کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت عباس علیه السلام۱۴

***************

امشب از برج ولایت جلوه گر شد ماه دیگر

حزب حق را آمده فرمانده آگاه دیگر

باز شد سوی خدا از بیت مولاراه دیگر

بر امیرالمؤمنین حق داده ثارالله دیگر

کیست این ، یار ولایت ، مرد ایثار ولایت

سر و گلزار ولایت ، شیر پیکار ولایت

آری آری داده حق ، شیری دگر شیر خدا را

ای بهشت آرزوهای علی یاست مبارک

یاس نه در هر گلی لبخند احساست مبارک

ای شجاعت ، صبح عید اشجع الناست مبارک

یا امیرالمؤمنین میلاد عباست مبارک

ماه خود را جلوه گر بین ، نخل عشقت را ثمر بین

روی زیبای پسر بین ، بهتر از قرص قمر بین

غرق کن در بوسه آن ماه جمال دلربا را

دیده شو ، ای دل که حُسن حیّ داور را ببینی

یا در آغوش نبی قرآن دیگر  را ببینی

ساقی لب تشنه نه ساقی کوثر را ببینی

عاشق لب تشنة بیدست و بی سر را ببینی

هاشمیون محو رویش ، عارفان مست سبویش

انبیا مشتاق رویش ، اولیا زوار کویش

در رخش خواندند کل داستان کربلا را

مادرش ام البنین محو جمال دلربایش

دیده بر روی حسین و دل بسوی کربلایش

بوسه زن مولا امیرالمؤمنین بر دستهایش

دخت زهرا در نماز شب کند هر شب دعایش

عشق ، سرمست کلامش ، روح مشتاقش پیامش

روی جان خاک غلامش چشم دل سوی امامش

می شناسد در دل گهواره یار آشنا را

کرد آن نور دل ام البنین در گاهواره

بر بهشت عارض ریحانة زهرا ، نظاره

گوئیا می کرد با چشم خدا بینش اشاره

کی عزیز فاطمه ای عرش حق را گوشواره

من علمدار تو هستم عبد دربار تو هستم

مرد ایثار تو هستم ، تا ابد یار تو هستم

سر کشیدم بیشتر از شیر صهبای بلا را

آمدم تا جان و دست و چشم و سر سازم نثارت

آمدم تا در غم و شادی بمانم در کنارت

آمدم تا هم غلامت باشم و هم پاسدارت

آمدم تا آبرو بر چهره گیرم از غبارت

ای به گوش جان ندایت ، ای صدای حق صدایت

ای ثنا گفته خدایت ، جان عباست فدایت

تا کنم تکمیل درس عش و ایثار و وفا را

ای خط و خالت کتاب عشق عاشورایی من

گوهر  اشک غمت در دیدة دریایی من

نوکری در آستانت سر خط آقایی من

مُهر شد پیش از ولادت نامه سقایی من

برده عشقت صبروهوشم ، پای تاسر چشم وگوشم

همچو دریا در خروشم نیش هر تیر است نوشم

تا کنم خشنود با  جانبازیم خیرالنساء را

ای به شخصیت متکی روزعاشورا ولایت

ای سپهر جود ای بحر کرم ، کوه عنایت

بعد  مصباح الهدی روی تو مصباح هدایت

روی وموی وخط وخال وخلق وخویت جمله آیت

نینوا را نینوایی ، رهبر کل قوایی

فتح را صاحب لوایی ، درد عالم را دوایی

از تو می گیرد مریض دل دوا را و شفا را

خضر هنگام عطش از آتش دل جرعه نوشت

بردباری سجده آورده به عزم سخت کوشت

قصة کرب و بلا از خرد سالی درّ گوشت

هم علمداری به کف هم مشک سقایی به دوشت

بحر عطشان لب تو ، صبر درس مکتب تو

سوز دل شمع شب تو ، ذکر یارب یا رب تو

سوز داده شور داده محفل اهل ولا را

انبیا شب های جمعه زائر صحن و سرایت

اولیا آرند حاجت سوی ایوان طلایت

چشم ها رود فرات و سنه ها کرب و بلایت

یوسف زهرات فرموده که جان من فدایت

کربلا محو جمالت ، علقمه بزم وصالت

خلق مات شور و حالت ، چشم زهرا بر جمالت

ای دیده که وجه الله دیده در رخت وجه خدا را

شمع جمع محفل اولاد ختم المرسلینی

راستی فرزند دلبند امیرالمؤمنینی

مادرت زهرا ست  گر چه زادة ام البنین

تا قیامت در تمام نسل ها شور آفرینی

جان اسیر بیقرارت ، دل همیشه داغدارت

چشم «میثم»بر مزارت گوهر اشکم نثارت

بر سر کویت گدایم کن گدایم شهریارا

*******************

گلزار زمین خوبتر از خلد برین است
 هر سو نگرم نور خداوند مبین است

دامان زمین سجده گه روح الامین است

در بیت ولایت پسری ماه جبین است

این شمع فروزان حرم خانه دین است
 این نخل علی دسته گل ام بنین است

در باغ ولا عطر گل یاس مبارک

آمد به جهان حضرت عباس مبارک

 

امروز بنی هاشمیان را قمر آمد
از بحر خروشان ولایت گهر آمد

گلزار امید علوی را ثمر آمد
 یا فاطمة ام بنین را پسر آمد

گویی ملکی بود و به شکل بشر آمد
 بر حیدر کرّار حسینی دگر آمد

لبخند حسن بر گل رخسار حسین است

خیزید که میلاد علمدار حسین است

 

عباس که شد فوق بشر قدر و جلالش
عباس که گردیده ملک محو جمالش

هرگز نرسد دست به دامان کمالش
بر قامت رعنا و به حسن و خط و خالش

دائم صلوات نبی و احمد و آلش
عطر نبوی می دمد از باغ خصالش

شد باز چو بر شیر خدا نرگس مستش

زد بوسه به پیشانی و چشم و لب و دستش

 

ای شیر خدا بوسه بزن بر سر و رویش
ای فاطمه با خنده بزن شانه به مویش

ای مهر ببر سجده به خاک سر کویش
 ای ماه ز گردون بگشا دیده به سویش

ای خضر ببر آب بقا از لب جویش
ای بحر بگیر آبرو از خون گلویش

ای سیّد عشاق به برگیر چو جانش

گه بوسه به چشمش بزن و گه به دهانش

 

این طفل نه سرباز فداکار حسین است
 سقا و سپهدار و علمدار حسین است

جان بر کف و پیوسته خریدار حسین است
چشمش همه باز به رخسار حسین است

لبخند به لبهاش ز دیدار حسین است
پیدا است که در قلزم خون یار حسین است

بنوشته به پیشانیش از روز ولادت

عباس بود عاشق ایثار و شهادت

 

عباس حسینی بود از روز ولاذت
عباس بود منتظر روز شهادت

عباس کند با تن بی دست عبادت
عباس دهد بر همگان درس رشادت

عباس سراپا به حسین است ارادت
عباس گرفته است در این کوی سعادت

عباس غمی جز غم دلدار ندارد

عباس حسینی است به کس کار ندارد

 

من روز ازل رشتهی آمال گسستم
من دل به ولای پسر فاطمه هستم

من عاشق و دل باخته ی عهد الستم
 من درهم و دینار عدو را نپرستم

من منتظر تیر بلا بودم و هستم
این سینه و پیشانی و چشم و سر و دستم

من در طلب شیر ، نی ام تشنه دردم

من کودک گهواره نی ام مرد نبردم

 

قنداقه ام از دامن گهواره بر آرید
در زیر قدم های امامم بگذارید

شیرم به چه کار آید شمشیر بیارید
 بر دامن گهواره ز خونم بنگارید

عباس حسینی است حقیرش نشمارید
بر گوش دل این نکته ی شیرین بسپارید

آن لحظه که عاشق به جهان چشم گشاید

از لعل لبش زمزمه ی عشق بر آید

 

ای بحر ، خجل از لب عطشان تو عباس

ای عشق و وفا آمده حیران تو عباس

ای در ره دلدار به کف جان تو عباس
ای دین خدا عاشق ایمان تو عباس

ای عالم و آدم همه قربان تو عباس
ای فوق شهیدان ، شرف و شأن تو عباس

پیوسته دلم یاد تو و یاد حسین است

میلاد تو همچون شب میلاد حسین است

 

از روز ازل دست تو تقدیم خدا شد
هر چند که در صحنة عاشور جدا شد

جسمت به زمین قبلة جان شهدا شد
بر نی سرت آئینه مصباح هدی شد

افسوس که حق ّ تو به شمشیر ادا شد
 یکبار نگو جان تو صد بار فدا شد

آن لحظه شدی کشته تو ای ماه مدینه

کافتاد نگاهت به لب خشک سکینه

 

ای کشته حق در دل ما زنده توئی تو

تا هست جهان برپا ، پاینده توئی تو

بر سید عشّاق نماینده توئی تو
 در سینة ما ، نور فزاینده توئی تو

بر هر گرة بسته گشاینده توئی تو
 در قلزم خون ماه فروزنده توئی تو

الهام تو و لطف تو وجود تو باید
 بی فیض تو (میثم)چه بگوید چه سراید

غلام رضا سازگار

*******************

کرامت قطره آبی از یم اوست

بزرگی خاکسار مقدم اوست

شجاعت آفتاب عرصه ی رزم

شهامت سایه ای از پرچم اوست

پدر بوسیده دستش را به طفلی

برادر از ولادت همدم اوست

کسی را کو علی بوسیده بازو

جهان گر وصف او گوید کم اوست

به خونی کز دو چشمش ریخت سوگند

دل ما عشق درد وغم اوست

امام عالم عشق است عباس

که برتر از دو عالم عالم اوست

به عطر باغ رضوانم چه حاجت

که رویم را غبار ماتم اوست

به زخم پیکر او گریه ها کن

که اشک خسته دلها مرهم اوست

به یاد کعبه دل تشنه جان داد

که چشم اهل عالم زمزم اوست

سرود وصل در موج خطر خواند

نماز عشق را بی دست و سر خواند

*******************

جمال حق ز سر تا پاست عباس

به یکتایی قسم یکتاست عباس

شب عشاق را تا صبح محشر

چراغ رو شن دلهاست عباس

اگر چه زادة ام البنین است

ولیکن مادرش زهرا است عباس

خدا داند که از روز ولادت

امام خویش را می خواست عباس

به شوق دست و سر ایثار کردن

ز طفلی خویش را آراست عباس

علم در دست و مشک آب بر دوش

که هم سردار و هم سقا است عباس

بنازم غیرت و عشق و وفا را

که عطشان بر لب دریاست عباس

هنوز از تشنه کامان شرمگین است

از آن در علقمه تنهاست عباس

نه در دنیا بود باب الحوائج

شفیع عرصه ی عقابست عباس

چه باک از شعله های خشم دوزخ

که در محشر پناه ماست عباس

*******************

سپاه عشق را یار آفریدند

وفا را طرفه معمار آفریدند

گلی خوشتر ز باغ آفرینش

به رنگ و بوی دادار آفریدند

سپهر عزم و ایمان خلق کردند

محیط عشق و ایثار آفریدند

بشارت باد انصار خدا را

که عباس علمدار آفریدند

زهی حسن زهی خلق و زهی خو

محــمد را دگر بار آفریدند

علی دست خدا را دست و بازو

خدا را میر انصار آفریدند

یگانه یوسف مصر بقا را

به نقد جان خریدار آفریدند

نه یک مه صد فلک خورشید توحید

نه یک گل بلکه گلزار آفریدند

تعالی اله زهی مهر و زهی قهر

که با هم جنّت و نار آفریدند

ادب را عشق را صدق و صفا را

به یک تابنده رخسار آفریدند

فروغ چشم خیر الناس آمد

خداوند ادب عباس آمد

*******************

از گلستان ولایت خبر آمد خبرآمد

که شب منتظران را سحر آمد سحر آمد

افق فضل و ادب را قمر آمد

یم ایثار وفا را گهر آمد گهر آمد

شاهکار ازلی را اثر آمد اثر آمد

فاطمه ام بنین را پسر آمد پسر آمد

به همه صبح تجلای رخ یار مبارک

خنده فاطمه و حیدر کرار مبارک

جشن خون و شرف و غیرت و ایثار مبارک

جلوه یوسف دیگر سر بازار مبارک

عید میلاد ابوالفضل علمدار مبارک

نخل سر سبز علوی را ثمر آمد

شب میلاد در او شیر خدا دید خدا را

عشق و ایثار ووفا وشرف و صدق و صفا را

آبرو داده  به میدان شهادت شهدا را

لاله گون کرد ز خون تا صف محشر ، یم لا را

بیشتر سینه سپر کرد و بلی گفت بلا را

هر چه بر پیکر او تیر بلا بیشتر آمد

کربلا گوهر سرخی است به دریای وجودش

شهدا در دو جهان عاشق شیدای وجودش

آخرت نعمه شوری است به دنیای وجودش

نینوا گوشه ای از زمزمة نام وجودش

تا گلستان شود از زخم سراپای وجودش

پیش شمشیر سراپای وجودش سپر آمد

ای زده دست خدا بوسه به دست و سر و رو یت

ای گلستان وفا سبز ز خوناب گلویت

رشته عشق تمام شهدا حلقه ی مویت

دیده خلق چو اطفال جگر سوخته به سویت

من نه مداح توام بلکه گدای سر کویت

شاد از آنم که سر کوی تو عمرم بسر آمد

غلام رضا سازگار

******************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی