چهارده روح به دریا متصل

چهارده روح جدا از آب و گل

چهارده دریای مروارید جوش

چهارده سیل سراپا در خروش

چهارده گنجینه ی علم لدن

چهارده شمشیر فولاد آب کن

چهارده سر چهار ده سردار دین

چهارده تفسیر قرآن مبین

چهارده پروانه ی افروخته

چهارده شمع سراپا سوخته

چهارده سر مست بی جام و سبو

جرعه نوش از باده ی اسرار هو

چهارده میخانه ی ساقی شده 

وجه الربک گشته و باقی شده

چهارده منصوره منصور آمده

کلهم نورا علی نور آمده

آفرینش بر مدار عشق بود

مصطفی آیینه دار عشق بود

میم او شد مرکز پرگار عشق

بر تجلی بر سر بازار عشق

تا قلم بر حلقه ی صادش رسید

شد الم نشرح لک صدرک پدید

طا طریق عشق بازی را نوشت

فا فروغ سر فرازی را نوشت

یا یقین عشق بازان را نگاشت

خلق عالم بیش از این یارا نداشت

دست حق تا خشت آدم را نهاد

بر زبانش نام خاتم را نهاد

نام احمد نام جمله انبیاست

چون که صد آمد نود هم پیش ماست

از مناره پنج نوبت پر خروش

نام احمد با علی آید به گوش

روز و شب گویم به آوای جلی

اکفیانی یا محمد یا علی

******************

بانو نوری گیلانی (سیاره)

خواند زبان دلم ثنای محــمد(ص)

ماند خرد خیره در لقای محــمد(ص)

دیده دل، جام جم به هیچ شمارد

سرمه کند گر زخاک پای محــمد(ص)

کرده خداوندگار عالم و آدم

خلقت گیتی همه برای محــمد(ص)

کس نرساندش گزند لیله هجرت

چون که علی خفته بود جای محــمد(ص)

غیرعلی پی نبرده است بر این راز

آری و سوگند بر خدای محــمد(ص)

غیر رضای خدا نخواست ازیراک

هست رضای خدا، رضای محــمد(ص)

ظاهر و باطن بر او شود همه پیدا

هر که صفا یابد از صفای محــمد(ص)

نغمه داود را ز یاد بَرَد نیز

نغمه قرآن جانفزای محــمد(ص)

سائل درمانده ناامید نگردد

گر که بکوبد در سرای محــمد(ص)

ای که ندای" اذان" رسید به گوشت

هان که به گوشت رسد ندای محــمد(ص)

رفته خود از عرش تا به فرش سراسر

زیر فلک سایه لوای محــمد(ص)

نوری(سیّاره) یافت راه هدایت

تا که شدش عشق رهنمای محــمد(ص)

**********************
سعید بیابانکی

 

چشم تو را اگر چه خمار آفریده اند

آمیزه ای ز شور و شرار آفریده اند

از سرخی لبان تو ای خون آتشین

نار آفریده اند انار آفریده اند

یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند

در عطردان ذوق و بهار آفریده اند

زندانی است روی تو در بند موی تو

ماهی اسیر در شب تار آفریده اند

مانند تو که پاک ترینی فقط یکی

مانند ما هزار هزار آفریده اند

دستم نمی رسد به تو ای باغ دور دست

از بس حصار پشت حصار آفریده اند

این است نسبت تو و این روزگار یأس:

آیینه ای میان غبار آفریده اند

********************
محــمد علـى مردانـى

 

بر سر کوى تـــو هـــر کـــه راه ندارد

واى بـــه حـــالش کــه داد خواه ندارد

نام تو نـــازم کـــه در صحیـــفه هستى

فاصله جـــز(میـــم), بـــا الـه ندارد

خواند احـــد,(احـمد)ت,از آنکه به عالم

غیر تو کس ایـن مقـــام و جـــاه ندارد

بـس که بلند است قاف قـدر تـــو اى جان

چرخ بـــر آن پایـــگاه  راه نـــدارد

ختـــم بـــه نــام تو شد رسالت و دنیا

بعد تو جـــز عتــرتت پنـــاه نـــدارد

بعـــد تـــو غیــر از دوازده وصــى تو

عالـــم اســـلام  پـــادشــاه نـــدارد

درس عفـاف ار بشــــر ز فـاطمه(س) گیرد

روز جـــزا نـــامـــه سیــاه نـــدارد

روشنى طلعت حسین و حسن(ع) را

نیّـــر تابـــان و نـــور مـــاه ندارد

لـــرزد و ریـــزد بنـــاى گنــبد گیتى

دســـت ولایـــت گـــرش نگـــاه نــدارد

کیست که چـــون از پـــس مباهـــله آید

جـــز علـــى و آل او سپـــاه نــدارد؟

جز در احسان مهـدى(ع) تـــو بـــه عالم

امـــت پـــاکت پـــناهـــگاه نـــدارد

جز به تـو گـویـد خدا درود بـــه وصفت؟

گر شکـند ســـر، قـــلم، گنـــاه ندارد

شیـــوه «مـردانـى» است مـدحتت امروز

پیـــش تـــو فـردا جز این گواه ندارد

************************
سید هاشم وفایی

ای حق نیافریده کسی را مثال تو

خورشید جلوه ایست ز نور  جمال تو

ای محرم حریم خداوند ذو الجلال

ای عقل مانده  مات ز جاه و جلال تو

هرجا به آیه آیه قرآن که بنگرم

گفته خدا سخن ز جمال و کمال تو

ای برگزیده ای که تویی ختم انبیا

وین افتخار داده به تو ذو الجلال تو

امشب به وادی دل من شور محشر است

سرد است آن دلی که ندارد خیال تو

ای کعبه امید همه در نماز عشق

محراب ماست ابروی هچون هلال تو

دامان اهل بیت تو حبل المتین ماست 

دست توسل من و دامان آل تو

من کیستم غلام غلامان کوی تو

ای کاش پا نهد به سر من بلال تو

هر کس گشود لب چو (وفایی) به مدح تو

یک نکته هم نگفت سخن از وصال تو

 *********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی