کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعاراسارت در شام

*******************

علی اکبر لطیفیان

هفتاد و دو شهید به صحراى زینب است

پایین نامه همه امضاى زینب است

 

میمیرم و دم تو مرا زنده میکند

قارى من صدات مسیحاى زینب است

 

از سربلندى تو سرافراز میشوم

بالاى نیزه ها سرت آقاى زینب است

 

جاى مرا گرفته اى و پس نمیدهى

جاى تو نیست بر سر نى، جاى زینب است

 

امروز که مشاهده کردى مرا زدند

عین همین مشاهده، فرداى زینب است

 

در طول زندگانى پنجاه ساله ام

این اولین نماز فراداى زینب است

 

این جلوه هاى مختلف روى نیزه ات

از"مارایت الا جمیلا"ى زینب است

 

طورى قدم زدم که همه باخبر شدند

کاخ یزید زیر قدمهاى زینب است

 

دارند سمت من صدقه پرت میکنند

خرماى نخلها جلوى پاى زینب است

 

هرچه زدند سنگ، سرش آخ هم نگفت

آخر حسین گرم تماشاى زینب است

************************

قاسم نعمتی

دخترِ فاطمه ؛ بازار ! خدارحم کند

چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند

 

ما که از کوچه فقط خاطره بد داریم

شود این حادثه تکرار خدارحم کند

 

یک و زن و قافله و خنده نامحرم ها

بر اسیران گرفتار خدا رحم کند

 

یک شبه پیر شدی یا زتنور آمده ای

یک سر و این همه آزار خدا رحم کند

 

نیزه داران همه مست اند نیفتی پایین

حنجرت خوب نگه دار خدا رحم کند

 

گیسویت کم شده و این جگرم میسوزد

بر من و زلف خم یار خدا رحم کند

 

ظرفِ خاکسترِ یک عده هنوز آتش داشت

شعله افتاد به گلزار خدا رحم کند

 

دست انداخت یکی پرده محمل را کَند

جلویِ چشم علمدار خدا رحم کند

 

راهمان از گذرِ برده فروشان افتاد

این همه چشمِ خریدار خدا رحم کند

 

زنی از بام صدا زد که کدام است حسین

نوبت من شده این بار خدارحم کند

 

یک نفر گفت اگر بغض علی را داری

سنگ با حوصله بردار خدا رحم کند

******************

  سید پوریا هاشمی

 

خدا به خیر کند باز ازدحام شده

زمان روضه جانسوز شهر شام شده

 

تمام شهر برای نظاره جمع شدند

عذاب حضرت زینب نگاه عام شده

 

یهودیان به تلافی خیبر آمده اند

زمان سنگ زدن وقت انتقام شده

 

تمام صورت آقا به روی نی خون است

 سرش شکسته ز بس هتک احترام شده

 

 خدا کند که نباشد درست این روضه

که آل فاطمه وارد به بزم شام شده

 

چه شد امام به گریه سه بار گفت الشام؟

تمام روضه خلاصه در این کلام شده

 سید پوریا هاشمی

************************

علیرضا خاکساری

 

تو میان طشت جاخوش کرده ای بابا - ولی

من برای دیدنت بالا و پایین می پرم

 

من تقلا کردن ام بی فایده ست پاشو ببین

حال دیگر گشته ام مانند زهرا مادرم

 

یاد داری آمدم من پابه پای نیزه ات

یاد داری تو کبودی های روی پیکرم

 

هرچه من اصرار کردم تازیانه می زدند

ناگزیر از چادر عمه گرفتم بر  سرم

 

در میان کوچه و بازار شهر شام بود

بر سرش میکرد طفلی شاد و خندان معجرم

 

هرچه بوده مطرب و رقاصه اینجا آمده

شادمانی میکنند در پیش چشمان ترم

 

در میان بزم عیش و نوش جای تو نبود

خیزران- دندان تو - هرگز نمیشد باورم

 

بی حیایی داد میزد با اجازه یا امیر

باخودم آن دختر شیرین زبان را می برم

********************* 

مهدی رحیمی

 

خیال کن سر نی آفتاب هم باشد

نگاه زینب تو بی نقاب هم باشد

 

خیال که رقیه چه میکشد بی تو

سوال هاش اگر بی جواب هم باشد

 

به قول طشت طلا؛ باز هم چو خورشید است

سر حسین اگر در حباب هم باشد

 

جنون آتش و آب است و در دل زینب

کباب هیچ اگر که شراب هم باشد

 

کباب هیچ، شراب به جام ها هم هیچ

خیال کن که به مجلس رباب هم باشد

 

شراب، پشت کباب و طناب دست رباب

و آخر همه توزیع آب هم باشد

***********************

عبدالحسین مخلص آبادی

 

افسوس می خورم که نسیم غروب شام

بر روی نیزه شانه به زلفت کشیده است

مهمان کشی به رسم مسلمانی کجاست؟

قرآن بخوان که وقت رسالت رسیده است

**

اینها شنیده اند اذان گفتن تو را

باید نماز مغرب خود را قضا کنند

حتی اگر امام جماعت نداشتند

مثل خودم به نیزه ی تو اقتدا کنند

**

رسمش نبوده گوشه نگاهی نمی کنی؟

اینگونه شاهِ بر نوکِ نی سائل اینچنین

زینب فدای چشم ورم کرده ات حسین

پلکت نبوده قبل چهل منزل اینچنین

**

بهتر همان که زیر لگدها ندیده ای

این دختران که مایه ی فخر عشیره اند

روزی میان پرده ای از حرمت و حجاب

حالا اسیر حمله ی چشمان خیره اند

**

بیچاره دخترت چه قدَر بین نیزه ها

دنبالت آمد و هدف تازیانه شد

بعدش برای خنده و تفریح لشگری

دندان تو به ضربه ی سنگی نشانه شد

**

تا پای نیزه ات تن خود را کشیده ام

از اضطراب حمله ی نامحرمان مست

از روی بامِ خانه ی آن پیر لعنتی

سنگم زدند و گوشه ی پیشانی ام شکست

**

از بعد ماجرای بیابان و زجر پست

باید برای دختر تو مادری کنم

اصلا من آمدم به سفر با اجازه ات

در امتداد راه تو پیغمبری کنم

**********************

علیرضا خاکساری

رحمی کن آتشی به سراپای ما مریز

یا لا اقل به صورت مینای ما مریز

 

آتش بیار معرکه بس کن دوباره باز

خاری به پای کوچک زهرای ما مریز

 

با کعب نی و یا ته نیزه و یا غلاف

برگ و بر صنوبر رعنای ما مریز

 

از روی بام خانه ی خود سنگ پشت سنگ

برچشم زخم خورده ی سقای ما مریز

 

وقت عبور قافله خاکستر تنور

روی سر پیمبر عظمای ما مریز

 

با سوت و رقص شادی و با هلهله ، نمک

بر روی زخم  عمه ی تنهای ما مریز

 

ته مانده ی شراب خودت را حیا کن و

روی سر بریده ی بابای ما مریز

***********************

وحید قاسمی

نمکِ طعنه به زخم جگرم نگذارید

به زمین خوردم اگر، پا به پرم نگذارید

 

چقدر سنگ به لب های کبودش زده اید

گریه ام را به حساب پدرم نگذارید

 

یادتان رفته مگر تشنه بریدید سرش

کاسه ی آب دگر دور و برم نگذارید

 

نان خشک صدقه پیشکش سفره یتان

آنقدر یک سره منت به سرم نگذارید

 

عمر این عمه ی دل خسته به مویی بند است

به تماشا سر کوی و گذرم نگذارید

 

ازدحام سرِ بازار برایش کافی ست

کوچه ها، سر به سر همسفرم نگذارید

*************************

محمد رسولی

قصه شروع می‌شود از پشت‌بام‌ها

از سنگ‌ها و هلهله‌ها، انتقام‌ها

 

این داستان، ز بدر و احد آب می‌خورد

این کینه‌ای ست کهنه شده در نیام‌ها

 

چوبِ حراج بر تن یوسف زدند باز

بازار بردگان و شما و غلام‌ها

 

این ارث مادریِ شما از مدینه است

یادت که هست فاطمه و احترام‌ها...!

 

گفتند خارجی به شما،‌ دردِ کعبِ نِی

افزون‌تر است یا اثر ِ این کلام‌ها؟

 

دیدم که در زیارتِ ناحیه بر شما

مهدی مدام گریه کند صبح‌ و شام‌ها

 

آمد سر ِ پدر به ملاقاتِ طفل ِ خود

قِصه به سر رسید از این پشت به بام‌ها

***********************

سحر از قافله ی اهل سحر جا ماندیم
با همه تشنه لبی بر لب دریا ماندیم

پرمان نیست اگر پر نکشیدیم هنوز
پایمان راه نیامد نرسیدیم هنوز

بنویسید پرِ پر زدنی میخواهم
تا نمیرم، دمِ عیسی دهنی میخواهم

ما که در آینه ی عشق پر از احساسیم
پسر فاطمه؛ مدیون تو و عباسیم

اسم ما هرچه شما بر دهنت می بری است
به خدا شغل خدا داده ی ما، نوکری است

لطفتان هست که در میکده راهی داریم
نظر توست که ما کسوت شاهی داریم

سفره ات هست وَ ما غصه ی نانی نخوریم
تکیه ات هست و ما هیچ تکانی نخوریم

هدف از بودن ما گریه ی بر عاشوراست
ریشه ی خلقت ما سر زده از خاک شماست

دست از لای درِ خانه برون آوردی
و کرم دید در آن روز که خیلی مردی

چشم بد دور از آن دست عطایت آقا
نخورد چشم نظر، روی تو یابن الزهرا

چایی روضه ی تو کوثر ما نوکرهاست
باب حاجات همه اشک علی اصغرهاست

هرکجایی که در این همهمه کم آوردیم
نام زیبای ابالفضل شما را بردیم

هرکسی دل به کسی داده و ما مال توأییم
هرکجا کار گره خورده به دنبال توأییم

هرکجا روضه ی تو هست بهشت آنجا هست
هرکجا پرچم مشکی ست خودِ زهرا هست

یا قتیل العبره اشک فشانت ماییم
از همان صبح ازل مرثیه خوانت ماییم

من شنیدم که از اول لب تو عطشان بود
شب میلاد تو چشم همگان گریان بود

قصه ات را همه ی آینه ها میخواندند
روضه ات را همه ی اهل سما میخواندند

سر هر صبح دلم نام تو را میخواند
دست بر سینه و از کرب و بلا میخواند

 کربلا گفتی و گفتم دل عالم خون شد
و از اعماق دلم آه و عطش بیرون شد

چند روزی ست بهاری شده و می بارم
چند روزی ست هوای حرمت را دارم

چند روزی ست هوای چمنت کرده دلم
راستی یاد عقیق یمنت کرده دلم

رفتی و تا سر سرنیزه سرت بالا رفت
گریه کردند پی رفتن تو دخترها

شب تاریک و تنور و سر نورانی تو
چه کشیدند در آن حادثه ها مادرها

خیزران و لب تو تشت طلا نامحرم
چشم بستند بر آن واقعه حتی سرها

************************

 

علی

اسارت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی