کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله-19

********************

آمد پیمبر نور ایمان را به ما داد

ذکر رحیم و ذکر رحمن را به ما داد

اول گرفت از ما رگ کافر شدن را

بعد از وفا نام مسلمان را به ما داد

بر سفره توحید او عمری نشستیم

شکر خدا پیغمبر این نان را به ما داد

فرمود در وقت گناهان فاذکروالله

راه گریز از دام شیطان را به ما داد

سنگش زدند و خواند آیات خدا را

با زحمت بسیار قرآن را به ما داد

یک لحظه هم نفرین از آن لب ها نیامد

زیبایی لب های خندان را به ما داد

فرمود راه حق فقط با اهل بیت است

ممنون او هستیم عرفان را به ما داد

با عشق زهرا و علی پیوندمان زد

در پایشان چشمان گریان را به ما داد

می خواست تا ایمان ما جانی بگیرد

شیرینی ذکر حسن جان را به ما داد

درهای خیر هر دو دنیا را گشود و

شور غم شاه شهیدان را به ما داد

تا بین بستر پیکر پیغمبر افتاد

ابر غریبی بر وجود حیدر افتاد

بعد از پیمبر احترام مرتضی رفت

بین مسلمان های پست و کافر افتاد

تنها شد و از دور او اصحاب رفتند

مولا غریب و بی کس و بی یاور افتاد

خیبر شکن بود و غرورش را شکستند

در پیش چشمش فاطمه پشت در افتاد

با چشم اشک آلود خود زینب صدا زد

بابا کمک بابا بیا که مادر افتاد

دیگر به جسم فاطمه نیرو نیامد

تا آخر عمرش میان بستر افتاد

بعد از پیمبر مرتضی با فرق پاره

در سینۀ محراب پای منبر افتاد

بعد از علی، سردار بی یار مدینه

با زهر یار جانی اش در بستر افتاد

بعد از حسن در کربلا از روی مرکب

شاه شهیدان روی صحرا با سر افتاد

 مجتبی شکریان

************************

دو چشم بی رمق وا کن پدر جان

غم مارا تماشا کن پدر جان

همه پشت و پناه ما تو هستی

نظر بر حال زهرا کن پدر جان

*

کنار بسترت احیا بگیرم

میان وادی غمها بمیرم

پدر جان تو دعایت مستجاب است

دعا کن زود بعد از تو بمیرم

*

کند آه دل تو بی قرارم

به روی صورتت صورت گذارم

خودت گفتی که حورای بهشتم

توان ضربه سیلی ندارم

*

پس از تو صبر زهرا سر بیاید

زمان غربت حیدر بیاید

پس از تو خانه‌ام آتش بگیرد

صدای من زپشت در بیاید

*

کشد آتش به دور من زبانه

زنم ناله به زیر تازیانه

بیا بابا که زهرا بی پسر شد

میان این در و دیوار خانه

قاسم نعمتی

************************

سید پوریا هاشمی

تب کرده ای و پای تو تب کرده دخترت

بابای من برای تو تب کرده دخترت

 

پش تو حس مادریم بیشتر شده

لاغر شدی و لاغریم بیشتر شده

 

دردت چرا به سمت مداوا نمیرود

دست گره گشای تو بالا نمیرود

 

جای شکستگی روی پیشانی تو هست

بغضی میان دیده ی بارانی تو هست

 

زود است ای مسافر تنها سفر نکن

دیگر بجان فاطمه بابا سفر نکن

 

از شب نگو دگر سحرم میرسد ز راه

قدری بمان پدر پسرم میرسد ز راه

 

آخر بدون تو چه کنم؟بی کسم پدر

خیلی دلم گرفته و دلواپسم پدر

 

این قوم بعد تو چه بروزم میاورند

آتش برای اینکه بسوزم میاورند

 

حس میکنم که بی تو مدارا نمیکنند

رحمی به حال سوختن ما نمیکنند

 

حس میکنم که بی تو به ما سر نمیزنند

جز با لگد به خانه ما در نمیزنند

 

اتش میاورند که بلوا به پا کنند

مسمار داغ را بروی سینه جاکنند

 

خیلی بعید نیست که با نور بد شوند

از روی پیکرم همه با خنده رد شوند

 

رجاله ها امام مرا میکشند و بعد

در کوچه ها بدون عبا میکشند و بعد

 

آتقدر میزنند که تن میشود سیاه

با یک قلاف بازوی من میشود سیاه..

 

دیگر نرو که بی تو پرم میخورد به در

در وقت ازدحام سرم میخورد به در..

 سید پوریا هاشمی

********************

سید پوریا هاشمی

 

هرکجا حرف شما آمد سعادت دیده ایم

ما چه رحمت هایی از آقای رحمت دیده ایم

 

بیشتر نام تو روی بچه های ماست چون

بیشتر از هرکسی از تو محبت دیده ایم

 

چشم تو اسلام شد ما نیز تسلیمش شدیم

در نگاه تو کرامت بی نهایت دیده ایم

 

از یهودی ها عیادت کردی ازماهم بکن

با چه شوقی شب به شب خواب عیادت دیده ایم

 

تو امینی پس دل ماهم امانت پیش تو

سربه راهش کن که از غفلت خسارت دیده ایم

 

سیرمان کن باهمان یک تکه نان سفره ات

از همان رزق کمت هم خیر و برکت دیده ایم

 

سیزده خورشید دیگر جلوه خورشید توست

مصطفی را ماهمه در چند نوبت دیده ایم

 

اسم زیبای تورا گفتیم و گفتی یاعلی

از شما جز گفتن از حیدر به ندرت دیده ایم

 

دختر مظلومه ات امشب سه جا دارد عزا

او مصیبت دیده پس ماهم مصیبت دیده ایم

سید پوریا هاشمی

********************

محمد حسن بیاتلو

ابر چشمان خیس بارانم

میچکد قطره قطره برجانم

 

چقدر هول کرده ام امشب

چقدر و مضطر و پریشانم

 

شاید امشب شب جدایی نیست

من چه می گویم و چه می دانم؟

 

باد تندی وزید و فهمیدم

در مسیر خطیر طوفانم

 

می رود از زمین سوی بالا

آن که کرده مرا مسلمانم

 

دستم از دامنش اگر کوتاست

ولی از قاریان قرآنم

 

من به درکش نمیرسم هرگز

ولی از نوکران سلمانم

 

ای رسول خدا، امین خدا

رحمت الله مسلمین خدا

 

شب رحمت شب پیمبر ماست

شب باران دیده ی تر ماست

 

بعد او نیست یک فرستاده

این پیمبر، سفیر آخر ماست

 

جای پایش به روی سرها بود

خاک عالم به روی این سر ماست

 

گر مدینه نرفته ایم امشب

همه تقصیر بال ما،پر ماست

 

جای او خالی است در اینجا

یاد او پر میان باور ماست

 

چقدر سنگ خورده بر سر او

او عزیز ز جان عزیزتر ماست

 

بانی روضه ی عزای نبی

دخترش هست آنکه مادر ماست

 

میرود سوی حق به سوی اله

السلام علی رسول الله

 

سینه ات مثل وادی سیناست

دل پر مهر تو چنان دریاست

 

سر گذشت تو جاودانه ترین

خاطرات تو اصل مطلب ماست

 

قلمم کند میرود از چیست ؟

آخر جمله های این انشاست؟

 

باغبان تمام اهل البیت

بعد تو فصل خشکی گلهاست

 

اولین کس که می شود ملحق

به حضور تو – دخترت زهراست

 

بعد تو جانشین تو حیدر

می نشیند به خانه و تنهاست

 

چشم تو خوب شد نمی بیند

خانه ی دختری تو غوغاست

 

کن نگاهی سه نور عینت را

حسن و زینب و حسینت را

محمد حسن بیات لو

 *********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی