اشعار ولادت امام علی علیه السلام۱۶
اشعار ولادت امام علی علیه السلام۱۶
××××××××××××××××××××××××
ولایت را وضـو دادند امشب
زبان را ذکر هو دادند امشب
به یمـن مقـدم مولـود کعبه
حـرم را آبـرو دادنـد امشب
شب عیـد امیـرالمـؤمنین است
علی با رب کعبه همنشین است
××××
به دور کعبـه گـردد ماه، امشب
حرم را بخت شد همراه، امشب
همین کـه زادگـاه مرتضی شد
ولادت یـافت بیـتالله، امشب
خدا بر خلقت خود آفرین گفت
حرم هم یـاامیرالمؤمنین گفت
××××
ملایک! کعبه را در بر بگیرید
همه عیـدی ز پیغمبر بگیرید
هجـوم آریـد بـر رکـن یمـانی
مـراد خـویش از حیـدر بگیرید
تمـاشـای رخ حیـدر مبارک
طـواف جـان پیغمبر مبارک
××××
جهـان غـرق فـروغ ابتـدا بود
زمین دریـای انـوار هُـدی بود
حرم تا صبح، ذکر یاعلی داشت
علی بـود و علی بود و خدا بود
صنم هم ذکر الله الصمد داشت
نـدای قـل هـوالله احد داشت
××××
محــمد! دست عالمگیرت این است
نگهـدارنــدۀ تکبیرت ایـن اسـت
نه تنها دست و بازو، جان شیرین...
نه تنها شیر تو، شمشیریت این است
خدا داند که این است و جز این نیست
کسـی جـز او امیـرالمـؤمنین نیست
×××
حرم آغـوش خـود را بـاز کرده
ســرود یــاعلـی آغــاز کـرده
تماشا کن تماشا کن محــمد
که کعبـه تـا خـدا پـرواز کرده
عیان، بیپرده حسن داوری شد
که امشب آفرینش حیدری شد
××××
دلا! امشب خدا را با علی بین
جـلال کبریـا را بـا علی بین
محــمد را تماشـا در علی کن
تمـام انبیــا را بـا عـلی بین
اگـرچـه زادگـاه او حرم بود
خدا بهر علـی آغوش بگشود
××××
خدا در صـورت حیـدر درخشید
زمیـن و آسمان را نـور بخشید
به دخت شیر، امشب داد شیری
که در آغـوش پیغبمـر خروشید
زبان بگشود؛ قرآن خواند، تکبیر!
بتــان کعبـه را لرزانـد، تکبیر
××××
فشاند از لعل لب گوهر؛ سخن گفت
ز وحــی خالـق داور سخـن گفت
همان اول که چشم خویش بگشود
فقط با شخص پیغمبر سخن گفت
که یا احمد! منم شمشیر و شیرت
وصیات، حافظ دینـت، وزیـرت
××××
خـدا بهـر تـو حیـدر آفریـده
معیـن و یـار و یـاور آفریـده
تـو را بهـر نجات خلق عالم
مـرا بـر فتـح خیبـر آفریـده
امیرالمـؤمنینــم؛ شیــر حقـم
تو دست حق و من شمشیر حقم
×××
تو جانان، جان شیرینت منم من
نگهـدارنـدۀ دینـت منـم من
تمــام نعمــت پـروردگـارت
کمـال دیـن و آیینت منم من
به بازوی علی حق را نگه کن
احد را بدر و خندق را نگه کن
××××
تو را تیر قضا در شست حیدر
فدایت باد، بـود و هست حیدر
علم بـر شانۀ من، حکم از تو
بود شمشیر تو در دست حیدر
نه از خیبر نه از خندق سخن بود
کلیـد فتـح تـو در دست من بود
××××
مـن از آغـاز خلقـت بـا تو بودم
چه در جلوت چه خلوت با تو بودم
در اسلاب رسل بـا هم نشستیم
چه در معنی چه صورت با تو بودم
نـه تنهـا بـا تو از اول نشستم
همانا تا که هستم با تو هستم
××××
از آن روزی که احمد آفریدند
علـی را بــر محــمد آفریدند
دو روح آشنـا را در دو پیکـر
ز یـک روح مجــرد آفریدند
نه حرفی از زمین نه از سما بود
علی بـود و نبـی بـود و خدا بود
××××
علی! تو هستـیِ هسـتآفرینی
تو هم حقـی و هم حقالیقینی
به پیغمبر قسم بعد از محــمد
تـو، تنهـا تـو امیـرالمؤمنینـی
فقط حق تو تنها، این مقام است
لبـاس نور بر ظلمت حرام است
××××
تو در جسم رسل جانی علی جان
تو توحیدی، تو ایمانـی علی جان
به قرآن میخورم سوگند، مولا!
تو قرآنی تـو قرآنی علـی جان!
عبـادت هیـزم نـار اسـت بـیتو
بهشت ار گل دهد خار است بیتو
××××
کتـابالله را جـان نیسـت بـیتو
ملـک را نیـز ایمـان نیست بیتو
مسلمـان نیستـم گـر کذب گویم
که سلمان هم مسلمان نیست بیتو
تــولا و تبـرا هسـت دینـم
بدانید ای همه عالم من اینم
×××
مـرا بـا مهـر حیدر آفریدند
ز خـاک کفش قنبر آفریدند
زبـان میثمـی دادنـد بر من
نفسهـایم دمـادم یاعلی شد
تمام نخلِ «میثم» یاعلی شد
غلامرضا سازگار
××××××××××××××××××××××
در ساعتی شگفت، مکعّب شکست و بعد
مردی به جای قبله ی مردم نشست و بعد
رکعـت شـد و نمـاز شد و حمـد و سوره شد
آمـد طلسم مسجـدیـان را شکــست و بعد
با یک نــفر شبیه خـودش گشـت روبرو
خود را گرفت ثانیه ای روی دست و بعد
آیات نوبری ز درخت انار چیـد
و خواند از تشهّدش: از بود و هست و بعد
مِثلِ مَثل شد و به زبانِ همه شکفت
از راه حلق در ته دل ریشه بست و بعد
چون روحِ در نسوجِ گیاهان حلول کرد
یک خوشه خورد از خودش و کرد مست و بعد
مقداری از ترشّح او را زمین چشید
قیمت گرفت خاک اراضیِ پست و بعد
ما را ببخش ما که گناهی نداشتیم
او خواست اهل بادیه را بت پرست و بعد
هر سال گفت تا که بگویند شاعران:
در ساعتی شگفت مکعب شکست و بعد...
رضا جعفری
××××××××××××××××××××××
عالم
امشب به علی مینازد
آدم
امشب به علی مینازد
همگان
دور حرم میگردد
حرم
امشب به علی مینازد
لوح
از نام علی زینت یافت
قلم
امشب به علی مینازد
آسمان
سوده جبین بر خاکش
کعبـه
گردیده گریبان چاکش
زهی
از دامن آباد حرم
پیر
خلقت شده نوزاد حرم
یک
علی در نگهش جلوه کند
هر
که هر لحظه کند یاد حرم
علی
از روز ازل بود علیa
پس
بگو آمده میلاد حرم
حرم
از خاک علی خلق شده
او
ز نــور ازلــی خلـق شده
مکه
شد غرق تجلای علی
کعبه
محو قد و بالای علی
به
همه خلق بگویید: خدا
گشته
مشتاق تماشای علی
حرمالله
سراپا شده چشم
دوخته
چشم به سیمای علی
چــار
ارکـان حـرم زوارش
محو
دیدار شده هر چارش
این
همان جان رسولالله است
جان
و جانان رسولالله است
نه
فقط قاری قرآن گشته
بلکه
قرآن رسولالله است
دست
و شمشیر خدا در پیکار
شیر
غران رسولالله است
احد
و بدر و جمل پا بستش
علـم
فتـح خـدا در دستش
در
تن ختم رسل تاب علی است
همه
تاریکی و مهتاب علی است
وسعت
ملک الهی بحری است
که
در این بحر درّ ناب علی است
ناصر
دین خدا، یار رسول
فاتح
خیبر و احزاب علی است
مهر
او دین رسولالله است
جان
شیرین رسولالله است
رکن
ارکان هدا کیست؟- علی
صورت
و چشم خدا کیست؟- علی
آنکه
در بستر پیغمبر خفت
جان
خود کرد فدا، کیست؟- علی
آنکه
با دست یداللهی او
عمرو
افتاد ز پا، کیست؟- علی
همـه
عالم بـه علی مینازد
گو:
خدا هم به علی مینازد
علی
از روز ازل حیدر بود
با
خدا همدم پیغمبر بود
از
زمانی که زمان خلق شده
هر
زمان او به زمان رهبر بود
به
همه عالم خلقت سوگند
که
علی از همه عالم سر بود
آنکــه
ز آغــاز ولــی بــود ولی
به
خدا شخص علی بود علی
به
خدا دین خدای متعال
به
تولای علی یافت کمال
گر
نخوانم ز علی کامم تلخ
گر
نگویم ز علی نطقم لال
با
علی بخت حقیقت در اوج
بی
علی روح عدالت پامال
مهر
او گر نبود توشۀ راه
همه
طاعات گناهند گناه
روح
من مرغ لب بام علی است
کوثر
جان من از جام علی است
روز
محشر چه هراسم ز جحیم
آتش
خشم خدا رام علی است
بهترین
ذکر علی نام خداست
بهترین
ذکر خدا نام علی است
نام
او زینت بابالله است
مهر
او روح کتابالله است
ای
خداوند و خدا را بنده
ای
به تیغ تو عدالت زنده
بندۀ
پیشتر از بگذشته
حجةالله
پس از آینده
مهر،
تا بندۀ کوی تو نشد
در
سماوات نشد تابنده
دهر
ظرف کرم توست علی
حشر،
زیر علم توست علی
ای
در آغوش الهی جایت
بر
سر دوش محــمد پایت
تو
که هستی؟ تو که هستی؟ مولا
که
فداییت شده زهرایت
تو
خدا نیستی اما ز خدا
گشته
لبریز همه اعضایت
نه
فقط سینۀ ما از تو پر است
وسعت
ملک خدا از تو پر است
تو
ز مخلوق سری یا حیدر
نَفسِ
پیغامبری یا حیدر
بشر
و این همه آثار خدا
تو
چگونه بشری یا حیدر
عمر
تو بیشتر از ارض و سماست
تو
به آدم پدری یا حیدر
آدم
از خاک رهت آدم شد
تا
علـم در همـۀ عالـم شد
ای
معطر ز گلت آب و گلم
نامت
آوای طپشهای دلم
من
و مدح تو خدا میداند
از
تو تا صبح قیامت خجلم
من
چراغ همه جا خاموشم
آتشی
ده که کنی مشتعلم
خـود
ز پرونـدۀ خـود آگاهم
هر
چهام «میثم» این درگاهم
غلامرضا سازگار
×××××××××××××××××××××
کعبه
اش را خدا چه خوش بو کرد
باز برگ برنده را رو کرد
صبر کعبه دگر سر آمده است
نکند بوی حیدر آمده است
کعبه بهر ورود او در داشت
ولی از شوق او ترک برداشت
احسن الخالقین عطا کرده
ای پیمبر ببین چه ها کرده
خلق کرده برای تو یاور
اسد الله، مرتضی، حیدر
آمده شاهکار خلقت حق
و تمام جلال و شوکت حق
نقطه ی زیر با بسم الله
اسد الله علی ولی الله
آفریده تو را علی باشی
بر تمام جهان ولی باشی
از دمت آفریده آدم را
حیدری کرده کل عالم را
همسر و مادر تو فاطمه اند
در قیامت شفیعه ی همه اند
آسمان هم به پات برخیزد
از نگاهت بهشت می ریزد
و زمین درخور قدوم تو نیست
چه کسی پی برد که شان تو چیست
پا گذاری به دوش پیغمبر
تو فقط حیدری فقط حیدر
در رکوعت زکات می دادی
فقرا را نجات می دادی
ای که ساقی کوثری حیدر
جانشین پیمبری حیدر
وقت جنگت چقدر زیبایی
همه ی دلخوشی زهرایی
ای ولای تو کل آیینم
من اسیرم، یتیم و مسکینم
دردمندم دوا بده مولا
نجف و کربلا بده مولا
گر زنی مهر برگ نوکریم
تا قیام قیامت حیدریم
نوکری تو افتخار من است
من گدایم علی شعار من است
نوید اطاعتی
××××××××××××××××××××