کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


اشعارشهادت امام محمد تقی - علیه السلام

باز هم قافیه ها سوز و نوایی دارد

در این خانه سرشوق گدایی دارد

 زائرت تا به ابد محو حرم می ماند

دیدن صحن و سرای تو صفایی دارد

 صاحب جود و سخا و کرمی آقا جان

کاظمینت به خدا حال و هوایی دارد

 از غم غربت تو چشم پر از نم داریم

هر که مجنون تو شد اشک و بکایی دارد

 العطش گفتی و قلب همه را سوزاندی

فرد تشنه عملاً سوز صدایی دارد

 مثل جدت به تو هم آب ندادند، غریب!

روضه ات بوی خوش کرببلایی دارد

 بال و پرهای کبوتر شده سقف حرمت

روضه ی تو به خدا معجزه هایی دارد

 حبیب باقرزاده

**************************
چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد

دست و پا می زنی و در به رویت می بندد

 سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد

نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد

 اینچنین ناله نکن عرش خدا می لرزد

در خراسان دلت قلب رضا می لرزد

 پسرت نیست سر از خاک تو را بردارد

کمی از رنج غریبیِ شما بردارد

 از ترک های لبت درد عطش می بارد

چقدر حجره به گودال شباهت دارد

 افتابت به لب بام تماشایی شد

تا سه روز از بدنت خوب پذیرایی شد

 دل خورشید به تنهایی تان می سوزد

چهره ات گفت که عمرت چه جوان می سوزد

 حسن کردی

**************************
از صدای نفس نفس زدنت

همسر تو چقدر شاکی بود

شده پیراهن تنت تازه

مثل آن چادری که خاکی بود

**

تا صدایِ غریبی ات نرسد

با کنیزانِ خانه کف میزد

ناله ای از مدینه فاطمه و

ناله ای حیدر از نجف میزد

**

و کنیزی که آب آورد و

تو به یادِ هلال افتادی

همسرت کاسه را شکست و سپس

تشنه مثل حسین جان دادی

**

در میانِ تمام معصومین

در مقاتل مُوَرخان دیدند

در عزای حسین و تو تنها

دشمنان کف زدند و رقصیدند

**

پیکر تو ز پشت بام افتاد

ولی آقا به خون نشسته نشد

به لبِ پلّه خورد لبهایت

ولی دندان تو شکسته نشد

**

چقَدَر خوب وقتِ تَدفینَت

سهم قبرت به جز گلاب نشد

و از آن بهتر اینکه در یک طشت

سَرَت آلوده یِ شراب نشد

**************************
خیری که ز آشنا ندیده این مرد

ای کاش غریبه ای به دادش برسد

آهسته خبر کنید بابایش را

تا لحظه ی آخرِ جوادش برسد

**

گویید به آقای خراسان از پا

انگار عصای دستتان افتاده

نه مادر و خواهری، کسی اینجا نیست

مظلوم تر از خود شما جان داده

**

ای کاش که خواهری بیاید از قم

زیر بغل تو را بگیرد آقا

آبی به لب خشک جوادت ریزد

تا که پسرت تشنه نمیرد آقا

**

این زهر چه با دل جوانش کرده

دارد ز لبش جرعه ی غم می ریزد

فرموده ای اشک ماهی دریا هم

در این عزای عمر کم می ریزد

**

یک مشت لبی که هلهله می پاشند

با زخم زبان و طعنه هم دست شدند

اصلا تو بگو غریب ، اما اینان

هر چند که مَحرم … چقدر پست شدند

**

این زهر چه بوده که ضعیفش کرده

بر خاک چگونه یک امام افتاده

انگار نفس نمی کشد اما نه

زنده است چرا بر سر بام افتاده

**

یک مشت کبوتر که عزادار تو اند

با چشم کبود آسمان می گریند

همسایه کفن گرفته دستش انگار

پشت سر تو پیر و جوان می گریند

 روح اله عیوضی

**************************
ای ز روی تو روی حق پیدا

آفتاب قدیمی دنیا

 ای که دریاست پیش تو قطره

ای نمی از کرامتت دریا

 ای مسلمان چشم تو آدم

شده روی تو قبله حوا

 ای به طفلی فقیه هر مرجع

ای امام تمام عالم ها

 به گمانم که حضرت موسی

نامتان را نوشته روی عصا

یا که اصلا مسیح وقت شفا

می برد یا جواد نام تو را

 اینهمه جود و فضل و احسان را

ارث بردی زمادرت زهرا

 با گدایی تو بزرگ شدیم

یا علی اکبر امام رضا

 روز اول که یادمان کردند

ریزه خوار جوادمان کردند

 جود و بخشش برای تو هیچ است

کل عالم ورای تو هیچ است

 باغ جنت به آنهمه عظمت

پیش صحن و سرای تو هیچ است

 از روایات عشق فهمیدم

جان عالم به پای تو هیچ است

 معجزات مسیح و کار شفا

درحضور دعای تو هیچ است

 این بلندی خاک تا افلاک

پیش گلدسته های تو هیچ است

 دین ما بندگی ما همه اش

بخدابی ولای تو هیچ است

 کعبه،زمزم،حرم،صفا،مروه

همه پیش صفای تو هیچ است

 بیش ازاین مدح تو نمی دانم

شعرمن درثنای تو هیچ است

 ای امام جوان اهل البیت

قمر آسمان اهل البیت

 دل ما غرق درعنایت توست

تشنه باده ولایت توست

 درهمان کودکی امام شدی

این خودش برترین لیاقت توست

 اینکه زهراست مادرت آقا

به خدا بهترین سعادت توست

 روز محشر تمامی عالم

دست بردامن شفاعت توست

 از درت خلق دست پُر رفتند

جود و بخشش همیشه عادت توست

 هرکه یکبار شدنمک گیرت

تا ابد بنده کرامت توست

 کاش میشد که درحرم بودم

درشبی که شب شهادت توست

 همسرت قاتلت شده آقا

این خودش راز سخت غربت توست

 همسرت پیر و موسفیدت کرد

در جوانی تو را شهیدت کرد

 گوشه حجره بی صدا بودی

به غم وغصه مبتلا بودی

 جگرت سوخت،بالب تشنه

چون جگر گوشه رضا بودی

 چقدر زود پرپرت کردند

تو امام جوان ما بودی

 موقع دست و پازدن قطعاً

یاد گودال کربلا بودی

 یاد غمهای عمه ات زینب

یاد طفلان بی نوا بودی

 یادطفلی که تا پدر را دید

گفت بابای من کجا بودی؟

 از میان تنور آمده ای

یا که بر روی نیزه ها بودی؟

 ای پدرجان ز نیزه افتادی؟

به نظر زیر دست و پا بودی

 دخترت را ببر که پیرشده

رفتنم مدّتیست دیرشده

 مهدی نظری

**************************
شب نشینان فلک چشم ترش را دیدند

همه شب راز و نیاز سحرش را دیدند

تا خدا سیر و سفر داشت همه شب وزاشک

غرق در لاله و گل رهگذرش را دیدند

آسمان دید بودا و قمر شمس شموس

تا که منظومه شمس و قمرش رادیدند

هر زمان رو به خدا کرد درآن خلوت اُنس

او دعا کرد و ملائک اثرش را دیدند

جلوه اش جلوه ای از نور خدا بود و زعرش

همچوخورشید به سرتاج سرش را دیدند

همه سیراب از این چشمه رحمت گشتند

سائلان بخشش دُرّ و گهرش را دیدند

روز پرسیدن هرمسئله ازعلم و کمال

پایه دانش و حُسن نظرش را دیدند

عمر او آینه عمر کم زهرا بود

درجوانی همه شوق سفرش را دیدند

دود آهش به فلک رفت از آن حجره غم

شعله های جگر شعله ورش را دیدند

هر که پروانه شمع غم او شد هر شب

عرشیان سوختن بال و پرش را دیدند

چون که شد سایه فکن نخل شهادت آن روز

همه با اشک «وفائی» ثمرش رادیدند

سید هاشم وفائی
**************************
خواهر نداشتم که پرستاری ام کند
مادر نداشتم که مرا یاری ام کند
این بی کسی خلاصه به بی مادری نشد
بابا نبود رفع گرفتاری ام کند
تنها جفای همسر من قاتلم نشد
اصلاً کسی نبود که دلداری ام کند

جود مرا به زهر جفایش جواب داد
نیّت نداشت اینکه وفاداری ام کند
همراه دست و پا زدنم هلهله کنان
با پای کوبی اَش طلبِ خاری ام کند
در خانه ام محاصره دشمنان شدم
یک یار نیست تا که علمداری ام کند
دیگر کسی به داد دل من نمی رسد
باید اَجل بیاید و غمخواری ام کند
سوز عطش مرا به دل قتلگاه برد
هادی کجاست چاره بیماری ام کند
جان دادم و کسی به روی سینه ام نبود
یاد حسین وقت بلا یاری ام کند
رأسم جدا نشد که میان اسیرها
بالای نیزه شاهد بازاری ام کند
با سُّم اسب ، پیکر من آشنا نشد
خونم نریخت تا همه جا جاری ام کند
نعش مرا به مکر و اهانت به بام بُرد
یک لحظه هم نخواست نگهداری ام کند
طاغوت از مبارزه من امان نداشت
عمری ز کینه خواست دل آزاری ام کند
مهدی بیا که تازه شده داغ فاطمه
با قامت خمیده عزاداری ام کند
محمود ژولیده
**************************
تا آه سینه سوزی، از قلب من برآید

هر دم هزار نوبت، جانم زتن برآید

بس کوه غصه بردم، بس خون دل که خوردم

پیوسته از لبم جان جای سخن برآید

از بس که یار جانی آتش زده به جانم

ترسم که جای آهم دود از دهن برآید

از بیوفائی یار، این بود قسمت من

من گریه گن بمیرم، او خنده زن برآید

دیگر نمانده هیچم تا کی به خود بپیچم

ای مرگ همتی کن تا جان زتن برآید

امروز بین حجره، فردا کنار کوچه

فریاد غربت من از این بدن برآید

نیکوست زهر دشمن در راه دوست کز من

هم ساختن به آتش هم سوختن برآید

از بس که رفتم از تاب بس که گشته ام آب

فریاد آه آهم از پیرهن برآید

جا دارد از غم من هنگام دفن این تن

خون در لحد بجوشد اشک از کفن برآید

شور و ناله کز درون بیت الحزن برآید

غلامرضا سازگار

**************************
کسی که بوسه زند عرش آستانش را

قضا به گوشه زندان نهد مکانش را

کسی که روح الامین است طایر حرمش

هجوم حادثه بر هم زد آشیانش را

به حبس و بند و شهادت اگر چه راضی شد

به جان خرید بلاهای شیعیانش را

قسم به سجده طولانی اش زشب تا صبح

به سود حلقه زنجیر استخوانش را

چو از مدینه پیغمبرش جدا کردند

به هم زدند دریغا که خانمانش را

زه حیله بازی هارون دون نجاتش داد

بریده بود بیداد خود امانش را

به جز عبای فتاده به خاک در زندان

نبینی آنکه بجوئی اگر نشانش را

سید رضا مؤید

**************************
شمیم زلف تورا بادها کجا بردند
مقام قدِّ تورا خاکها چرا بردند

چگونه باب حوائج نخوانمت ای پیر

که حمله بر تو چنان باب،حلقه ها بردند

درختها به مقام تو غبطه ها خوردند

که دست را ز دلِ خاک بر دعا بردند

تو پیری و به خدا صحبت از جنین کردی

تورا به هفت سیه چال،بیصدا بردند

تورا ز دور لباسی تهی ز پیکر دید

ز بس که جوهره ی پیکر تورا بردند

ز ربنای تو آوازها الهی شد

ز یک نماز تو رقّاصه را کجا بردند!

تو آن گلی که چو از ساقه ات شکسته شدی

میان راه ، تورا همرهِ صبا بردند

به روی تخته چه میکرد آفتاب خدا؟

کسی که عطر تنش را فرشته ها بردند

ز احترام نکردند بر تن تو کفن

پی صواب کفنها جداجدا بردند

چه رتبه ایست در این تشنگی که معصومین

به گاهِ مرگ،رهی سوی کربلا بردند

محمد سهرابی
**************************

الا کرم ز تو مشهور یا امام جواد!
کلام توست همه نور یا امام جواد!
ائمه‌اند جواد و توئی جواد همه
که گشته جود تو مشهور یا امام جواد!
سزد ز لعل لب حضرت رضا ریزد
به مدح تو دُر منثور یا امام جواد!
اگر چه نزد شما آبروی نیست، مرا
مکن ز درگه خود دور یا امام جواد!
گدایی‌ام به درت جز بهانه‌ای نبوَد
مراست وصل تو منظور یا امام جواد!
به روی زائر تو بوسه می‌زند جبریل
به ذکر «سیعک مشکور» یا امام جواد!
به کاظمینِ تو روی نیاز برده کلیم
سلام می‌دهد از طور یا امام جواد!
جحیم اگر تو نگاهش کنی حدیقۀ گل
بهشت بی تو کم از گور یا امام جواد!
اگر چه ران ملخ هم ندارم ای مولا
مرا بخوان به درت مور یا امام جواد!
قضا به حکم تو محکوم، ای ولیِ خدا
قدر به امر تو مأمور یا امام جواد!
لباس نور مرا بر تن از ولادت توست
گناه، وصلۀ ناجور یا امام جواد!
خدا ثنای تو را گفته و چگونه مرا
بوَد ثنای تو مقدور یا امام جواد!
لب تو داشت تبسّم، ولی دلت را بود
هزارها غم مستور یا امام جواد!
ندید دختر مأمون جلال و قدر تو را
چو بود چشم دلش کور یا امام جواد!
هزار مرتبه نفرین به دختر مأمون
که شد به قتل تو مسرور یا امام جواد!
فراز بام به گرد تن تو بگرفتند
پرندگان هوا شور یا امام جواد!
شهادت تو در آن حجره با لب تشنه
بوَد تجسّم عاشور یا امام جواد!
عنایتی که شود روز حشر «میثم» هم
به دوستی تو محشور یا امام جواد!

غلامرضا سازگار
**************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی