کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شعر شهادت امام حسن علیه السلام-13

***************

مجتبی روشن روان

خوشم که از ازل شدم به درگهت گدا حسن


همیشه می زنم صدا ز سوز دل تو را حسن


عنایتی دلم شود ز دام غم رها حسن


مرا مخواه بیش از این به غصه مبتلا حسن


خدا اجازه می دهد چنین دعا کنم حسن


که یا من اسمه دوا و ذکره شفا حسن


«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»



ز دست می روم اگر ز سر مرا تو واکنی


ز جمع عاشقانِ با صفای خود جدا کنی


خوشم اگر به یک نظر دلم پر از صفا کنی


مرا برای نوکریِ خانه ات صدا کنی


به پای سفره ی کریم لطف خویش جا کنی


به دست خویش لقمه ای دهی به این گدا حسن


«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»



دوباره نوبت عزا، دوباره زمزمه، نوا


دوباره غم، دوباره دم، دوباره ذکر مجتبی


دوباره بزم خواندن از یل رشید مرتضی


دوباره یاد فاطمه دوباره داغ کوچه ها


خدا کند که جان دهم به پای روضه ی شما


بخواه حاجت مرا ز درگه خدا حسن


«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»



تو آخر عنایتی، من اول گدایی ام


تو عشق بی نهایتی و دلبر خدایی ام


اسیر دار هیچ کس نشد سر هوایی ام


اگرچه دل شکسته ی حسین و کربلایی ام


نوشته روی قلب من که مُلک مجتبایی ام


تمام فکر و ذکر من تویی همیشه یا حسن


«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»


 


و فهم بی کسی تو ز فهم من فراتر است


کمی ز غصه های تو به عالمی برابر است


به گرد قبر خاکی تو آه من کبوتر است


مرید مجتبی شدن عنایتی ز حیدر است


غلام مجتبی به روز حشر از همه سر است


زبان بده بخوانمت به زیر دست و پا حسن


«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»


 


صفا، وفا، عطا، سخا، ولیّ هر کرم حسن


دعای من، دوای من، نوا و شور و دم حسن


چه می شود که در بقیع تو زنم قدم حسن؟


مدد نما به لطف حق، امیر بی حرم... حسن!


کنیم پرچم تو را به عالمی علم حسن


بنا شود به مرقد تو گنبد طلا حسن


«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»


 


تو حافظ شریعت و تو ناجی امامتی


اگرچه خسته ای ولی امیر استقامتی


وجودِ جود از تو و تو جوهر کرامتی


چه رفعتی، چه رأفتی، چه هیبتی، چه قامتی


امید بی کسیِ من به عرصه ی قیامتی


ببین صدات می زنم چقدر بی ریا حسن


«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»


 


مگر تو قدرت و توان حیدری نداشتی؟


چرا به کوچه فرصت دلاوری نداشتی؟


ز کودکی به غیر دیده ی تری نداشتی


شنیده ام به معرکه... که یاوری نداشتی


بمیرم ای امیر خسته، لشگری نداشتی


شکسته شد دلت ز سنگ دست آشنا حسن


«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»


 ************************
قاسم نعمتی


ای که محبت تو شده بهترین عمل


آخرشبی ضریح تو را میکنم بغل


پایین پات لحظۀ بوسیدن ضریح


مُردن برای ما شود احلی من العسل


************************
امیر علی شریفی


 


آخر این شرک خفی را علنی خواهم‌ کرد


و پرستیدن او را شدنی خواهم‌کرد


من به تنهایی از این جام نخواهم‌نوشید


همهٔ اهل جهان را حسنی خواهم‌کرد


تا همه مردم دنیا بچشند از کرمش


همه را از نظر فقر، غنی خواهم‌کرد


همه‌جا از حرم خاکی او خواهم‌گفت


کربلا را و نجف را مدنی خواهم‌کرد


میشود دید چه خون دلی از غم خوردم


سنگ دل را که به یُمنش یَمنی خواهم‌کرد


آرزو نیست، رجز نیست، من آخر روزی


وسط صحن حسن سینه‌زنی خواهم‌کرد


***


میل اگر داشت فدای حرمش خواهم‌شد


و یکی از شهدای حرمش خواهم‌شد


گرد و خاکم ولی از لطف کریمانهٔ او


خادم صحن و سرای حرمش خواهم‌شد


هر زمان حال و هوای حرمش را بچِشم


شاعر حال و هوای حرمش خواهم شد


شاید آن روز دل سنگ بدردم بخورد


گوشه‌ای سنگ بنای حرمش خواهم شد


حرمش را که بسازند به‌حج خواهم‌رفت


بعد از آن وقف برای حرمش خواهم‌شد


مثل مشهد که مناجات سحر میخوانند


هر سحر سوز دعای حرمش خواهم‌شد


***


در دل معرکه تا قلب خطر خواهم‌رفت


و اگر مهلکه از اوست به‌سر خواهم‌رفت


شعر میخوانم و میجنگم و در میدانش


به نمایندگی از اهل هنر خواهم رفت


بال پرواز اگر ذکر «حسن جان» باشد


روسپیدم که به دنیای دگر خواهم رفت


دم آخر که می‌آید چه کنم بغضم را؟


غرق در خونم و با دیدهٔ تر خواهم رفت


روضه‌هایی که سحر خواندم اثر خواهدکرد


به امید و مدد یار، سحر خواهم‌رفت


در تب آتش در سوخته پر خواهم بود


در غم پاره جگر پاره جگر خواهم رفت


***


سخنم را به همه با کفنم خواهم گفت


با رد تیر روی پیرهنم خواهم گفت


از دم اول از او در سخنم گفتم، پس


تا دم آخر از او در سخنم خواهم گفت


روی او را دم پرپرزدنم خواهم دید


نام او را دم پرپرزدنم خواهم گفت


خون ما را بچکانید روی خاک بقیع


که من این مژده به رگهای تنم خواهم‌گفت


روضهٔ دفن غریبانهٔ او را آخر


موقع دفن تنم در وطنم خواهم گفت


موقع مرگ به فریادم اگر گوش کنند


اشهدم را وسط یا حسنم خواهم گفت


**************************** 


قاسم صرافان


با نان و خرما می‌رسی، من هم یتیمم


اما نه خرما، مست دستان کریمم


می‌زد به پایت بوسه لب‌های مدینه


ای خوش به حال نیمه شب‌های مدینه


میخانه‌ی خاکی غبارش هم شراب است


اِنعام صحن خاکیت هم بی حساب است


این مثنوی تا یاد سردار جمل کرد


روح القدس گویی هوای یک غزل کرد


یا محسنم در حال مستی «یا حسن» شد


نامت غزل را محو نوری در ازل کرد


من در زمان آواره‌ی آن لحظه هستم،


آن دم که دستان تو «قاسم» را بغل کرد


آنگونه او را خوش در آغوشت کشیدی


تا بی تو بودن مرگ را پیشش عسل کرد


************************
میترا سادات دهقانی


صحن و حرم و گنبد و گلدسته نداری


بر روی کسی خانه ی دربسته نداری


آنقدر غریبی که در ایام شهادت


در هیچ خیابان علم و دسته نداری


بخشنده ای و کار به این که درِ خانه


مست آمده یا زاهد وارسته نداری


جانم به فدای تو که در قلب سپاهت


حتی دو سه فرمانده ی دلبسته نداری


افسوس که جز گرد و غبار نفس باد


اطراف خودت زائر پیوسته نداری


در سینه ی هر شیعه حرم داری اگر چه


بالای سرت گنبد برجسته نداری


 ************************


مجتبی خرسندی


کبوتریم و پی دانه ی امام حسن


رسیده ایم در خانه ی امام حسن


تمام مردم این شهر ، شهرت ما را


شناختند به دیوانه ی امام حسن


عجیب نیست اگر می شوند دشمن و دوست


اسیر لطف کریمانه ی امام حسن


اگر تمام جهان میهمان او باشند


هنوز جا دارد خانه ی امام حسن


نمیرویم سراغ کسی به غیر از او


که رزق ماست به پیمانه ی امام حسن


دل شکسته ی ما آنقدر طوافش کرد


لقب گرفت به پروانه ی امام حسن


فقیر بوده ولی پادشاه می گردد


به هرکه می رسد عیدانه ی امام حسن


به نام قاسمیون مفتخر شدیم و شدیم


غلام قاسم دردانه ی امام حسن


 ************************


داود رحیمی


سبط اکبر! به پیمبر چه شباهت داری


نکند آمده ای قصد نبوت داری؟


بی سبب نیست که بر سجده می افتی هرشب


به روی شانه ی خود بار امامت داری


دست ما را تو گرفتی و رساندی به خدا


قمر چارمی و نور هدایت داری


عرض حاجت به کریمان سبب رشد گداست


ور نه آقا تو به این عرضه چه حاجت داری؟


قبل از آنی که بخواهیم به ما بخشیدی


صد برابر ز کریمان تو کرامت داری


حرف یک عمر بزرگیست نه یک بار و دو بار


سالیانیست به این سروری عادت داری


سروران مثل تو "ارباب" ندیدند حسن!


همه ماندند، چه لطفی به گدایت داری!


سور میلاد تو سی شب همه مان مهمانیم


چقدر پیش خدا ارزش و عزت داری


وجناتت سکناتت حرکاتت علوی


سهم ارث از پدرت، نور ولایت داری


تو که شاگرد علی بودی و هم رزم حسین


در همه فوت و فن رزم مهارت داری


با سرِ نیزه ی صلحت به دل کفر زدی


سپرِ صبر، و شمشیر سیاست داری


ترس محشر به دلم راه ندارد آقا


چون تو از مادر خود اذن شفاعت داری


************************


محــمد مهدى عبدالهى


با چشم کریم تو، نشان داد کرم را


زیبایى حُسن همه ى لوح و قلم را


در وسعت باران کرامات تو پیداست


کرسى و فلک، دست تو دادند دلم را


در ماه خدا، مهر رخت جلوه گر آمد


تا اینکه نشاندى به دل خاک ،قدم را


عطر ملکوتى بقیع است که پیچید


مدهوش کند تا که عرب یا که عجم را


تا ابر محبت به دل عاطفه گرم است


از ما بپذیر ،اصل کرم ؛این همه کم را


اى کاش براى تو سحرگاه همین ماه


با صاحب آدینه، بسازیم حرم را


 ************************


یاسر حوتی


گسترده اند ، سفره ی دارالنعیم را


سوزانده اند ، شعله ی داغ جحیم را


کوثر به جوش آمد و دریا خروش کرد


با خویش برد طعنه ی تلخ عقیم را...!


با هر حسن حسن ، حسناتم زیاد شد


طوری که ، محو کرده تمام بدیم را


کا«مـ»ـل شده است علـ«ـم» و قلـ«ـم» های کال ما


مهرت  گذاشت در پی ما ، حرف «مـیم » را


از « من »  الی  « تو »  در رمضان الکریم ها


بگشوده اند ، صد طرق مستقیم را


گویی برای بودن هم آفریده اند


دست من و عبای امام کریم را


بر روی شانه های پیمبر کشیده ای


...تصویر شاعرانۀ سیب دو نیم را


شیعه بدون لطف امامش شکستنی است


آقای مهربان ..! ، پدری کن یتیم را


ما با توائیم ... با تو ... وَ سوگند میخوریم


در روز حشر هم به تو پیوند می خوریم ..


***********************
 محــمد صمیمی


خاک را به آسمان، می کند بدل حسن


روزگار تلخ را، می کند عسل حسن


تا ابد هرآنچه حسن، جزئی از محیط اوست


جمع مفردات حسن، بوده از ازل حسن


هر حواله ای که شد، خیر در بساط ما


روی گوشه ای از آن، حک شده من الحسن


شوق در لباس روح، روح در مسیر وصل


وصل در سریر عشق، عشق در عمل حسن


نجل شیر کردگار، نخلی از ابوتراب


عرش را گرفته است، تنگ در بقل حسن


او به هر که می رسد، ذوب می شود در او


آنقدر که مرتضی ، می شود ابالحسن


لافتی اگر که داشت ماجرای دومی


باز می رسید بر فاتح جمل حسن


جنگ گر گرفته از، مختصرترین رجز


مختصرترین رجز، نعره ی انا الحسن


در تمام عالمین، بر حسین  و زینبین


کیست او که حجت است؟...حضرت اجل حسن 


******************************
هادی جانفدا


بو میکشم ایام تو را  باید از اخلاق


یک تکۀ تاریخ معطر شده باشد


ای حوصلۀ محض چه تشبیه سخیفی است


با حلمت اگر کوه برابر شده باشد


با اینکه قضا دست تو را بست، ندیدیم


جز آنچه بخواهی تو مقدر شده باشد


از عمر تو یک روز جمل آیۀ فتح است


با صلح اگر مابقی اش سر شده باشد


آهنگ سکوت تو چه فریاد رسایی است


شاید پس از آن گوش جهان کر شده باشد


خون جگرت ریخت نه در تشت که در دشت


داغ گل سرخیست که پرپر شده باشد


در مکتب تو رشد سریع است عجب نیست


فرزند تو هم قامت اکبر شده باشد


آن چشم که گریان نشود روز قیامت


چشمیست که از غصۀ تو تر شده باشد...


 ************************


مجتبی روشن روان- حامد اهور


ای چارطاق عرش خدا خیمۀ غمت


وی کهکشان ستاره ای از خاک مقدمت


قدوسیان تراوش انفاس قدسی ات


فرماندگی ارض و سماء رتبۀ کمت


هفت آسمان به گرد مزار تو در طواف


آمد پدید نه فلک از فیض یک دمت


لاهوتیان دریده گریبان روضه ات


آید صدای فاطمه از بزم ماتمت


صدها هزار حاتم طائی نشسته اند


کاسه بدست، سائل دنیار و درهمت


جانا حساب چشم تو از دیگران جداست


زمزم کجا و قطره ای از اشک نم غمت


یا سید الکریم سیادت غلام توست


ارثیه ایست هدیه ز جد مکرمت


ای امتداد مرتبت مرتضی حسن!


کرده خدا به شاه شهیدان مقدمت


آتش گرفته ای وسط کوچۀ فدک


شد فاطمیه اول ماه محرمت


صلح تو شد زمینۀ تصویر نینوا


کرببلاست سینه زن پای پرچمت


من بینوای عشق توام سیدالغریب


دردی بریز دردل من جان قاسمت


یک عالمه ترانه برایت سروده ام


من از ازل خراب نگاه تو بوده ام


*************************


حامد اهور


ای از تمام گلستانها، گلخنده ی تو فریباتر


زیباست ماه صیام اما، با روی ماه تو زیباتر


صبح بهار دل انگیزی، پایان رخوت پاییزی


از شوق دیدن رویت نیست، از چشم فاطمه دریاتر


ای آنکه عطر خدا داری، حُسن محــمد مختاری


مولا فقط ز تو مولاتر، زهرا فقط ز تو زهراتر


کی دیده مسجد پیغمبر، صوتی ز صوت تو زیباتر


یا از نماز تو شیرین تر، یا از دعای تو گیراتر


با هر غریبه ی درمانده، گفتند دوست و دشمن


در کل شهر مدینه نیست، از سفره ی تو مهیاتر


وقتی که تیغ به کف داری، تکرار حیدر کرّاری


یک ضربه خرج جمل کردی، از این معادله بالاتر؟


باید درایت حق را دید، در فتحنامه ی بی مثل ات


تنهای از همه تنهاتر! ، دانای از همه داناتر!


شبهای کوفه ی بی مولا، کی دیده دست کریمی را


از دست فضل تو پنهان تر، از دست لطف تو پیداتر


حتی نبوده کسی یارش، در پای سفره ی افطارش


آیا مگر چه کسی بود از، آقای شعر من آقاتر؟


از شرق حادثه می تابد، خورشید حُسن حسن یک صبح


آنروز در همه عالم نیست، از گنبد تو مطلاتر


************************
امیر اکبرزاده


اگر که باب کرَم را کریم باز کند


تمام شهر مرا «یاکریم» باز کند


نمی‌شود پس از آن بسته هیچ‌وقت


آن در که در جوابِ تقاضا کریم باز کند


ببندد آخرِ سر دست خالیِ خود را


همین‌که دست به اعطا کریم باز کند


به لب نیامده حتا، دعاش می‌گیرد


چنان‌که دست به بالا کریم باز کند


گره گشودن از این دست هیچ مشکل نیست


گره از ابروی خود تا کریم باز کند


جواب می‌دهد از جانبش به بذل خدا


لبی اگر که به نجوا کریم باز کند


بهانه‌ای‌ست به دیدار او، طلب، شاید


به ما نگاهِ تماشا کریم باز کند


به روز حَشر حساب از گدای خود نکِشد


بگو که نامه‌ی ما را کریم باز کند...


***************************
مهدی رحیمی


نشنیده است از او احدی از قدیم، نه


در پاسخ فقیر و اسیر و یتیم، نه


فرزند اصل جاذبه و دافعه است او


نیمی برای خلق بلی هست و نیم نه


هربار رفته گرم پذیرای او شده


نشنیده است از سر زلفش نسیم نه


با ابروان خویش گره باز می کند


حتی اگر به چشم بگوید کریم نه


قهر کریم نیز به معنای آری است


معناش می شود بله در این حریم نه


ما را حواله کرده به دست برادرش


ما را نگاه کرده ولی مستقیم نه


هرکس عطا نکرد مهم نیست پیش ما


سخت است از کریم ولی بشنویم نه


 ************************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی