اشعار ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها-۱
مجتبی روشن روان
دختر نازنین پیغمبر
حاصل اربعین پیغمبر
در صدای تو مرتضی میدید
لهجه ی دلنشین پیغمبر
عرق چهره ی تو بنشسته
بر روی آستین پیغمبر
احترام تو و علی بوده
سخن آخرین پیغمبر
أینَ زهرا بُود به رستاخیز
جمله ی اولین پیغمبر
وصف تو در بیان نمیگنجد
روح تو در زمان نمیگنجد
آمدی ای بهار زیبایی
تا درآید علی ز تنهایی
هر که شد عاشق غمت بانو
میکِشد کار او به رسوایی
کرده عشقت مرا خیالاتی
نام تو میبرم به شیدایی
دانش ما ز روح تو اندک
ما همه قطره و تو دریایی
از کسی که به مجلست آید
مرتضی میکند پذیرایی
ای اسیر نگاه تو حیدر
دیده دارد به راه تو حیدر
ای که در اوج عشق و عرفانی
نشدی غافل از خدا آنی
فرصت زندگی تو کوتاه
قصه های غم تو طولانی
با مدالی که روی سینه ی توست
قهرمان تمام دورانی
در غم آن جمال پُر ابرت
دیده هایم همیشه بارانی
شأن تو کمتر از علی نبُود
هرچه داند علی تو میدانی
ای به درد دلم دوا زهرا
مدح تو میکند خدا زهرا
کوثری تو بدون مانندی
در به روی گدا نمیبندی
تو چه زیبا دل از همه بردی
ای بنازم بر این هنرمندی
چه کنم ای حبیبه ی طاها
که قبولم کنی به فرزندی
تا که دیدی غریبی حیدر
دل ز دنیای بی علی کندی
به خدا کن سفارش ما را
پیش ایزد تو آبرومندی
روی سینه پلاک حیدری ام
اولین مرتبه تو افکندی
هر کجا نام تو بُود زهرا
نظر مرتضاست بر آنجا
ای نگاهت سپیده ی حیدر
یار از ره رسیده ی حیدر
هر تپش قلب تو علی گوید
ای مصیبت کشیده ی حیدر
علی از دیدن تو دلخوش بود
روشنیِ دو دیده ی حیدر
دله مجنون او اسیرت بود
لیلی قد خمیده ی حیدر
تو به راه علی فدا گشتی
فاطمه ، ای شهیده ی حیدر
تو حمایتگر علی بودی
همه جا در بر علی بودی
************************
سید هاشم وفائی
روی بال نسیم رایحه ی
یاس مینو سرشت می آید
حوریان جنان به هم گفتند
فاطمه از بهشت می آید
فاطمه روشنی هر بدر است
شب میلاد او شب قدر است
آسمان حجاز از این خورشید
هم چو آئینه صاف و روشن شد
دشت و صحرای مکه از این گل
سبز شد با صفا و گلشن شد
قدسیان با نشاط خندیدند
عطر ناب بهشت پاشیدند
روی دامان خود خدیجه دید
پرتوی از جلال یزدانی
بهترین میزبان عالم گفت
فاطمه آمده به مهمانی
میزبان مصطفی و مهمان اوست
مصطفی جان و پاره جان اوست
گرد بام حریم عصمت حق
تا سحرگه فرشتگان جمعند
سوره ی نور و قدر می خوانند
همه پروانه های این شمعند
از فلک هر فرشته می آید
پیش او سر به خاک می ساید
بانوان بهشت محضر او
دست بر سینه از ادب دارند
دل ز کف داده اند و با شادی
این سخن را به روی لب دارند
کوثر باغ سرمدی زهرا
بانوی گل خوش آمدی زهرا
ای که حوا و ساره و هاجر
همچو مریم کنیز تو هستند
بانوی بانوائی و آنان
تاج گل بر سر تو می بستند
غیر تو ای ز سرّ حق آگاه
چه کسی شد وجیهه عندالله
ای فراتر ز عقل و اندیشه
درک وصف تو کی کند دنیا
به مقام رفیع تو فرمود
حق حدیث لما خلقتکما
ای که خلق عظیم طینت توست
آفرینش طفیل خلقت توست
ای که پیغمبر و علی هستند
شاهد و محرم تکلم تو
آفتاب بهشتیان باشد
در جنان پرتو تبسم تو
منبع نور هور هستی تو
سر اللهُ نور هستی تو
ای که مدحت لیذهب عنکم
وی به وصف تو هل اتی زهرا
ای یُطَهِّر گواه عصمت تو
گفته مدح تو را خدا زهرا
ای که خیر کثیر بر همه ای
چه بخوانم تو را که فاطمه ای
ایمن از آفتاب روز جزاست
هر که در سایۀ حمایت توست
بهترین گوهری که هست آن روز
به خدا گوهر ولایت توست
شکر لله که با شفاعت تو
داده یزدان به ما محبت تو
یش از این با محبتت زهرا
در ره دین مرا هدایت کن
عهد میثاق بسته ام با تو
به «وفائی» وفا عنایت کن
نکند بیش ازین عطا نکنی
از تو خواهم مرا رها نکنی
************************
احد ده بزرگی
*****************************
صغیر اصفهانى
عمریست چشم و روى نیازش بر این در است
************************