کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله-15

*************

 محسن حنیفی

تشبیه و وصف روی تو کار خیال نیست

آئینه ی وجود خدا را مثال نیست

بر هرچه هست،نام محمّد نوشته اند

آری که اسم و رسم خدا را زوال نیست

این اعتقاد ماست که لقمه به جای خود

حتی نفس کشیدن بی تو حلال نیست

ما را محبّت نبوی رو سپید کرد

رویش سیاه هرکه غلام بلال نیست

از جمع ما ابوذر و سلمان درست کن

این جمله کارها که برایت محال نیست

در خاک ما اویس قرن رشد می کند

وقتی برای دیدن رویت مجال نیست

بال و پر شکسته تو را درک می کند

بی روضه ی تو راه به سوی کمال نیست

روز دوشنبه آمد و حال تو زار شد

زهرا شکست پیش تو و بی قرار شد

روز دوشنبه غصه ی مادر شروع شد

آری عزای داغ پیمبر شروع شد

روح الامین برای تسلیّ نزول کرد

تا گریه های سوره ی کوثر شروع شد

وقت وداع دختر خود را نگاه کرد

حرف از شکست بال کبوتر شروع شد

ذکر حدیث صورت نیلی فاطمه

مرثیه های کوچه و یک در شروع شد

بر سینه اش حسین غریبش که تکیه زد

صحبت ز شمر و سینه و خنجر شروع شد

این پنج تن برای کسی گریه می کنند

گویا که روضه ی علی اکبر شروع شد

این روضه قلب آل علی را به خون کشید

دشمن چه دیر نیزه ز جسمش برون کشید

 ************************

  سید محمد میر هاشمی

چون که شد موسی مقیم طور عشق

در پی اجرای امر نور عشق

امر امت را به هارون وا نهاد

در مقام رهبری او را نهاد

یک دو روزی چون ز امت دور شد

چشمها از دیدن حق کور شد

سست شد دلها به آیین خدا

سامری شد رهزن دین خدا

گفت مردم بعد موسی چون کنید

بیعت آخر از چه با هارون کنید

گرد من آیید همچون هاله ای

تا بسازم از طلا گوساله ای

الغرض دلها همه گمراه شد

فتنه در قوم کلیم الله شد

جای آئین خدا بدعت نشست

جای پیمان خدا بیعت نشست

مردمان راندند یاس و لاله را

جای حق خواندند آن گوساله را

گفتم از هارون و موسی بر ملا

یادم آمد گفته ی خیرالوری

بارها گفتا بدین مضمون جلی

من چو موسی باشم و هارون علی

شیعیان عمق عزا را بنگرید

شاهد این مدعا را بنگرید

چون که احمد سوی طور عشق رفت

از دل یثرب چو نور عشق رفت

سامری در شهر حق گوساله ساخت

یک شبه امر امامت رنگ باخت

قوم موسی بانی بدعت شدند

قوم احمد دشمن عترت شدند

قوم موسی بت پرستی ساز کرد

قوم احمد مشرکی آغاز کرد

قوم موسی فتنه ای احساس کرد

قوم احمد طرح قتل یاس کرد

سامریان مدینه کیستند ؟

مجریان طرح کینه کیستند ؟

نیل خون شد جاری از کوثر چرا ؟

می زند ناموس حق پرپر چرا ؟

ازدحام کوی آل الله چیست ؟

این که در خون غوطه ور گردیده کیست ؟

کی شرر بر باب بیت الله زد ؟

شعله بر جان کلیم الله زد ؟

دست هارون مدینه بسته شد

فاطمه از دست مردم خسته شد

لرزه بر ارض و سما افتاده است

یاس احمد زیر پا افتاده است !

صدق با دست مکذب کشته شد

حامی هارون یثرب کشته شد

************************
غلامرضا سازگار

خاتم‌الانبیا رسول خدا

که جهانش هزار بار فدا

کـرد اعـلام بـر سر منبر

به خلایق ز اصـغر و اکبر

که من ای مسلمینِ نیک خصال

دیدم آزارها به بیست و سه سال

کرده‌ام روز و شب حمایتتان

سنگ خوردم پی هدایتتان

ساحرم خوانده‌اید و جادوگر

بـر سـرم ریختیـد خاکستر

گـاه کـردید سنـگ بـارانم

گـه شکستید درِّ دنـدانم

مثل مـن از منافق و کفار

هیـچ پیغمبری نـدید آزار

حال چون می‌روم از این دنیا

اجر و مزدی نخواستم ز شما

جـز کـه بـا عتـرتم مودّتتان

حرمت و طاعـت و محبتتان

دو امـانت مـراست بین شما

طاعت از این دو هست، دین شما

ایـن دو از امـر داورِ منّـان

یکی عترت بوَد، یکی قرآن

این دو با هم چو این دو انگشتند

تـا ابـد متصل به یک مشتند

کافر است آن کسی که در اقرار

یـکی از این دو را کند انکار

چون محمّد ز دار دنیا رفت

روح او در بهشت اعلا رفت

جمـع گشتند امـت اسـلام

تا به زهرا دهند یک انعـام

رو سوی بیت کبریا کردند

جـای گل، بار هیزم آوردند

گلشـان شعلـه‌های آذر بود

حـرمتِ دختـرِ پیمبر بـود

دختر وحی را به خانه زدند

بـر تــن وحی تازیانه زدند

اولیـن اجـر مصطفی این بود

حمله بـر بیت آل یاسین بود

اجـر دوم نـصیب مـولا شد

کشتـه در صبحِ شامِ احیا شد

آنکه عمری چو شمع می‌شد آب

رُخش از خون سر گرفت خضاب

فـرق بشْکسته و دل صد چاک

مثـل زهرا شبانه رفت به خاک

اجـر سـوم رسیـد بـر حسنش

تیربـاران شـد از جفـا بـدنش

تـن پـاکش بـه شـانه یـاران

شـد بــه بـاران تیر، گلباران

اجـر چـارم بسـی فـراتر بود

نیـزه و تیـر و تیغ و خنجر بود

دسـت ظلم و عناد بگشادند

اجرهـا بـر حسیـن او دادند

گرگ‌هایش به سینه چنگ زدند

بـه جبینش ز کینـه سنگ زدند

حملـه بـر جسـم پاک او کردند

نیـزه در سینـه‌اش فـرو کردند

بـر دل او کـه جـای داور بود

هدیـه کردنـد تیـر زهـرآلود

تیـر مسموم، خصم او را کشت

سر به دل برد و شد برون از پشت

کاش در خون خویش می‌خفتم

کـاش می‌مـردم و نمـی‌گفتم

آب‌هـا بـود مهـر مــادر او

تشنه لب شد بریده حنجر او

داد از تیـغ، قـاتلش شـربت

سر او شد جدا به ده ضربت

"میثم" آتش زدی به جان بتول

سوخت زین شعله قلب آل رسول

*************************
ای ملائک سوی یثرب همه پرواز کنید

شمع سان ناله ز سوز جگر آغاز کنید

همه با هم به سما دست دعا باز کنید

خون فشانید ز چشم و به خدا راز کنید

مهر غم نقش به بال و پرتان میگردد

مرگ دور سر پیغمبرتان میگردد

پیک غم از حرم خواجه اسری آید

خبر از فاجعه محشر کبری آید

کاروان اجل از جانب صحرا آید

نگذارید در خانه زهرا آید

قاصد مرگ کجا کعبه مقصود کجا

ملک الموت کجا خانه معبود کجا

اجل استاده هراسان بدر بیت رسول

پشت در لحظه به لحظه طلبد اذن دخول

لرزد از زمزمه او دل زهرای بتول

فاطمه سوی پدر آمده محزون و ملول

کی پدر پیک غریبی است تو را میخواند؟

کیست کز هر سخنش قلب مرا لرزاند

گفت در پاسخ زهرا  پدر ای پاک سرشت

دست تقدیر برای تو غم تازه نوشت

پدرت میرود امروز به گلزار بهشت

آسمان کوه بلا را به سر دوش تو هشت

فلک امروز پر از ناله جبرائیل است

این غریبی بود پشت در عزرائیل است

این نه آن است که از کس بطلبد اذن دخول

این اجل باشد و بر بردن جانهاست عجول

اذن ناکرده طلب جز بدر بیت رسول

پاسداری کند از حرمت زهرای بتول

ای فدای تو و خون دل و اشک بصیرت

باز کن در که شود خاک یتیمی به سرت

فاطمه  برد به بابا سرتسلیم فرود

در کاشانه به سوی ملک الموت گشود

چون به دارالشرف وحی ، اجل یافت ورود

به ادب روی به پیغمبر اسلام نمود

کی تنت جان جهان گر دهی اذنم زکرم

آمدم روح تو در جنت اعلا ببرم

گفت ای دوست کمی صبر و تحمل باید

که مرا پیک خدا حضرت جبریل آید

رنگ اندوه ز آیینه دل بزداید

عقده از سینه پر غصه من بگشاید

جبرئیل آمد و گفت ای به فدایت گردم

باغ جنت را از بهر تو زینت کردم

گفت ای پیک خدا حامل فیض و رحمت    

سخنی گو که ز قلبم بربائی محنت

غم من نیست غم حور و قصور و جنت

چه کند روز جزا خالق من با امت

گفت جبریل که فرموده چنین معبودت

آنقدر بر تو ببخشم که کنم خوشنودت

ای بدوشت غم امت همه دم در همه حال

برده بر شانه خود کوه غم و درد و ملال

امت اجر تو عطا کرد به قرآن و به آل

حرمت هر دو کنار حرمت شد پامال

کرده غصب فدک و حق علی را بردند

پهلوی فاطمه ات را ز لگد آزردند

بر لب خلق هنوز از غم تو زمزمه بود

شعله ها در جگر و اشک به چشم همه بود

شهر از فتنه ایام پر از واهمه بود

اولین اجر رسالت زدن فاطمه  بود

گشت از حق کشی است بیداد گرت

کشتن محسن مظلوم تو  اجرد گرت

با سر انگشت خزان سخت ورق برگردید

غنچه و لاله خونین تو پرپر گردید

سومین اجر تو زخم سرحیدر گردید

به حسن از همه کس ظلم فزون تر گردید

بعد از آن زهر که بر نود دو عینت دادند

اجرها بود که امت به حسینت دادند

گرگ ها بر بدن یوسف تو چنگ زدند

بر رخ چرخ ز خون دل او رنگ زدند

دست بگشود به پیشانی او سنگ زدند

تهمت کفر به آل تو به نیرنگ زدند

زین مصیبت همه دم سینه میثم سوزد

بلکه تا حشر دل آدم و عالم سوزد

سازگار
************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی