اشعار اربعین امام حسین علیه السلام-15
*********************
ذبح عظیم
چهل روز می شود که شدم جبرئیل تو
ذبح عظیم گشتی و گشتم خلیل تو
چهل روز می شود که فقط زار می زنم
کوچه به کوچه نام تو را جار می زنم
چهل روز می شود که بدون توأم حسین
حالا پی نتیجه ی خون توأم حسین
چهل روز می شود که حسین همه شدم
حیدر شدم، حسن شدم و فاطمه شدم
مردم به جنگ نائبه الحیدر آمدند
در پیش من، تمام، به زانو در آمدند
آثار مرگ در بدنم هست یا حسین
پس روز اربعین منم هست یا حسین
آبی که تر نکرد لب تشنه ی تو را
حالا نصیب خاک مزارت شده اخا
چهل روز پیش بود همین جا سرت شکست
این جا دل من و پدر و مادرت شکست
چهل روز پیش بود به گودال رفتی و
از پشت، نیزه خوردی و از حال رفتی و
از تل زینبیه رسیدم که وای وای!
بالا سرت نشستم و دیدم که وای وای!
نیزه ز جای جای تن تو در آمده
حتی لباس های تن تو در آمده
جمعیتی که بود به گودال جا نشد
یک ضربه و دو ضربه... ولی سر جدا نشد
دیدم کسی حسین مرا نحر می کند
آقای عالمین مرا نحر می کند
من را ببخش دست به گیسوی تو زدند
من را ببخش چکمه به پهلوی تو زدند
فرصت نشد ز خاک بگیرم سر تو را
فرصت نشد در آورم انگشتر تو را
می خواستم ببوسمت اما مرا زدند
ناراحتم کنار تو با پا مرا زدند
بین من و تو فاصله ها سد شدند آه!
با اسب از روی بدنت رد شدند آه!
در شهر کوفه بود که بال و پرم شکست
نزدیک خانه ی پدریّ ام سرم شکست
وای از عبور کردن مثل غلام ها
وای از نگاه های سر پشت بام ها
باور نمی کنی که سرم سایبان نداشت؟
!در ازدحام، محمل من پاسبان نداشت؟
تا شهر شام رفتم و معجر نداشتم
تقصیر من چه بود؟ برادر نداشتم
از بس رسید سنگ به سمت جبین من
نزدیک بود پاره شود آستین من
علی اکبر لطیفیان
**************************
یا مظلوم
اربعین آمد و یکبار دگر غمگینم
باز باید به روی خاک غمت بنشینم
باز اشک رخ من خون و دلم در خون شد
گریه کردن به غمت گشته دگر آیینم
طاقتم طاق شد از داغ دل خواهر تو
حنجرم زخم شد از بغض غم سنگینم
آنقدر لطمه زدم بر رخ خود در داغت
پر ز خون است دگر پلک رخ رنگینم
پیش قبرت چقدر ناله زدم یا مظلوم
همچو فریاد شده نغمه ی آهنگینم
داغ شبهای اسیری، غم کوفه، غم زجر
داغ ها را به روی قلب خودم می چینم
من ضمانت کنم ارباب که نالان باشم
در شب اول قبرم تو بکن تضمینم
عشق تو مایه ی آرامش جان است حسین
مهر تو خیمه زد از روز ازل در دینم
خواهرت آمده بر خاک غمت می گرید
گوییا خواهر غمبار تو را می بینم
*************************
یا زینب کبری
پادشه کربلا زینب کبراست
از همه عالم فرازینب کبراست
درد دلم دیدن جمال حسین است
درد دلم را دوا زینب کبراست
کم نبود از خدیجه، هاجر و مریم
خواهر ارباب ما زینب کبراست
زینب کبرا رئیس مکتب عشق است
آینه ی حق نما زینب کبراست
صبر ز زینب مرام خویش بیاموخت
صابره هر بلا زینب کبراست
سائل زینب تمام خلق زمین است
طایر عرش و سما، زینب کبراست
آنکه به روز عطش به قتلگه عشق
بند دلش شد جدا، زینب کبراست
گر که کند بر همه شفاعت عجب نیست
شافعه ی هل اتی، زینب کبراست
درس جنون می دهد به لیلی و مجنون
خالق عشق و وفا زینب کبراست
حل تمامی مشکلات دو عالم
بسته به یک ذکر یا زینب کبراست
************************
ام المصائب
خواهری با اشکِ دیده، قامتی از غم خمیده
میرسد او بر مزارِ آن شهیدِ سر بریده
در بغل گیرد مزارش، خواهر غربت کشیده
بارِ دیگر ماهِ غمها، از دیارِ خون دمیده
ناله دارد قلبِ زینب، از غمِ طفلِ شهیده
در برِ قبرِ برادر، شکوه کرد از این پدیده
یاد زینب آمد آن دم، کز پی او میدویده
قاتلِ جانِ برادر، سر ز پیکر میبریده
آن دمی که دشمن او، بر تنش اسبان دویده
لحظهی مرگ علمدار، بر حسینش غم رسیده
وقت داغ اکبر او، دردِ عالم را چشیده
آن زمان کز هجرِ اصغر، رنگ رخسارش پریده
دیده آن رأس بریده، در دلِ خون میتپیده
لحظهای آمد به یادش، کز رگش گلبوسه چیده
زینبِ ام المصائب، دردِ عالم را خریده
دیده رگهایی که از آن، خون سرخی میجهیده
************************
من پیر بودم و ز غمت پیر تر شدم
در شام و کوفه در پِیِ تو خونجگر شدم
از کربلا به کوفه و، از کوفه تا به شام
با دستِ بسته خونجگری در به در شدم
با قاتلینِ مادرم و، نیزهدارِ تو
با ضرب تازیانه اَخی همسفر شدم
وقتیکه میزبانِ سر تو تنور شد
مانند مادرم ز غمت درد سر شدم
همراهِ کاروانِ بَلا دیده پیش تو
یک اربعین نبودم درد کمر شدم
دانی چرا شبیه سرم، دلشکستهام؟
دنبال نیزهدارِ تو مرغ سحر شدم
مرغ سحر شدم که صدایم گرفته است
با خطبههای حیدریَم نوحهگر شدم
اصلاً مهم نیست، که در دشت کربلا
در راه یاریِ تو اَخی بیپسر شدم
رضا باقریان
************************
بال و پرم شکست ولی نهضت تو ماند
این قامتم خمید ولی عزّت
تو ماند
گیسوی من سپید شد و روی
من کبود
تا پرچم ولایت تو هیبت تو
ماند
عیبی ندارد از تو مرا دشمنت
گرفت
چون با دعای مادرمان تربت
تو ماند
بی حرمتی اگرچه به آل
رسول شد
امّا قسم به آل علی حرمت
تو ماند
یک اربعین اسیر و چهل
منزل اشک و آه
با این همه ،حدیث تو و
عصمت تو ماند
ناگفته های شام بماند
برای بعد
فریادهای قافلۀ غربت تو
ماند
با خطبه های کوفه و شام اماممان
از مقتل تو تا ابد دولت
تو ماند
یادش بخیر قاری قرآن ما
شدی
هرجا که رفت رأسِ تو ، پس
آیت تو ماند
«هل من معین»
تو شده « صوت الحزین» من
در بینِ نسلها نَفَس حضرت
تو ماند
یک
آشنا نبود اگر یاری ام کند
تا روز حشر ، درد و غم
محنت تو ماند
برگشتم
از اسارت و شرمنده ام ز تو
در گوشۀ خرابه گُل زینت
تو ماند
جای
علیِ اکبر و عباس و قاسمت
یک کاروان اسیر پِی نصرت
تو ماند
بُردم پیام فاطمی اَت را
به هر دیار
خصمت فنا شد و عَلَم قدرت
تو ماند
با
این همه مصائب سنگین این سفر
دین زنده ماند و رایحۀ
عبرت تو ماند
محمودژولیده
**************************
زینب آمده
اُسوه ی عرصه ی وفا زینب
آمده از دل بلا زینب
خسته و دل شکسته ای اما
کرده ای زنده کربلا زینب
ای شکوهت شده تماشایی
رهبر کاروان صحرایی
کوفه وشام را سیه کردی
خطبه هایت همیشه زهرایی
درتن قافله توان مانده
کاروانی که قدکمان مانده
دور از چشمت اربعینی شد
ردّ شلاق وخیزران مانده
در دلم خاطرات غمها آه
بی سپاه و وحید و تنها آه
هلهله بودونیزه ای آمد
یا بنیّه صدای زهرا آه
عاقبت شاه ز روی زین
افتاد
ناگهان عرش بر زمین افتاد
نه فقط صورت تو خاکی شد
خواهرت نیز با جبین افتاد
بافشار آمدوبه سینه نشست
استخوان های سینه ی تو
شکست
تشنه بودی زوال ظهر عطش
پیکر نیمه جان تو برگشت
************************
کاروان شقایق پرپر
لب بازکن که زخم مکرّر رسیده است
یک کاروان شقایق پرپر رسیده است
از بارگاه قدس پی طوف این حرم
یک آسمان کبوتر بیسر رسیده است
عرش خدا به خون زمین غوطه میخورد
زخمی مگر به قامت اکبر (س) رسیده است
یا این که بعد از آن همه گلهای رنگ رنگ
هنگام جانفشانی اصغر (س) رسیده است
خون میتراود از مژة آسمان مگر
زینب (س) به قتلگاه برادر رسیده است
یک اربعین پس از شب طور و تنور عشق
می از خم حسین (ع) به ساغر رسیده است
بر ساحل فرات که سرشار تشنگیست
لب بازکن عزیز! که خواهر رسیده است
****************************
داغ بر جگر
اربعین آمد چه داغی بر جگر دارم هنوز
روز عاشورا و ظهرش در نظر
دارم هنوز
سینه ی سوزان و بغضی در
گلو از لحظه ی
گفتگو های
رقیه با پدر دارم هنوز
از نخستین روز عاشورا که
صد ها اربعین
رفته تصویر حسین را در
بصر دارم هنوز
هر زمان ماه محرم می رسد
با درد و غم
من حسین را بر سر نعش پسر
دارم هنوز
توبه ی حر بخشش آقا و
هرم عشق را
فصلی از سر فصل
شیدایی به سر دارم هنوز
پا برهنه مر دمان تا فخر
عاشورای ماست
بهر این بیچارگان چشمان
تر دارم هنوز
روز عاشورا در ایران محشر
کبری بود
افتخار از
امت والا گهر دارم هنوز
درد سنگین محرم را به
دوشم می کشم
غصه بعد از غصه ای ماه
صفر دارم هنوز
ای (رها)بعد از چهل روز
از قیام کربلا
کاروان کربلا را در سفر
دارم هنوز
علی میرزائی
***************************
چهل روزه که این سرهای بی
تن
به گردش رفته در هر کوی و
برزن
نخست از کربلا تا کوفه
رفته
سپس تا شام تا درگاه دشمن
چهل روزه که زینب هست
سالار
بر این خیل اسیران گرفتار
چهل روزه که سجّاد است
بیمار
به فرمان خدای حیّ قهّار
شهیدان جان نثار یار
کردند
ز جان ومال خود ایثار
کردند
ره ظلم وستم را سد نمودند
تناور نخل دین پربار
کردند
زبان حیدری در کام زینب
نموده روز دشمن را چنان
شب
زمان خطبه ی غرّای سجّاد
یزید از شرم دائم می گزد
لب
چو آن کاخ ستم لرزید از
خون
سر آمد اقتدار قوم ملعون
نمایان گشت بر افراد عالم
شود پیروز بر شمشیرها خون
**************************
ای مسیر کاروانت تا ابد آیینه پوش
ارغوان داغ تو زد در بهار
سینه جوش
رفتم از دل تا بپرسم، قصهی
اندوه چیست؟!
این که در من شعلهها
افروخته، از داغ کیست؟!
عشق و عقل آیینهسان،
فانوس دل افروختند
اشک و مژگان، هر دو با هم
در تماشا سوختند
وسعت اندوه را در داغ تو،
اندازه نیست
این ارادت از ازل مانده،
که رسمی تازه نیست
ای فدای لحظههای سرخ
یادت زندگی
زندگی بی یادتو ،می افتد
از تابندگی
با تو هر قومی بلندآوازه
از بیداری است
بی تو، نام زندگی، محکوم
ذلتواری است
اربعین تا اربعین
،صدقافله مهمان توست
معرفت جوی حریم عشق بی
پایان توست
اربعین تا اربعین ،صد پیر
با جابر قرین
با تو می گیرد به یاد
اربعینت ، اربعین
باتو می گیردعزا همراه
فرزندان،خلیل
باتو می گیردعزا همراه
خاتم، جبرئیل
باتومی گیرد عزا،معصومه
خلقت،بتول
با تو می گیرد عزاهم،
عترت آل رسول (ص)
باتو می گیرد عزا ،
دراربعینت مرتضی(ع(
باتو می گیرد عزا، تا
جلوه ی روزجزا
خیمه برپا کرده با
یادت،غمین بانو، رباب (س(
می کند همراه زینب،هم دل
عالم کباب
درشهودی آشکارا،جلوه گر ،
ازمشرقین
آسمان پرمی شود از بانگ
ذکر :یاحسین !
یاحسین و یاحسین، آهنگ دل
ها می شود
سینه سینه، این نوا تا نا
کجاها می رود
**
ای مسیر کاروانت تا ابد،
آیینه پوش
نغمه ی تنهایی ات می آید
ازمیدان به گوش
آنکه در شطّ فرات، از
دست، خالی کرد آب
مهر تو در سینه اش بود از
ازل، با بوتراب
شوق و ذوق اکبر و قاسم
،از انفاس تو بود
جلوهی آیینههاشان، عشق
و احساس تو بود
جرعه ای از جام صبرت،
حضرت زینب (س) چشید
لحظه ای حتی از او
درماندگی دشمن ندید
غیرت مردان حق، ازحق آیین
تو بود
هر چه بود آنجا، فقط
آیینهی دین تو بود
آنکه در میدان، به نام
نامی ات تعظیم کرد
از شهادت در ره اندیشه
ات، کی بیم کرد؟!
هفت ایوان فلک، هم قافیه
با پله است
تا ردیف شعر، من «هیهات
من الذله» است!
سید علی اصغر موسوی