کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار عید سعید غدیر خم 12

************************

مولا اگر نبود،ولایت نداشتیم
روز حساب، باب شفاعت نداشتیم

عاشق نمی شدیم اگر مرتضی نبود
نسبت به اهل بیت ارادت نداشتیم

عشق علی که قسمت هرکس نمی شود
سلمان اگر نبود، سعادت نداشتیم

مولا اگر نبود، عجم سرشکسته بود
ما غیراز او امید حمایت نداشتیم

اسلام ما نتیجه ی لبخند مرتضی است
با زور تیغ ، میلِ هدایت نداشتیم

مولا اگر نبود، ری از دست رفته بود
تاریخ هشت سال رشادت نداشتیم

این انقلاب بی مددش پا نمی گرفت
شور قیام و شوق شهادت نداشتیم

ما از دعای خیرِ علی رزق می خوریم
این طور اگر نبود، روایت نداشتیم

رونق نداشت حجره ی انصاف هایمان
برکت به کار و کسب تجارت نداشتیم

شبهای جمعه گریه مان ارث مرتضی است
ما بی کمیل حال عبادت نداشتیم

محشر که دست مردم سرگشته خالی است
بیچاره می شدیم ؛ ولایت نداشتیم

وحید قاسمی
****************

زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
ای شیرمرد کز دم تیغت عدو نجست

هوهوی ذوالفقار تو در چرخش سماع
خیبر چه بود؟ قفل درِ آسمان شکست

چیزی نبود جز عدم و بود ابوتراب
رب، نقش آدم از دم و آب و تراب بست

یک برق از نگاه تو تا در عدم گرفت
ناگه نبود، بود شد و نیست گشت هست

بر شانه نبی اثر دست و پای توست
در فرش، پا نهادی و در عرش نیز دست

نشناخت هیچ کس تو و قدر تو را، علی
از اوج آسمان چه بداند زمینِ پست

از بس به چاهْ دردِدل خویش گفته‌ای
از درد بی‌کسی تو، قلب زمین شکست

من آشنای درد تو و ناله توام
با تو قرار بسته‌ام از لحظه الست

جامی که از محبت تو نوش کرده‌ام
این‌گونه کرده است مرا بی‌قرار و مست

برخاست ظلمت از دل تاریک و بی‌کسم
تا نور عشق روی تو در سینه‌ام نشست

سید سعید شجاعی کیاسری
********************
تا چشم خُم افتاد به سیمای تو ساقی
مثل همه خَم شد جلوی پای تو ساقی

دل بست به آن حالت گیرای تو ساقی
شد مثل نبی غرق تماشای تو ساقی

الیوم چه کردی که خرابت شده احمد
اکملت لکم گفته و راحت شده احمد

این سلسله عشق به موی تو رسیده
سیب دل عشاق به جوی تو رسیده

این عقل به سر منزل روی تو رسیده
هی گشته و آخر به سبوی تو رسیده

خاتم به تو ‌بالیده که پایان پیامی
هم نقطه‌ی آغازی و هم ختم کلامی

من عاشق آن لحظه که انگشتریت را
مجنونِ تو وقتی رجز خیبریت را

دیوانه‌ی آن دم که دمِ حیدریت را
وحی آمده تا گوشه‌ای از دلبریت را

دل برده‌‌ای از دختر یک دانه‌ی هستی
تا خانه‌ی کوثر شده میخانه‌ی هستی

امشب صد و ده مرتبه دیوانه ترم من
شمعی؛ صد و ده مرتبه پروانه ترم من

ساقی! صد و ده مرتبه پیمانه ترم من
مست توام و از همه فرزانه ترم من

در دست نبی دست تو یا دست خدا بود
حق داشت محــمد  که چنین مست خدا بود

درویش، علی گو شده، دف می‌زند امشب
در شادی شاهیّ‌ِ تو کف می‌زند امشب

هر نادعلی گو به هدف می‌زند امشب
زهرا به دلش مُهر نجف می‌زند امشب

قاسم صرافان
***********************
هنگام ظهر وقت اذان نماز بود
درهاى آسمان به روى خلق باز بود

ارواح مؤمنین همه در سجده سر به مهر
این روح کعبه بود که روى جهاز بود

مردم براى بار دگر جمع گشته‏اند
آرى غدیر خم عرفات حجاز بود

انگار بوى آب به گوشش رسیده بود
ارض غدیر یکسره عرض نیاز بود

خورشید در جنون خود از حال رفته بود
لیلاى بى تعیّن ما غرق ناز بود

دیدند از نفس که کم آورد جبرئیل
گیسوى داستان ولایت دراز بود

یکبار نه دوبار نه بار دگر شنید
از بسکه آیه‏هاى على دلنواز بود

گیرم کسى نبود تماشاى او کند
این جلوه در غناى خود آیینه ساز بود

یا هرچه لیلى است همه مظهر وى‏اند
یا هرچه جز حقیقت عشقش مجاز بود
**********************
من همان زائری که می دانی
بیقرار از تب پریشانی

عابر کوچه های دلتنگی
خسته از روزهای حیرانی

مردی از خانواده سلمان
عاشقی از تبار ایرانی

تشنه یک نگاه دلجویت
تشنه آن شراب روحانی

در نگاهم عریضه ای دارم
که تو آن را نگفته می خوانی

ذره ای هستم آفتابم کن
خاک راه ابوترابم کن

از نگاهت حیات می ریزد
سرّ صبر و صلات می ریزد

از تجلی روشن ذاتت
جلوه جلوه صفات می ریزد

دستگیر همیشه عالم
از رکوعت زکات می ریزد

از کراماتِ دست تو رزقِ
همه کائنات می ریزد

لب اگر واکنی زمین و زمان
هستی اش را به پات می ریزد

تشنه خاک بوسی نجفم
خاک راهت برات می ریزد

روز محشر ز تار و پود عبات
بادبان نجات می ریزد

همه عمر در پناه توام
شیعه مذهب نگاه توام

عشق و روح و روان پیغمبر
ماه هفت آسمان پیغمبر

با تو تکلیف عشق روشن شد
آفتاب جهان پیغمبر

تار موی تو عروه الوثقی
به تو بسته ست جان پیغمبر

ساقی کوثر رسول الله
پدر خاندان پیغمبر

جانشینی حق فقط با توست
که تو داری نشان پیغمبر

کوثر وصف تو شنیدن داشت
دم به دم از زبان پیغمبر:

أنت خیر البشر» علی جانم
من أبی قد کفر» علی جانم

کعبه و زمزم و صفا حیدر
مروه و مشعر و منا حیدر

قبله مسجد الحرام علی
صاحب خانه خدا حیدر

شور اعجاز لیله الاسری
روشنی شب حرا حیدر

اولین یاور رسول الله
هستی ختم الانبیا حیدر

السلام علیک یا مولا
السلام علیک یا حیدر

یثرب و کاظمین و سامرّا
نجف و طوس و کربلا حیدر

آیه آیه حقیقت جاری
کوثر و قدر و هل أتی حیدر

معنی روشن کتابُ الله
ای صراطُ السَّعادَه بابُ الله

روشنی عبادت زهرا
قامت تو قیامت زهرا

مات و مبهوت مانده جبریل از
بی کران ارادت زهرا

و غدیر نگاه روشن تو
بهترین روز حضرت زهرا

دیدنی بود در حمایت تو
آن همه استقامت زهرا

گفت مختص شیعیان تو است
روز محشر شفاعت زهرا

شور لبخند توست یا زهرا
ذکر سربند توست یا زهرا

تو همان کوثر کثیری که
با حق آنقدر هم مسیری که

رستگاری ما فقط با توست
و تویی بهترین امیری که

هل أتی شرحی از کرامت توست
من همانم همان اسیری که

به نگاهت پناه آورده
و تو مولای دستگیری که

دست من را رها نخواهی کرد
آری آنقدر سر به زیری که

باور تو برای ما سخت است
تو همانی همان دلیری که

ضربه هایش به روز بدر و حنین
افضلٌ من عبادت الثقلین

دشمنت گرچه بی عدد باشد
در مسیر تو هر که سد باشد

رشحه ذوالفقار تو کافی ست
گرچه عَمر بن عبدود باشد

پیش تو کمتر از پر کاه است
هرکه در قوم خود اسد باشد

اسدالله غالب میدان
شوکت تو الی الأبد باشد

ساحت حیدری چشمانت
دور از هر چه چشم بد باشد

تا همیشه امیر ما یکتاست
آنچنان که خدا أحد باشد

پهلوانی که هم ردیفت نیست
هیچ جنگ آوری حریفت نیست

جز ولای تو ائتلافی نیست
نور مطلق که اختلافی نیست

اعتقادات بی ولایت تو
به خدا جز خیال بافی نیست

پیرهن چاک عشق تو کعبه ست
بی شما قبله و مطافی نیست

عالمی بیقرار رجعت توست
آه شصت و سه سال کافی نیست

وقت مدح شما قلم لال است
ورنه تقصیر این قوافی نیست

شعرهایم اگر چه ناچیز است
دلم از عشق دوست لبریز است

یوسف رحیمی

************************

امشب هوای باغ نگاهم بهاری است
واژه به واژه کار دلم بیقراری است

باران و رود و چشمه و دریا قلم شدند
برگ درخت و بال ملک دفترم شدند

بیتابم امشب و تب شعری گرفته ام
با جمع شاعران شب شعری گرفته ام

سعدی! نگاه کن به رخش باز جان بگیر
ازباغ های نخل علی ((بوستان )) بگیر

حافظ! بیا و شاعر این بارگاه باش
یعنی((غلام شاه جهان باش و شاه باش

پژواک بی نهایت خورشید نور او
ای مولوی زشمس جمالش بگو بگو…

((شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
چون نام رستم آمده اینبار وقت اوست

فردوسی! از شکوه نبردش چه دیده ای
آیا شجاعت علوی را شنیده ای؟!

قطبین عالم است سر تیغ ذوالفقار
از ضربه های دستش ((لا یمکن الفرار

نیما! برای پیرهنش شعر نو بگو
از سادگیش از نمک و نان جو بگو

او از هجوم زخم زبان خون به دل شده
سهراب! در مسیر علی آب گل شده

قیصر! میان کوچه علی سر به زیر شد
عمر گلش بگو چقدَر زود دیر شد…

مجید تال
********************
جلوه گران عشق که خونم حلالشان
پیغمبر و على که نبینم ملالشان

دریاى علم حق به تموّج رسید و پس
بر ساحل غدیر خم افتاد فالشان

تا بر فراز منبر عالم قدم زنند
صدها فرشته فرش نمودند بالشان

دست خدا ز دست نبى قد کشیده است
هریک رسیده‏اند به اوج کمالشان

کوزه گران عالم عشقند این دو دست
چیزى نمى‏شود که بسوزد سفالشان

عالم در این کتاب ز یک نقطه کمتر است
سر بسته گفته‏ام به تو مقدار مالشان

نعلینشان ز خاک طبیعت منزّه است
خورشید و ماه میوه خام خیالشان

اینجا مجال زمزمه‏هاى بلال نیست
زیباترین مؤذن هستى‏است خالشان

قبل از شروع خلقت این خلق بوده‏اند
یعنى که از خداى بپرسید سالشان

دنیا نبود ظرف ظهور على و آل
تاکند و این پیاله نباشد مجالشان
رضا جعفری
********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی