کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت امام باقر علیه السلام-۹

***************
قوام هستى محیط امکان

بلوغ خلقت شکوه ایمان

فروغ توحید دلیل سرمد

بیان وحدت لسان برهان

بهشت رحمت صفاى جنت

بهار طوبى جمال یزدان

امام باقر که فیض وافر

دهد کلامش به علم و عرفان

که را شناسد جهان تحقیق؟

که برتر از او کشیده ایوان

بدست سبزش ریاض دین را

نموده خرم چنان گلستان

بداده قولش کلام حق را

هزار تفسیر هزار عنوان

پناه قرآن ز کفر و باطل

ز کفر و باطل پناه قرآن

ولادتش را عنایتى دان

به اهل تقوى به اهل ایمان

به شا د باش دل پیمبر

دلى نباشد که نیست شادان

مرا ز شوق است نواى شادى

چنانکه بر شاخ هزار دستان

ترانه خیزد ز تار و پودم

قصیده ریزم ز جوهر جان

به هر که بینم چو ناى مطرب

بود خوش آوا بود غزل خوان

موالیان را بشارت این روز

معاندان را عذاب نیران

به یمن میلاد و زاد روزش

نواى شادى رسد به کیوان

به مدح پنجم ولى مطلق

من این قصیدت برم به پایان

محـمد رضا براتى

**************************
یا باقرالعلوم
اى شمع بزم دین، یا باقرالعلوم

وى آیت مبین، یا باقرالعلوم

اى سرور امم، وى پنجمین امام

معصوم هفتمین، یا باقرالعلوم

مرآت طا و ها، ریحانه ‏ى نبى

فرزند یا و سین، یا باقرالعلوم

اى مهر دل فروز، در آسمان علم

وى یار مه جبین، یا باقرالعلوم

اى حجت خدا، ما را شفیع شو

در روز واپسین، یا باقرالعلوم

اى آفتاب علم، آئینه‏ ى کمال

چشم و چراغ دین، یا باقرالعلوم

اى نور کردگار، هستى تو یادگار

بر زین العابدین، یا باقرالعلوم

رسواى خاص و عام، کردى هشام را

با نطق آتشین، یا باقرالعوم

اى ماه هاشمى، شد قلب اهل دل

با مهر تو عجین، یا باقرالعلوم

شد طبع «حافظى» از خرمن ادب

پیوسته خوشه چین، یا باقرالعلوم

حافظی

*************************

عشق آمد و مقابل من دفتری گشود

مرغ دلم بهانه گرفت و پری گشود

بال و پری زدم به بلندای آسمان

از لطف خود خدای کریمان دری گشود

احرام سرخ بر تن من بود و ناگهان

دیدم که روبه روم در اخضری گشود

در آن طرف تمامی عالم بهشت بود

یک لحظه نور، پرده زیباتری گشود

بر روی دیدگان پر از التماس من

باری تعال چهره یک سروری گشود

به به چه سروری که مَلَک مست بوی او

جمعی ز انبیاء همه مبهوت روی او

نامش محـمد است و لقب باقرالعلوم

عالِم ترین رجال عرب باقرالعلوم

در روز اولی که قدم در جهان گذاشت

گردیده است فخر رجب، باقرالعلوم

تا اینکه می برم به زبان نام اطهرش

شیرین شود دهان چو رطب؛ باقرالعلوم

تابنده تر ز او نبود کس میان روز

زیباترین ستاره شب باقرالعلوم

روح عبادت از پدرش زین العابدین

از عم خود گرفته ادب باقرالعلوم

جابر کمی ز علم شما ارث برده است

یک قطره ای ز جام شراب تو خورده است

قامت قیامت و رختان محشری بود

زور میان بازویتان حیدری بود

احساستان ز برگ گلی هم لطیف تر

احسان و لطفتان بخدا مادری بود

داروی دردهای بشر خاک پایتان

آب دهان اطهرتان، کوثری بود

دوم محـمدی و علی عاشقت شده

جانم فدای نام تو، پیغمبری بود

ایمان و زهد و جود و عبادت به یک طرف

علم خدائیت طرف دیگری بود

باشی حسینی و حسنی باقرالعلوم

خوانم، فقط تو عشق منی، باقرالعلوم

***************************

شـروع اول مـاه و طلـوع مـاه تمـام

به این شروع، درود و به این طلوع، سلام

خدا بـه حضـرت سجـاد داد فرزندی

کز او بنـای فضیلت گرفت استحکام

محـمدبن‌علـی، باقرالعلـوم کـه هست

ز مــادر پــدر خـود سلالـۀ دو امـام

که هست چار امامش پدر،دو فاطمه مام

عمـو امـام حسن، جـد او امام حسین

دو جد دیگـر او حیدر و رسـول انـام

محـمدی که محـمد سـلام داده بر او

به روی دست پدر چون علی گرفت مقام

ولـی حـق و شکافنـدۀ تمـام علــوم

که هفت شهر فضیلت از او گرفت نظام

گرفـت دیـدۀ خـود را ز دست او جابر

سلام باد بـر آن دست و این چنین اکرام

روی چـو جـانب بیت‌الحـرام تـربت او

بـه تـن بپـوش ز بـال فرشتگان احرام

دُر چهـار یـم و بحر هفت گوهر پـاک

بر آن چهار یم و هفـت دُر سلام مـدام

امـام پنجـم و پنجـم وصـی ختم رسل

که می‌شونـد رسـل بـر زیارتش اعظام

شـروع علم بـه او، ختـم علـم نیز به او

زهی به حسن شروع و زهی به حسن ختام

گــرفت روز ازل باقـــرالعلــوم لقـب

چنان‌کـه یافتـه دانش بـه نـام او اتمام

اگرچـه بیل کشاورزی‌اش بـود به زمین

بـه یک اشـارۀ او نُـه‌سپهـر گـردد رام

بـه پـای کرسـی درسش هزارهـا جابر

ذلیـل مجـد و جلالش بـود هزار هشام

محـمد است ز سر تا قدم به خُلق و خصال

از آن نهــاد ورا ذات حـق محـمد، نـام

تمام شخص محـمد در او خلاصـه شده

ز مجد و عزت و خُلق و خصال وخوی و مرام

اگر بـه چشم بصیـرت به تربتش نگری

دم از بهشت زدن در حـریم اوست حرام

دگر بـه عـرش بریـن هیچ اعتنـا نکنند

اگر شوند بـه کویش مـلایک استخدام

امـام پنجـم کـل وجـود، تنهـا اوسـت

چه در مدینـه بود یـا رود اسیر بـه شام

قسم به ذات الهی کـه علم، بی‌نفسش

چو آفتاب دم مغـرب است بـر لب بـام

فقیـر درگـه احســان او فقیـر و غنـی

مطیع حکم خداوندی‌اش خواص و عوام

مسیـح بـا نـفس روح‌بخش او زده دم

کلیـم یافتـه از منطق وی علـم کلام

کمال یافته بـا مهـر او رکوع و سجود

قبول حق شده با حب او صلات و صیام

هماره تا که زمین است و آسمان برپـا

همیشه تا که زمان است و گردش ایام

به روح پـاکش از ذات حـق درود درود

به جسم و جانش ازان سو جان سلام سلام

مـوالیان وی از بیـم دشمنـان «میثم

ز دور بر حرمش بوسـه می‌زننـد مدام

غلامرضا سازگار

*****************************

اول ماه رجب شد جلوه گر ماهی تمام

کآمد از هفت آسمان و مهر گردونش سلام

اختر چار آسمان و آسمان هفت مهر

یوسف دو فاطمه نور دل خیر الانام

نسل در نسلش همه خیرالورا خیرالبشر

خود امام ابن امام ابن امام ابن امام

مشعل بزم معارف باقر کلّ علوم

کعبه دل قبله ی جان رهنمای خاص و عام

عالم هستی که چون لب بر تکلم وا کند

از دمش جوشد کلیم و از لبش خیزد کلام

شهریار ملک امکان کز تمام ممکنات

ذکر او خیزد هماره فیض او جوشد مدام

در وجود حضرتش کلّ محـمد جلوه گر

پیشتر از خلقت نورش محـمد داشت نام

گه به نخلستان ورا بیل کشاورزی به دوش

گه به بام آسمان خورشید را گیرد زمام

بی ولای او همه رفتار عالم نادرست

بی وجود او همه طاعات خلقت نا تمام

این عجب نبود که مولانا علی بن الحسین

گیرد از او همچو پیغمبر ز زهرا احترام

با ثواب خلق اگر زاهد ندارد مهر او

دوزخش بادا حلال و جنتش بادا حرام

علم، پای کرسی تدریس او دارد جلوس

معرفت در پیش پای جابرش کرده قیام

تا بود روشن چراغ علم او در سینه اش

روز دشمن شام گردد چون به نطق آید هشام

مکتب من باقریّ و مذهب من جعفری است

نیست جز آنم طریق و نیست جز اینم مرام

مهر فرزندان او مانند جان در سینه ها

نطق شاگردان او چون تیغ برّان در نیام

ای سلاطین را به سوی آستانت التجا

وی خلایق را به دیوار بقیعت ازدحام

باقر آل محـمد نجل زین العابدین

جد و باب و مادر و آباء و اجدادت کرام

رهروان فرش را مهر تو در دل روز و شب

ساکنان عرش را مدح تو بر لب صبح و شام

جابر جعفی که بحر دانشش در سینه بود

بود از دریای علمت قطره ای او را به جام

سائل کوی تو تا صبح قیامت مرد و زن

تابع حکم تو تا پایان هستی خاص و عام

گر چه قبر بی چراغت می درخشد در بقیع

چون خدا در قلب مردان خدا داری مقام

این عجب نبود که در بازار علم و حکمتت

راه پیمایی کند یوسف به عنوان غلام

می فروشد ناز، مؤمن بر گلستان بهشت

آیدش بویی گر از خاک بقیعت بر مشام

نی عجب ای کعبه ی دل در همه دوران سال

گر طواف آرد به گرد کعبه ات بیت الحرام

شخص پیغمبر تو را از سوی حق گوید درود

جابر از ختم رسل بر حضرتت آرد سلام

چار سالت بود با تیغ بیان و تیر علم

شام را کردی به چشم پور بوسفیان چو شام

با بیان زنده ات در قصر بیداد یزید

یافت زخم سینه ی آل محـمد التیام

تا بگویی نیست جایز در بر ظالم سکوت

بر تمام نسل ها از کودکی دادی پیام

از تو گشته آفتاب علم و ایمان جلوه گر

وز تو باشد مکتب قرآن و عترت را قوام

در کتاب نخل «میثم» سطر سطر و بند بند

وصف تو حُسن شروع و مدح تو حُسن ختام

غلامرضا سازگار

****************************

بر لب ساحلی که جا ماندم

شادم از اینکه که کشتی ام آمد

باید امشب به آسمان بروم

چون که ماه بهشتی ام آمد

***

باید این شهر را مناره کنیم

آسمان را پر از ستاره کنیم

یا من ارجو لکل خیر بیا

تا به سمت شما اشاره کنیم

***

خبر تازه اینکه کفر اینجا

توی این شهر می شود تقدیس

آن طرف عده ای فرشته نما

تازه دارند می شوند ابلیس

***

گرچه خون کرده اند بعضی ها

دل این ماه آسمانی را

ولی این ماه صاحبی دارد

که زمین می زند کسانی را

***

گرچه آغاز شعر امشب را

گله از دست ناکسان کردیم

بگذریم ماه، ماه علی است

به علی واگذارشان کردیم

***

روی بال فرشته های خدا

همصدا با دعای ماه رجب

بفرستید با ملائک عرش

صلواتی به وسعت امشب

***

شب میلادهایمان مثل

شب دلدادگی، شب وصل است

این بهاری که از خدا داریم

یک بهار چهارده فصل است

***

آری امشب که جشن می گیریم

شب میلاد فصل پنجم ماست

گل بریزید روی خاک بقیع

که بقیعش بهشت مردم ماست

***

اسمتان مثل اسم پیغمبر

در میان نوشته های خداست

نامتان هم همیشه در همه جا

ذکر خیر فرشته های خداست

***

چارمین میوه ی دل حیدر

چارمین نور چشمی مادر

جابر آورده پیش محضرتان

اشتیاق سلام پیغمبر

***

از پدر هیبت حسینی را

در رگ و خون و جان و تن دارید

از طریق سیادت مادر

سیرت و صورت حسن دارید

***

آب یعنی که روشنایی علم

علم یعنی که نور پاک شما

پس عصا را شما زدی بر آب

تا گذر کرد حضرت موسی

***

حرف حرف کلامتان آقا

روی دلها طبیب می ریزد

قوم جابر به شوق می آید

از درختی که سیب می ریزد

**

نامتان را به زیر لب می برد

که به آتش پرید ابراهیم

گوشه ای از شکوه نور شماست

ملکوتی که دید ابراهیم

***

بی ولای علی و مهر شما

فایده ای نمی کند ایمان

دین چه چیزی است جز ولای شما

یا چه چیزی است جز محبتتان

***

وقتی از کوچه ها عبور کنید

کوچه از شوق می شود دریا

بسکه در وصفتان به هم گفتند

اشبه الناس به رسول خدا

***

با سرشک شما شروع شده

خط سرخ غروب های منا

چشمتان گریه می کند هر شب

پای گودال عصر عاشورا

***

کربلا کربلا سفر کردید

از دل شام هم گذر کردید

ای مسافر چگونه این همه راه

با سر روی نیزه سر کردید؟

***

پیش رأس بریده در آن شب

با رقیه پدر پدر کردید

آه از آن ساعتی که گذشت

به رقیه، به سر نظر کردید

رحمان نوازانی

*************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی