کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر شهادت امام حسن علیه السلام-16

****************
وحید قاسمی

گلها به عطرعود تنت گیر می دهند

پروانه ها به سوختنت گیر می دهند

منبر ندیده هایِ نمازخلیفه ها

حتی به شیوه ی سخنت گیر می دهند

دیروزاگربه صلح شما گیرداده اند

امروزهم به سینه زنت گیر می دهند

زهرا چرا همیشه دراین کوچه های تنگ

غمها به خنده ی حسنت گیر می دهند؟

اصلا فدک بهانه شان بود،ای غریب

بی برگه هم به ردّ شدنت گیر می دهند

ای یوسف مدینه چرا جای پیرهن!

با تیغ وتیر، برکفنت گیر می دهند؟

این چند تیرمانده، دگرقسمت تو نیست

وقتش، به پاره های تنت گیر می دهند

********************

وحید قاسمی

سایه ی دستی میان قاب چشمان ترش

چادرخاکی زهرا بالش زیر سرش

رنگ خون پاشیده بر آیینه ی احساس او

لکه های سرخ روی گوشوار مادرش

این دم آخربه یاد میخ در افتاده است

خانه را آتش زند با روضه ی پشت درش

لخته ها را پاک می کرد از لب خشکیده اش

زینب خونین جگر با گوشه های معجرش

برخلاف رسم سرخ کشتگان راه عشق

رفته رفته سبزتر می شد تمام پیکرش

با نظر براشک قاسم گفت: وای از کربلا

نامه ای را داد با گریه به دست همسرش

روضه ی «لایوم» می خواند غریب اهلبیت

کربلایی ها چه گریانند در دوروبرش!

چشم امیدش به قد وقامت عباس بود

ایستاده با ادب ساقی کنار بسترش

**************************

وحید قاسمی

خدا به طالع تان مُهر پادشاهی زد

به سینه ی احدی دست رد نخواهی زد

در آسمان سخاوت یگانه خورشیدی

تمام زندگی ات را سه بار بخشیدی

گدا ز کوی تو هرگز نرفته ناراضی

عزیز فاطمه! ازبسکه دست و دل بازی

مدینه شاهد حرفم ؛ فقیر سرگشته

همیشه دست پر از محضر تو برگشته

به لطف خنده تان شام غم سحر گردد

نشد که سائل تان نا امید برگردد

خدا به شهد لبت مزه ی رطب داده

کریم آل محمد تو را لقب داده

تبسم نمکینت چقدر شیرین است!

دوای درد یتیم و فقیر و مسکین است

خوشا به حال ِگدایی که چون شما دارد

در این حرم چقدر او برو بیا دارد!

به هر مسافر بی سر پناه جا دادی

به دست عاطفه حتی به سگ غذا دادی

گره گشایی ات از کار خَلق،ارث علی است

مقام اولی جود و بخششت ازلی است

به حج خانه ی دلبر چه ساده می رفتی!

همه سواره ولی تو، پیاده می رفتی

شما ز بسکه کریم و گره گشا بودی

دل کویر به فکر پیاده ها بودی

امام رافت دوران بی مرامی ها

نشسته ای سر یک سفره با جذامی ها

خیال کن که منم یک جذامی ام آْقا

نیازمند نگاه و سلامی ام آقا

چقدر مثل علی از زمانه رنجیدی!

سلام داده، جواب سلام نشنیدی

امام برهه ی تزویرهای بسیاری

به وقت رفتن مسجد، زره به تن داری

کریم شهر مدینه غریب افتادم

به جان مادرت آقا، برس به فریادم

خودت غریبی و با دردم آشنا هستی

رفیق واقعی روزهای بی دستی

قسم به حرمت این ماه حق نگاهی کن

به دست خالی این مستحق نگاهی کن

بگیر دست مرا ، دست بسته ام آقا

ضرر زدم به خودم، ورشکسته ام آقا

دل از حساب قنوت تو سود می گیرد

دعای دست رحیمت چه زود می گیرد!

برای مدح تو گویند شعر احساسی

به واژه های «در» و«میخ» و«کوچه» حساسی

چه شد غرور تو آقا شکست در کوچه!؟

بگیر دست مرا با خودت ببر کوچه….

چه شد که بغض گلوگیر گوشه گیرت کرد؟

کدام حادثه این گونه زود پیرت کرد؟

چگونه این همه غم در دل شما جا شد!؟

بگو که عاقبت آن گوشواره پیدا شد؟

*******************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی