اشعارشهدا و دفاع مقدس-3
اشعارشهدا و دفاع مقدس-3
*************************
ابتدای پیروزی
شد چهل روز و باز دلتنگیم
داغمان تازه مانده است هنوز
یاد لبخندی آسمانی تو
زده آتش به جانمان هر روز
ای جهانپهلوان! عزیزِ وطن!
یار دین! پاسدار آزادی!
چقدر خالی است فرمانده!
جای تو در بهار آزادی
دیشب الله اکبر مردم
گرم و کوبنده در خروش آمد
گویی از حنجر همه ناگاه
صوت تکبیر تو به گوش آمد
با نوایت شنیدنی شده است
نغمۀ عاشقانۀ دل ما
دلنشینی و آبرو دادهست
قاب عکست به خانۀ دل ما
ابروانت صلابت شمشیر
چشمهایت تلاوت باران
در دلت آتشی قدیمی بود
داغِ جاماندن از صف یاران
گرم رزمی بدونمرز شدی
در سپاهی پر از گل پرپر
دور کردید مرد و مردانه
سایۀ جنگ را از این کشور
نه فقط ما، که یک جهان ماندهست
تا ابد زیر دِین تو، سردار!
صبح تاریخ را رقم زده است
نغمۀ یا حسین تو، سردار!
تو همیشه شهید بودی و حال
زندهتر از همیشه با مایی
با همین دستهای غرقه به خون
تو علمدار فتح فردایی
ارباً اربا شدی به راه علی
تا در این جبهه باز جمع شویم
موج در موج در صف پیکار
چون صفوف نماز جمع شویم
ارباً اربا شدی که پیش ستم
لحظهای سر فرو نیندازیم
این صدای رسای غیرت توست:
اهل سازش شویم، میبازیم...
خون سرخت حریف میطلبد
مانده از هیبتت جهان مبهوت
دشمنت چارهای نخواهد داشت
بعد از این جز سفارش تابوت
قسمت دشمنان چه خواهد بود؟
ننگ و عجز و هراس و حسرت و بیم
«ضربههای ملایم مغزی»!
مرگهای مداوم خوشخیم!
ما نگیریم یک نفس آرام
تا نگیریم انتقامت را
سحری هم به مسجدالاقصی
میرسانیم ما سلامت را...
زنده ماندیم ما، به اسم شهید
رسم ما در جهان، ستمسوزیست
تازه آغاز گام دوم ماست
تازه این ابتدای پیروزیست
جز همین پایداری و همت
راه حلی در این معادله نیست
ما سپاه رهایی قدسیم
این شرف، قابل معامله نیست
میرود سردی زمستانها
میرسد نوبهار همعهدی
هرچه داریم نذر آمدنت
اَلسلامُ عَلیکَ یا مهدی
محمدمهدی سیار
**************
زندۀ عشق
جز ردّ قدمهای تو اینجا اثری نیست
این قلّه که جولانگه هر رهگذری نیست
یک لحظه در این معرکه از پا ننشستی
گفتی سفر عشق به جز دربهدری نیست
یک عمر شهیدانه سفر کردن و رفتن
همقافله با عشق و جنون، کم هنری نیست
دنبال شهادت همۀ عمر دویدی
گفتی که در این عالم خاکی خبری نیست
آنقدر سبکبار سفر کردی از این خاک
آنقدر که بر پیکر پاک تو سری نیست
تو کشتۀ این عشق، نه تو زندۀ عشقی
بر تربت تو جای غم و نوحهگری نیست
باید که به حال دل خود نوحه بخوانم:
سهم من جا مانده به جز خونجگری نیست
از خود نگذشتم که به یاران نرسیدم
جز خویش در این بین حجاب دگری نیست
گفتند که باز است در باغ شهادت...
برخیز! به جز اشک رفیق سفری نیست
امشب شب قدر است اگر قدر بدانی
برخیز! مبارکتر از امشب سحری نیست
یوسف رحیمی
**************
سلام سردار
زمان! به هوش آ، زمین! خبردار
که صبح برخاست، صبح دیدار
چه صبح نابی! چه آفتابی!
چقدر روشن، چقدر سرشار
قسم به والشمسهای قرآن
قسم به فانوسهای بیدار
قسم به از بندِ خویش رَستن
قسم به مردان خویشتندار
قسم به والعادیات ضبحا
قسم به آیات فتح و ایثار
قسم به بامرگزیستنها
به ایستادن میان رگبار
چه فرق دارد دمشق و غزه
عراق و ایران؟ یکیست پیکار
بلند بادا همیشه نامت
سرت سلامت سلام سردار
به جز تو اینسان، به جوهر جان
که داده پاسخ به أینَ عمّار
اگرچه بالاتری از آنان
به سرو میمانی و سپیدار
به یار میمانی و سپاهش
به سیصد و سیزده علمدار
خوشا اگر چون تو، هرچه سرمست
خوشا اگرچون تو، هرچه دیندار
نه دینِ در شب گریختنها
نه دینِ دنیا، نه دینِ دینار
تو سیفالاسلام روزگاری
ولی نه از دینِ خود طلبکار
به خویش میپیچی از لطافت
به پای طفلی اگر رَوَد خار...
تو اهل اینجا نه! از بهشتی
تو اهل پروازی و سبکبار
نه اهل آن سجدههای سطحی
نه اهل آن روزههای شکدار
قسم که «مَن ینتظر...» تویی تو
قسم به این زخمهای بسیار
بلند بادا همیشه نامت
سرت سلامت سلام سردار
میلادعرفانپور
**************
مِنَ المُجرِمینَ مُنتَقِمُون
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
اگرچه دفتری از داغ بر جبینها هست
نترس در دل تاریخ بیش از اینها هست...
دریغ و درد که جان از میان پیکر رفت
ز دشت ما صد و هفتاد تا کبوتر رفت
دلا بسوز، بسوز و همیشه روشن باش
به سوگواری فرزندهای میهن باش
دوباره سوز خزان در میان باغ افتاد
میان سینۀ ما داغ روی داغ افتاد
به مرثیه صد و هفتاد مثنوی داریم
نترس باید از امروز دلْ قوی داریم
اگرچه غرق عزاییم، گرم پیکاریم
اگر بنای عزا هست، «ما» عزاداریم
بدان که دشمن این خاک، فکر جنجال است
اگرچه ظاهر غمگین گرفته... خوشحال است
خداست آگه از اینها چه در درون دارند
که در مصیبت این داغ، جشن خون دارند
اگرچه هیچ مجال نفس کشیدن نیست
وظیفه من و تو پای پس کشیدن نیست...
ببین رفیق که در جبهۀ مقابل کیست
مبر ز یاد که در این میانه، قاتل کیست...
به وعدههای الهی، رفیق شک نکنی
به گوشهگیری خود ظلم را کمک نکنی...
برای ما و تو بیامتحان نبوده شبی
ز دامنت بتکان گرد عافیتطلبی...
بدان که وضع جهان اینچنین نخواهد ماند
سلاح این شهدا بر زمین نخواهد ماند...
چو کوه پیش روی فتنهها مقاوم باش
از این به بعد برادر، تو حاج قاسم باش
از این به بعد به میدان رزم بخت تو چیست؟
بگو برادر من! انتقام سخت تو چیست؟
چو لاله باش، به دامان صخرهها گل کن
اگر که سنگ شود فتنهها، تحمل کن
نترس آینۀ ما ترک نخواهد خورد
بدون فتنه که ایمان محک نخواهد خورد
بدون فتنه بگو کی مسیر ما طی شد؟
نترس مؤمن اگر فتنهها پیاپی شد
میان معرکه از شعلهها زبانه بگیر
دقیق قلب هدف را ببین، نشانه بگیر
بلند شو که زمان خروش طوفانیست
که در وجود تو یک قاسم سلیمانیست...
ز هر که غیر خدا ناامید باید بود
برای فیض شهادت شهید باید بود
شهید ما پر از این حال بود بندگیاش
شهید بوده خودش در تمام زندگیاش
شهید ما که جهان را پر از تحیر کرد
به خون پرثمرش نان دشمن آجر کرد
همانکه ثانیهای از جهاد خسته نشد
مسیر سرخ شهادت به روش بسته نشد
همانکه بود زبانزد به غیرت خاصش
جهان به لرزه درآمد از اوج اخلاصش
همانکه وقت شهادت به قطره قطرۀ خون
نوشته بود «مِنَ المُجرِمینَ مُنتَقِمُون»
محمدرسولی