کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر شهادت امام حسن علیه السلام - 6

***************

ای کریمان جهان شاه کریمان حسن است
میوه ی جان نبی نور دل بوالحسن است
عشق من هستی من ساقی من ساغر من
نور من رهبر من سید و سالار من است
او امیر الامرا خسرو اقلیم وجود
او شفیع دو سرا واسطه ی ذوالمنن است
قد او قامت او صورت او سیرت او
اشبه الناس رسول است حسن در حسن است
سعی دارم که گدایی بکنم بر در تو
که گدایی درت کسوت اجداد من است
تو کریمی و کریمانه عنایت فرما
که فدای تو شوم تحفهی من این بدن است
ای غریبان جهان شاه غریبان حسن است
پدر خون جگر قاسم گلگون کفن است
سید عبدالرضا هاشمی

*****************
 حس این جمله چه زیباست: حسن را عشق است
نقش بر عرش معلاست حسن را عشق است
مادرش فاطمه بی تاب حسین است ولی
ذکر روی لب زهراست حسن را عشق است
نه فقط عالم شیعه به حسن می‌نازد
شور در عالم بالاست حسن را عشق است
یل صفین و جمل یکه سوار عرب است
رجز حضرت سقاست حسن را عشق است
به خداوند قسم عشق جگر میخواهد
جگرسوخته زیباست حسن را عشق است
مانده در خانه غریب و بین یک شهر غریب
چقدر بی کس و تنهاست حسن را عشق است
حامد الواری


**************
 حسن آنکه آیت حسن او به کمال می‌دهد آبرو
نمی از جمال جمیل او به جمال می‌دهد آبرو
سخن از مقام معظمش به مقال می‌دهد آبرو
که نبود و نیست مقام او ز مقام شامخ حق جدا


 


ملکوت با همه وسعتش شده عبد خوار ذلیل او
جبروت و قدر و جلالتش همه پایبند دخیل او
همه جزء و کل عبودیت شده مستدل به دلیل او
به دلیل اوست که می‌زنم همه دم ز بندگی خدا


 


تویی آنکه سائل درگهت شده تک‌ به‌ تک همه‌ انبیا
ز ولایتت شده منشعب همه ی ولایت اولیا
ز شعاع پرتو عقل تو خفیات مسئله برملا
تو دم ار ز کن‌ فیکن زنی به خدا قسم که بود روا


 


هدف نهایی خلقت و ملک الملوک جهان تویی
به هرآنطرف که نظرکنم به‌عیان تویی،به‌نهان‌تویی
که برون ز دائره ی حدوث و زمان‌و‌قید مکان تویی
که بحار ژرف وجود تو نشود خلاصه کوزه‌ها


 


نه غلو کنم نه مبالغه که زماخلق تو فزونتری
به مقام و رتبت و منزلت ز رسل به مرتبه برتری
تو به آنچه کان و ما یکون به وجود آمده رهبری
شده‌ای به منصب رهبری به جمیع جامعه مقتدا


سید عبدالرضا هاشمی


**********************
زمزمه
کریم اهل بیتم بی یاور و حبیبم
به کی بگم خدایا تو خونمم غریبم
با این کبودی تن شبیه مادرم من



من با دلی شکسته تنها ترین امامم
حرفای بد شنیدم در پاسخ سلامم
غم را به دل نهفتم به زینبم نگفتم
زینب خدا نگهدار رفتم با قلب پر درد
زهر جفا رسید و از غصه راحتم من
از غم رها شدم من حاجت روا شدم من



یه بانوی رشیده شد قامتش خمیده
تو گوشمه هنوزم صدای یک کشیده
راهش تو کوچه بستن گوشوارشو شکستن
مادر برام دعا کرد تو کوچه زنده موندم
خاک رو چادرش رو با گریه می‌تکوندم
دیدم که تار میبینه روی زمین میشینه
(قاسم نعمتی)


************************


در بَـنـد محبّتت اسـیـرم چه کنم


از بـــار گُـنـاه سر بزیرم چه کنم
بــر لـطـف تـو مـن امید دارم آقـا
فردا نشوی تو دستگیرم چه کنم


اصغر چرمی


************************


سوخته قلب علی مرتضی


حضرت زهرا شده صاحب عزا


بر پـدر و بـر حسن و بر رضا


آجرک‌ ا... بقیه ا...


*******************


پیکـر پـاک خاتم المرسلین


مانده میان حجره روی زمین


جـان محــمد شده خانه‌نشین


آجرک‌ ا... بقیه ا...


*******************


خون شده از غم جگر فاطمه


رفتـه ز دنیـا پـدر فاطمه


رخت عزا شد به بر فاطمه


آجرک‌ ا... بقیه ا...


*******************


گشته جهان بزم عزای حسن


جان دو عالم به فدای حسن


گریه کن ای دیده برای حسن


آجرک‌ ا... بقیه ا...


*******************


غریب خانه در وطن کشته شد


بگـو امـام ممتحـن کشته شد


یوسف فاطمه حسن کشته شد


آجرک‌ ا... بقیه ا...


*******************


شهر خراسان همه جا محشر است


بـر جگـر شیعـة غـم دیگر است


قتـل جگـر پـارة پیغمبـر است


آجرک‌ ا... بقیه ا...


*******************


فاطمه را خون چکد از هر دو عین


بیشتـر از همــه بــرای حسین


داغ حسیــن است غـم عالمیْن


آجرک‌ ا... بقیه ا...


 


***************************


یا امام حسن(ع)


سنگ نگین اگر بتراشم برای تو
باید که از جگر بتراشم برای تو

طوف سرت به شیوه ی حجاج جایز است
پس واجب است سر بتراشم برای تو

اکنون که در ملائکه کس فُطرُست نشد
من حاضرم که پر بتراشم برای تو

باشد که من به سوی تو آزاد رو کنم
از چوب سرو در بتراشم برای تو

از اصفهان ضریح برایت بیاورم
یک گنبد از هنر بتراشم برای تو

صد فرش دستباف برایت بگسترم
گلهای سرخ و تر بتراشم برای تو

بر مرقد تو لاله ی عباسی آورم
فانوسی از قمر بتراشم برای تو

از والدین ، خادم درگه بسازمت
قربانی از پسر بتراشم برای تو

چون محتشم که شعر برای حسین گفت
من شعر بر حجر بتراشم برای تو

ای کشته ی محبت تو حضرت حسین
پیداست در جلال تو کیفیت حسین

کس ناز چشمهات چو زینب نمیکشد
درد شبانه ات به جز شب نمیکشد

فرصت نشد شرار جگر تا جبین رسد
بیماری سریع تو بر لب نمیکشد

روزی کشید ناز و دگر روز ، جانماز
ناز تو را مدینه مرتب نمیکشد

هر چند رنگ خون شده آن کام نازنین
کس چوبدست خویش بر آن لب نمیکشد

زهری که خورده ای چو به خورشید اثر کند
کارش ز صبح تا به سر شب نمیکشد


(محــمد سهرابی)
***************************


شهادت امام حسن (ع)


 


صبح روزی که عزم سفر داشت     از دل و دین مردم خبر داشت


از دل زهر پر کینه ای که             تشنه بود و لبی شعله ور داشت


 


او نه اینکه غریب است یا که      آسمان است و لشگر ندارد


بال خود را اگر باز می کرد       لشگری از ملک زیر پر داشت


 


راه می رفت و خیل ملائک        خاک از پای او می گرفتند


خاک سرخ و کبودی که مثل            تربت کربلایش اثر داشت


 


در حیاط غریبش نشست و         چشم در چشم این مردم انداخت


مثل خورشید در کنج خانه          غصه هایی شبیه پدر داشت


 


رفت بالای منبرکه مردم             یاد پیغمبر خود بیفتند


که حسن از من است و من از او  که رسول خدا هم پسر داشت


 


آی مردم کسی هست اینجا ، ناسزا از دهانش بیفتد


لااقل کاش این ناسزاها شرمی از پاره های جگر داشت


 


راه افتاد اما به ناگاه  بازهم بین کوچه زمین خورد


آه مادر در آن روز ای کاش طفل تو تیغ و تیر و سپر داشت


 


آه مادر در آن روز ای کاش پشت در در کنار تو بودم


دیده بودم  گل سرخت آنجا غنچه ای بین دیوار و در داشت


 


زهر هم طاقتش  را ندارد ، زود باشید طشتی بیارید


زود باشید ، این زهرکینه از دلش هی جگر کند و برداشت


 


کربلایی به پا شد بیائید خواهرش طشت و خون دیده اینجا


کند بال و پرش را بگیرید ، وای زینب چه شوری به سر داشت  ....


 


باید از این مدینه سفر کرد کربلا رفت و خاکی به سر کرد


کربلایی که یک طشت بود و خواهری که به یک سر نظر داشت


*************************


************************


 


شعر شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام 


مهرداد قصری فر


مردی که غربت است همه سوگواره اش
ریزد تمام عمر زدلها شراره اش


از کوچه ی شب است هر آنچه کشیده است
سبزی صورت وجگر پاره پاره اش


تابوت زخمهای تنش را نهان نمود
دنیا ندید آن بدن پر ستاره اش


قاسم که مرد عرصه ی جنگاوری شده
باشد نمایشی ز جهاد هماره اش


بخشید با کرامت سبزش هر آنچه داشت
این است راه عشق نباشد کناره اش


باید که ساخت گنبد او را در آسمان
باید که کرد دست ملک را مناره اش


عمری که در مدینه ی غم خانه کرده است
تنها نسیم بانی بر یادواره اش


شعری سروده ام به هوای بقیع او…
شعری که بود غربت وغم استعاره اش


*******************


یوسف رحیمی


چشمی که در مصیبتتان تر نمی شود
شایسته شفاعت حیدر نمی شود


چشم همیشه ابریتان یک دلیل داشت
هر ماتمی که ماتم مادر نمی شود


مرهم به زخمهای دل پر شراره ات
جز خاک چادر و پر معجر نمی شود


یک عمر خون دل بخورد هم کسی دگر
والله از تو پاره جگر تر نمی شود


یک طشت لخته های جگر  پاره های دل
از این که حال و روز تو بهتر نمی شود


یک چیز خواستی تو از این قوم پر فریب
گفتند نه کنار پیمبر نمی شود


گل کرد بر جنازه تو زخم سرخ تیر
هرگز گلی شبیه تو پرپر نمی شود


پر شد مدینه از تب داغ غمت ولی
با کربلا و کوفه برابر نمی شود


زینب کنار نیزه کشید آه سرد و گفت
سالار من که یک تن بی سر نمی شود


دیگر تمام قامت زینب خمیده بود
از بسکه روی نیزه سر لاله دیده بود


*******************


علی اکبر لطیفیان


باید مرا گلیم مسیر نگار کرد
زیر قدوم فاطمی‌ات خاکسار کرد


مهر تو را بهشت بخواهد نمی‌دهم
در ماجرای عشق نباید قمار کرد


فخر علی و فاطمه بر تو عجیب نیست
وقتی خدا به داشتنت افتخار کرد


من که به دست هیچ‌کسی رو نمی‌زنم
نانت مرا به شغل گدایی دچار کرد


هر چند آفریده خدا چهارده کریم
اما یکی از آن همه را سفره‌دار کرد


ما را پیاده کرد سر سفره شما
این کشتی حسین که ما را سوار کرد


باید به بازوی حسنی‌ات دخیل بست
ورنه نمی‌شود که جمل را مهار کرد


خشمت نیاز نیست در آنجا که می‌شود
با قاسم تو قافله را تار و مار کرد


ارزان تو را فروخت به حرف معاویه
زهری به کام تشنه تو روزه‌دار کرد


زهری که می‌شکافت دل سنگ خاره را
در حیرتم که با جگر تو چه کار کرد


زهرا شنیده بود تنت تیر می‌خورد
تابوت را برای همین با جدار کرد


*******************


جواد حیدری


پسر فاطمه آنکس که دلم زنده از اوست
نه فقط ما که دل فاطمه هم زنده از اوست


بوسه بر لعل لب آنکه چنین گفت رواست
جان به قربان کریمی که کرم زنده از اوست


به همان خاک غریبانه قبرش سوگند
بی حرم هست و لی هرچه حرم زنده از اوست


سینه زن گر چه ندارد به بقیعش اما
به خدا زمزمه و نوحه و دم زنده از اوست


به غم کرببلا زنده نماند شیعه
در دل شیعه همین غصه و غم زنده از اوست


از علمدار بپرسید که او خواهد گفت
هم علمدار حسین و هم علم زنده از اوست


به همان لحظه که پا بر سر این خاک نهاد
فاطمه دوستی نسل عجم زنده از اوست


قطعات جگرش با همگان می گوید
همه ی دین خداوند قسم زنده از اوست


******************


جواد حیدری


الا ای که به هر دوران غریبی
نشان تو بود، جانان غریبی


معاویه تو را بهتر شناسد
که تو در لشگر یاران غریبی


زیارتنامه هم حتی نداری
قسم بر تربت ویران غریبی


امام دوم خانه نشینی
زنامردی نامردان غریبی


تو کودک بودی و غربت کشیدی
تو مادر را به خاک کوچه دیدی


*******************


محــمد بیابانی


تنهایی و غربت همه جا یار دلت بود
یک عمر فقط درد ، کس و کار دلت بود


سنگینی دستی که تو را اشک نشین کرد
چل سال غم و غصه سربار دلت بود


چون موی زمستانی ات از بین نمی رفت
آن لکه خونی که به دیوار دلت بود


پس خوب شد آن زهر به داد دلت آمد
ورنه که به جز زهر مددکار دلت بود ؟


با اینکه خودت هر نفست مقتل دردیست
لایوم . . . ولی روضه خونبار دلت بود


********************


سید محــمد رضا شرافت


مست از غم توام غم تو فرق می کند
محو توام که عالم تو فرق می کند


با یک نگاه می کشی و زنده می کنی
مثل مسیح، نه، دم تو فرق می کند


یک دم نگاه کن که مرا زیر و رو کنی
باید عوض شد آدم تو فرق می کند


تنها کمی به من نظر لطف می کنی؟
آقای مهربان! کم تو فرق می کند


زخمی است در دلم که علاجی نداشته است
جز مرحمت که مرهم تو فرق می کند


اشک غمت برای من احلی من العسل
گفتم  برای من غم تو فرق می کند


صلح تو روضه است حماسه است غربت است
ماهی تو و محرم تو فرق می کند


باید خیال کرد تجسم نمود؛ نه ؟
نه؛ گنبد تو پرچم تو فرق می کند


لختی بخند قافیه ام را بهم بریز
آقای من! تبسم تو فرق می کند

********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی