کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شعر شهادت امام علی علیه السلام-۳۰

*******************
غلامرضا سازگار

ضربت خوردن

 

به خون شستند نامردان رخ مرد دو عالم را

به پا کردند در ماه خدا شور محرّم را

سیه کردند از دود ستم رخسارۀ گردون

در افکندند از پا قامت عدل مجسّم را

ندا برخاست کز ختم رسل کشتند در سجده

وصیّ و جانشین و یاور و داماد و بن عم را

به مزد آن همه احسان و لطف و مهربانی ها

به محراب دعا کشتند آن مظلوم عالم را

مروّت بین فتوّت بین عنایت بین کرامت بین

تفقّد می کند با روی خونین ابن ملجم را

بپوش ای آسمان بر پیکر خود جامۀ ماتم

که زینب در بغل بگرفته امشب زانوی غم را

ز اشک سرخ و رنگ زرد و رخت نیلگون از غم

چه رنگین کرده اند امشب یتیمان سفرۀّ هم را

به خرما نیست حاجت محفل اطفال را دیگر

که نقل مجلس خود کرده اند اشک دمادم را

بغیر از یا علی ذکری ندارد بر زبان هرگز

سر دار غمش گر دست و پا بُرند میثم را

 ************************
سید محـمد جواد شرافت

تیغی فرود آمد و فرقت شکست آه

فرقت شکست و موی تو در خون نشست آه

خون قطره قطره از تب پیشانی ات گذشت

چشم تو را در آن سحر تیره بست آه

دوران ناب ساغر عمرت به سر رسید

دیگر خمار مرگ شد آن چشم مست آه

زخم سرت عمیق شد اما تو را نکشت

آری تو را که طاقت این درد هست، آه

از آن دمی که ماه تو در خاک و خون نشست

در بین کوچه آینه ی تو شکست آه

زخم دل تو سر زد و جان تو را گرفت

زخمی که بر نداشت دمی از تو دست  آه

حالا دوباره همدم زهرای خود شدی

دیگر بس است ناله و دیگر بس است آه

************************

حسن لطفی

آن که امشب در تب وصل خداست

سفره دار مردمان بی نواست

آن که گوید راز دل را با زمین

نیست مردی جز امیر المومنین

پُر شده گوشِ تمامی فلک

از صدای لطمه ی خیلِ مَلک

مرد می آید به سوی سجده گاه

ماه می گوید که بر بندید راه

در میان کوچه، بالِ جبرئیل

بسته راه رفتنِ پیرِ دلیر

کی خدای بیت! راه بیت گیر

دست ما بر دامن پاکت امیر

عالمی را غرقه در ماتم نکن

سایه ات را از سرِ ما کم نکن

یا به تنهایی مرو مولای من

یا کسی بفرست دنبال حسن

دستِ هستی شد گره بر دامنش

بادها بستند راهِ رفتنش

نوح آمد با تمام انبیا

مرتضی در ازدحام انبیا

هر یک از خیل رسل تا می رسید

آستینش یا عبایش می کشید

************************

عباس احمدی

نه قصّه شام و  نمک و نان جوینش

نه غصه چاه و شب و آوای حزینش

بیش از همه کرده‌ست مرا شیفته خود

شور قطراتِ عرق روی جَبینش

با جذبه "عدل علوی" معجزه می‌کرد

این شد که در آمد دل ما نیز به دینش

در بستر خورشید اگر خفته عجب نیست

کآموخته عزت ز  پسر عمّ امینش

عشقش وسط خوف و رجا مانده رجز خوان

تا عالم و آدم نکند شک به یقینش

دردا و دریغا که از این بیشه سفر کرد

شیری که نشستند شغالان به کمینش

آغوش علی خانه امنی‌ست پس از مرگ

داخل شوم ای کاش در آن حصن حصینش

یارب برسانم به نجف، دغدغه دارم

کم بوسه زدم نوبت قبلی به زمینش!

************************

امیر عظیمی

زندگی بی مهر تو معنا ندارد یاعلی

بندگی بی حبّ تو امضا ندارد یاعلی

در نمازی که اذان آن تهی از نام توست

غیر شیطان منزل و مأوی ندارد یاعلی

بی تولای تو روزه زحمتی بی فایده است

روزه بی تو باطل است، اما... ندارد یاعلی

«لا یَزیدُ الظّالمین الا خَسارا» می شود

ختم قرآنی که نورت را ندارد یاعلی

بی تو این قرآن به سرها نیست غیر از دردسر

این عبادت توشه در عقبا ندارد یاعلی

لیلة القدر بدون درک قدر فاطمه

در مفاتیح خدا احیا ندارد یاعلی

محسنش را داده جان خویش راهم می دهد

چیزی از این بیشتر زهرا ندارد یاعلی

در چرا با زور وا شد، پهلوی زهرا شکست

درب این خانه مگر لولا ندارد یاعلی

************************

امیر المومنین(ع)- شب شهادت

 

ببار ای دیده از داغ علیِ مرتضا امشب

که خون گرید ز داغ او تمام دیده ها امشب

به تیغ ابن ملجم شد روان خون سر مولا

که از این داغ می نالد همه ارض و سما امشب

پس از عمری شکیبایی ز نامردی این مردم

رسد شیر خدا دیگر به دامان خدا امشب

تماشایی بود امشب وصال حیدر و زهرا

رسد خیر البشر آخر سوی خیر النساء امشب

علی رفت از جهان و شد یتیمی سهم این عالم

غریبی ماند بعد از این برای مجتبا امشب

نگاه آخرش بود و غم زینب که در او بود

پریشان حسینش بود داغ کربلا امشب

************************

مجتبی روشن روان

بستی نگاه خستۀ خود را چرا به در

داری به سوی فاطمه بابا مگر نظر

قرآن کنار بستر تو باز کرده ام...

بابا ببین که آمده وَانشَقَّتِ القمر

فهمیدم  از نگاه ترت...  رفتنی شدی

امشب به جان چشم تو می ترسم از سحر

گفتی کفن بیاور و رفتی ز هوش باز

آرامش مرا مبر ای مهربان پدر

قرآن به سرگرفته ام  و زار می زنم

با قلب خسته نالۀ قهار! می زنم

قلب مرا دوباره به آتش مزن پدر

باچشم بسته لب مگشا برسخن پدر

آهسته حرفهای خصوصی خویش را

پنهان ز اهل خانه مگو با حسن پدر

از کربلا و هجمه غمها و تیغ و تیر...

گفتی حکایت تن بی پیرهن پدر

خیره شدی به معجر روی سرم چرا؟!

خون می چکد زچشم تو در پیش من پدر

دارد برای تو حسنم سینه می زند

گریان... حسین بی کفنم سینه می زند

بودم خراب از غم و اکنون خرابتر

از داغ روی تو شده ام دل کباب تر

گویا در آستان خداوند لاشریک...

آن کس مقرب است که دیده پرآبتر

بعد از تو ای سلام بدون جواب نیست-

در کوفه از سلام حسن بی جوابتر

با روی خون گرفته به من گفته ای که نیست

از آن سر بریده محاسن خضابتر

رنگت پریده است پدرجان سکوت کن

دیگر بس است روضه !به قرآن سکوت کن

گاهی نظر به کام حسن می کنی وگاه...

باچشم خیس می کشی از عمق سینه آه

گاهی زهوش می روی و بعد... بی رمق

می افکنی به حلق حسینم فقط نگاه

جانم به لب رسیده پدر بسکه بهر من

گاهی ز کوفه حرف زدی، گاه قتلگاه

گفتی که اهل کوفه مرا سنگ می زنند

پیش سربریده و اطفال بی پناه

آن روز پس دلاور رعنای من کجاست؟!

عباس تکیه گاه حسین و حسن کجاست!؟

 ************************

سید هاشم وفایی

اگرچه زخم سرش را تمام می دیدند

ولی ز زخم عمیق دلش نپرسیدند

کسی نخواست بپرسد چرا سرش بشکافت

اگرچه مردم بی درد کوفه می دیدند

شبی نخفت علی از غم جهالت خلق

ولی تمامی آنان ز جهل خوابیدند

بهار عمر علی شد خزان و گل نشدند

دوباره در ره او خار فتنه پاشیدند

نرفت رنگ سیاهی بُرون از آن دل ها

زداغ سُرخ علی گر سیاه  پوشیدند

بـه غیر اهل ولایت، هنوز هم آنان

اسیر وسوسه و اهل شک و تریدند

علیست چون شب قدر خدا که این مردم

ز قدر و منزلتش نکته ای نفهمیدند

علی حقیقت عدل است و تا ابد زنده است

ولی تمامی آنان زجهل خوابیدند

خداگواست که در کربلا همین مردم

گُلان باغ علی را به نیزه ها چیدند

چه روزگار غریبی بُود که بعد از او

به اشک زینب او اهل کوفه خندیدند

دلم گرفته «وفایی»بیاکه گریه کنیم

به احترام غمی که به شیعه بخشیدند

************************
امیرالمومنین(ع)-شب شهادت

 

ای نخل آب خورده زچشم تر علی

دیشب تو بودی و نگه آخر علی

امشب بریز اشک که در خانۀ خدا

محراب شسته بخون سر علی

از زهر خند قاتل و نومیدی طبیب

پیداست شرح داغ دل دختر علی

امشب به خنده قاتل مولا گشوده لب

فردا به گریه جمع شود بستر علی

آئینه دار غربت زهراست زان سبب

باید شبانه دفن شود پیکر علی

مولا خموش و مسجد و محراب هم خموش

خیزد صدای یا علی از منبر علی

کو آن یتیم خسته که شب در خرابه بود

چون کودک عزیز علی در بر علی

ای چاه غم گرفته، تو هم بی علی شدی

محروم گشتی از دم جان پرور علی

این بود مزد آن همه مهر و وفا که گشت

گلگون زخون، جمال خدا منظر علی

میثم کسی به فرق علی تیغ زد که زد

سیلی به روی فاطمه در محضر علی

 ************************
محـمد بختیاری

در حریمت  شفا نمی‌خواهم

آتشم زن دوا نمی‌خواهم

لحظه‌ی استجابت روضه

از شما جز شما نمی‌خواهم

خاک پای تو کیمیای من است

جز همین کیمیا نمی‌خواهم

تا اسیر حسین تو هستم

دلی از غم رها نمی‌خواهم

من حسینی و حیدریم، پس

بی نجف، کربلا نمی‌خواهم

"مست مست و قلندر استم من

خاک نعلین قنبر استم من"

ابتدا، انتها نداری تو

جز خدا آشنا نداری تو

آیه‌ی اعظم خداوندی

کی، چگونه، کجا نداری تو

همه‌ی سائلان تو شاهند

سائل بینوا نداری تو

فرش این خانه بال جبریل است

قالی نخ‌نما نداری تو

با سرت عرش شکسته ولی

روضه‌ی «بوریا» نداری تو

"شب اسیر سپیده‌ی سحرت"

عالمی مات جلوه‌ی پسرت

آمدم تا در این شب آخر

مثل این کاسه‌های پشت در

مرحمی آورم برای سرت

گرچه این را نمی‌کنم باور

که دوایی برای این سر نیست

که سر تو نمی‌شود بهتر

که امید یتیم‌ها امشب

می‌رود پیش حضرت مادر

که در این شهر بی‌لیاقت‌ها

نیمه شب دفن می‌شود حیدر

شب، غریبی، تلاطم دریا

شب مدینه، نجف، غم زهرا

اسم مادر رسید و غوغا شد

گره از کار بسته‌ام وا شد

اسم مادر دوباره معجزه کرده

نفَس ‌آلوده‌ای مسیحا شد

باید امشب به روضه برگردم :

بی تو حیدر عجیب تنها شد

قدرِ شب‌های قدر ! بعد از تو

خانه قبری برای مولا شد

امشب آغاز بهتری دارد

شب وصل علی و زهرا شد

غم اگر رنگ مادری دارد

گریه هم بوی بهتری دارد

************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی