کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

به مناسبت زیارت مخصوص حضرت رضا علیه السلام

***************

دعا کنید شب گریه آورش نرسد

و جانِ او به لبانِ مطهرش نرسد

هنوز هم که جوادش نیامده از راه

دعا کنید نفسهای آخرش نرسد

بدون سرفه ی خونین جگر نمی ریزد

دعا کنید که زخمی به حنجرش نرسد

هزار شکر که معصومه با برادر نیست

وگرنه داشت دعایی که خواهرش نرسد

چنان به رویِ زمین می خورَد قدم به قدم

گمان کنم که به حجره به بسترش نرسد

نفس نفس زدنش سخت تر شده ای داد

خداکند که صدایش به مادرش نرسد

جوادش عاقبت آمد ...گریز روضه رسید

پسر رسید که روضه به آخرش نرسد....

***

حسین بر سرِ زانو،جوانش اُفتاده

نمی شود نزند داد،بر سرش نرسد

بغل کشیده تنش را ولی زمین می ریخت

به خیمه گاه گمانم که اکبرش نرسد

چقدر هلهله دارند ارازلِ کوفه

دعا کنید که ای کاش خواهرش نرسد

علی که رفت عمو رفت دختری ترسید

دوید آتشِ خیمه به پیکرش نرسد

دوید عمه که پیش از سنان به او برسد

که دستهایِ حرامی به معجرش نرسد

حسن لطفی

*************************

زِ درد بال و پری زد ولی پرش اُفتاد

 میان کوچه عبایِ مطهرش اُفتاد

دوباره کوچه ی باریک و سنگهایِ زمین

مواظب است نیافتد که آخرش اُفتاد

نهاده است به دیوار شانه هایش را

اگر چه تکیه زده باز پیکرش اُفتاد

بلند شد به سرِ زانویَش،زمین نخورَد

چه کرده زَهر که اینبار با سرش اُفتاد

نشد صدا بزند یک نَفَس جوادش را

که کارِ او به نَفَسهایِ آخرش اُفتاد

رسید یک طرفِ حجره و زمین غلطید

دُرست مادرِ او سمتِ دیگرش اُفتاد

نبود طَشت به پیشش ولی یقین دارم

که تِکه هایِ جگر در برابرش اُفتاد

گِریست دامنش از پاره ی جگر پُر شد

 که یادِ خاطره ی گریه آورش اُفتاد

تمامِ حجره پُر از روضه های محسن بود

همینکه خانه پُر از شعله شد دَرَش اُفتاد

شکسته شد در و یک ضربه میخ را هول داد

همینکه محسنش اُفتاد مادرش اُفتاد

**

رسید کاسه یِ آبی حسین گفت حسین

دوباره لرزه به لبهای مضطرش اُفتاد

حرامزاده ای آمد به سینه اش پا زد

در آن طرف سرِ گودال خواهرش اُفتاد

چه سخت شد،اثر بوسه از گلو نگذاشت

 که شمر از نَفَس افتاد،خنجرش اُفتاد

یکی دو تا... نه خدایا دوازده ضربه

میان پنجه سری ماند و حنجرش اُفتاد 

حسن لطفی

************************

ناله ای بر لبم از فرط تقلا مانده
سوختم از عطش و چشم به در وامانده
باز دلتنگ جوادم که در این شهر غریب
به دلم حسرت یک گفتن بابا مانده
دست و پا می زنم از بس جگرم می سوزد
به لب سوخته ام روضه ی زهرا مانده
جان به لب می شوم و کرب و بلا می بینم
که لب کودکی از فرط عطش وا مانده
مادرش چشم براه است که آبش بدهند
ولی از حرمله آنجا به تماشا مانده
شعله ورمی شوم از زهر و حرم می بینم
که در آتش دو سه تا دختر نو پا مانده
دختری می دود و دامن او می سوزد
رد یک پنجه به رخسار مهش جا مانده
این طرف غارت و سیلی و نگاه بی شرم
آن طرف بر سر نیزه سر سقا مانده

حسن لطفی

**********************

از داغ زهر پیکرم آتش گرفته است
گویی تمام بسترم آتش گرفته است
تر میکند لبان مرا کودکم ولی
از تشنگی , لب ترم آتش گرفته است
پا میکشم به خاک و نفس میزنم که شهر
از آه آهِ آخرم آتش گرفته است
حالا کبوتران به غمم گریه میکنند
از بال و پر زدن , پَرم آتش گرفته است
امشب تمام حجره ی من کر بلا شده
یک جرعه آب , حنجرم آتش گرفته است
امشب دوباره خیمه ی آتش گرفته را
میبینم و سراسرم آتش گرفته است
سر ها به روی نیزه و سرنیزه ها به تن
یک دشت در برابرم آتش گرفته است
فریاد دختری ز دل خیمه میرسد
عمه کمک که معجرم آتش گرفته است

 حسن لطفی

****************************

امان نداد مرا این غم و به جان افتاد
میان سینه ام این درد بی امان افتاد
به راه روی زمین می نشینم و خیزم
نمانده چاره که آتش به استخوان افتاد
چنان به سینه ی خود چنگ می زنم از آه
که شعله بر پر و بال کبوتران افتاد
کشیده ام به سر خود عبا و می گویم
بیا جواد که بابایت از توان افتاد
بیا جواد که از زخمِ زهر می پیچد
شبیه عمه اش از پا نفس زنان افتاد
شبیه دخترکی که پس از پدر کارش
به خارهای بیابان به خیزران افتاد
به روی ناقه ی عریان نشسته ، خوابیده
وغرق خواب پدر بود ناگهان افتاد
گرفت پهلوی خود را میان شب ناگاه
نگاه او به رخ مادری کمان افتاد
دوید بر سر دامان نشست خوابش برد
که زجر آمد و چشمش به نیمه جان افتاد
رسید زجر دوباره عزای کوچه شد و
به هر دو گونه ی زهرا ترین نشان افتاد
رسید زجر و پی خود دوان دوانش بُرد
که کار پنجه ی زبری به گیسوان افتاد
به کاروان نرسیده نفس نفس می زد
به خارهای شکسته کشان کشان افتاد
دوباره ناله ای آمد عمو به دادم رس
دوباره رأس اباالفضل از سنان افتاد

حسن لطفی

*********************

با سینه ای که آتش از آن شعله می کشید
ناله برای کشتهٔ دیوار و در کشید
او بود و خاک حجره و یک ناله ضعیف
آری نفس نفس زدنش تا سحر کشید
یک روزه زهر بر دل زارش اثر نمود
گاهِ سحر به جانب جانانه پر کشید
در انتظار آمدن میوهٔ دلش
پا را به سوی قبله چنان محتضر کشید
سینه زنان دریده گریبان پسر رسید
دستی به روی ماه کبود پدر کشید
شمس الشّموس روی زمین اوفتاده و
فریاد ای پدر ز دل خود قمر کشید
آه از دمی که زینب کبرایِ غم نصیب
آمد تن امام زمانش به بر کشید
با دست زخم خورده خود دختر علی
تیر شکسته از تن ارباب در کشید
گل مانده بود در وسط تیغ و نیزه ها
آمد ز پای ساقه یاسش تبر کشید
 حسن لطفی

***************************

کنار چای خود امشب نبات می خواهم
قلم به دست گرفتم دوات می خواهم

امان نمی دهد این اشک گفت و گوی مرا
میان گریه کمی هم ثبات می خواهم

سپاه خواسته هایم مرا زمین زده است
از این هوا و هوس ها نجات می خواهم

ملامتِ من درمانده در مرامت نیست
بگیر دست مرا، التفات می خواهم

امان برای شب دفن خویش می خواهم
ضمان برای عبور از صراط می خواهم

کریم بودن تو پر توقع ام کرده
حضور قلب میان صلاة می خواهم

به راه آمدنم معجزه نمی خواهد
نظاره ای عوضِ معجزات می خواهم

شبیه صحن عتیقت بساز قلب مرا
برای صحن دلم انبساط می خواهم

کنار آب خوری های صحن گوهرشاد
شرابِ کوثر و آب حیات می خواهم

من از تو غیر خودت را دگر نمی خواهم
مجاور تو شدن از دعات می خواهم

دخیل پنجره فولاد می نشینم باز
برای کرب و بلایم برات می خواهم

ببین که نذر ابالفضل کرده ام امشب
دو جمله روضه کنار فرات می خواهم

بخوان ز قول عقیله تو روضه ی گودال
که اشک و ندبه بر آن خاطرات می خواهم

سنان کنار حسین آمد و به خولی گفت:
ز "باقیاتِ تنش" "صالحات" می خواهم

به روز دفن مرا هم کسی کفن نکند
حصیر پاره ای از یک دهات می خواهم

محمد جواد شیرازی

**************************

عاشقانت با فراقت روزگاری ساختند
هرشب از دوریتان با گریه زاری ساختند

آهِ سردی و نگاهی سمتِ یک عکس حرم
خاطراتی زنده با آن یادگاری ساختند

گر حرم قسمت نشد تقصیر نفس سرکش است
این معاصی روزمان را شام تاری ساختند

خوب می دانی، خدایی بی تو ما بیچاره ایم
سمت مشهد، بهر ما راه فراری ساختند

بغض دوری از حریمت در گلومان مانده است
پس برای ما دو چشمِ آبداری ساختند

پادشاه هستی و سلطان، ما گدای خانه ات
واقعا که هر کسی را بهر کاری ساختند

گردش ما بیشتر از کعبه دور مشهد است
صحن هایت بهر این گردش مداری ساختند

زائر مشهد شرف دارد به حاجی در طواف
چون طواف مرقدت را هشت باری ساختند

ای دم معمارهای پنجره فولاد، گرم
اینچنین دارالشفای انحصاری ساختند

خانه ی هر شیعه باید پر ز عشاقت شود
فلسفه دارد اگر که سرشماری ساختند

فکر روزی و کمی نان فقط ناشکری است
تا برای ما به مشهد سفره داری ساختند

هیچ بابی عاقبت باب الجواد تو نشد
گرچه دورت باب های بیشماری ساختند

لطف کن با تیرِ چشمت صید کن این خسته را
گر تو لیلایی ز مجنون هم شکاری ساختند

می رسد یک روز تا زهرا ببیند در بقیع
زائران مشهدت آن جا مزاری ساختند

محمد جواد شیرازی

**************************

دوباره تشنه ی جام وصال آمده ام
به کیل خالی و دست سؤال آمده ام
شمیم وصل تو هیهات از سرم برود
خمار رایحه ی لا یزال آمده ام
شروع خوب همه لحظه های من هستی
به یاد لحظه ی تحویل سال آمده ام
به برکت نمک سفره شما بوده
اگر به راه خدا تا به حال آمده ام
شنیده ام که به آهو پناه دادی و من...
گریختم ز خودم چون غزال آمده ام
بریز خون مرا با دو تیغ ابرویت
خضاب کن رخ من را... حلال، آمده ام
برای جد غریبت چو ابر باریدم
اگر به سوی تو پاک و زلال آمده ام
خوشم که سینه کبود آمدم به درگاهت
برای طوف حرم با مدال آمده ام
که گفته است که فرض محال ممکن نیست
برای فرض و خیال محال آمده ام
چه می شود که مرا هم به کربلا ببری؟
به دلخوشی همین احتمال آمده ام
بده به راه خدا اربعین، حرم، آقا
ببین به سوی تو با صد خیال آمده ام

محمد جواد شیرازی

*****************************

زائرت تا در حرم بغض و تضرع می کند
خیر و برکت سوی او فوراً تجمع می کند
مادری با کودکش حاجت روا رو به حرم
خنده بر لب، اشک در چشمش تلألؤ می کند
من یقین دارم ضریح و پنجره فولاد تو
ارمنی را هم در آخر پر توقع می کند
حضرت روح الامین، هر صبح و شب سوی حرم
سر به سجده می برد دائم تواضع می کند
عاشقی تا که شنیده باطن کعبه تویی
در حریمت نیت حج تمتع می کند
علتش این است اگر خورشید گشته پر فروغ
نور گنبد چون که تابیده تشعشع می کند
آنقدر سخت است دل کندن برای زائرت
سوی تو عرض ادب در هر تقاطع می کند
با وجود تو روا باشد که در محشر، خدا
این حرم را جنت اهل تشیع می کند

محمد جواد شیرازی

******************************

من وصله ناجور به دامان توام
از بسکه بدم ننگ غلامان توام
اما تو زبسکه لطف داری با من
بیش از همه شرمنده احسان توام
مولا به غلامیم رضا داشته باش
هم چون تو کسی چو من گدا داشته باش
من از دوجهان فقط ترا دارم و بس
وندر دو جهان تو هم مرا داشته باش
چون خار زمین بوستانت بوسم
چون خاک قدم دوستانت بوسم
با دست امید آستینت گیرم
با روی نیاز آستانت بوسم
با خاک درت شفاعت آمیخته است
خورشید ز چلچراغت آویخته است
بیش از همه جا در حرمت مسکین است
زیرا که کرم روی کرم ریخته است
هر سر که بدرگاه رضا خم نشود
اسباب سعادتش فراهم نشود
گر بنده خود را برساند به فلک
یک ذره ز آقائی او کم نشود
 سید رضا موید

*************************

الا که عقده ز دلهای بسته باز کنی‏
کجا به سائل درگاه خویش ناز کنی‏
به حلقه حلقه‏ ضریح تو چشم دوخته‏ام‏
که قفل به دل به کلید نگاه باز کنی‏
تو هیچوقت گدارا نمی ‏کنی نومید
تو هیچگاه نبندی دری ک باز کنی‏
به خاکسار درت چشم مرحمت داری‏
نیازمند درت را تو بی‏نیاز کنی‏
بلای فتنه ز عالم نمی‏شود کوتاه‏
مگر تو دست بسوی خدا دراز کنی‏
زمین بایر دلهاست تشنه‏ی باران‏
مگر تو رو به مصلی نهی نماز کنی‏
گدای درگه خود را تو آبرو بخشی‏
ز پا فتاده خود را تو سر فراز کنی‏
بر آستان تو بیچاره‏تر از من نبود
الا که چاره‏ی بیچارگان تو ساز کنی‏
شنیده‏ام که تو با اهل سوز داری کار
عنایتی که مرا اهل سوز و ساز کنی‏
امید عالم و آدم به توست روز جزا
مباد آنکه در آن گیر و دارناز کنی‏

 سید رضا موید

****************************

بر آستان رضا روی التجا دارم‏
نظر گشا و ببین التجا کجا دارم‏
 
بر این مقام خدا داده افتخار کنم‏
که در حریم رضا رتبه‏ی گدا دارم‏
 
غبار درگه شمس الشموس عین شفاست‏
برای چاره‏ی هر درد از این دوا دارم‏
 
ز صاحبان کرم نیست چشم اکرامم‏
امید مکرمت از حضرت رضا دارم‏
 
مرا چه بیم ضلالت ز کوره راه جهان‏
که از ولایت او نور رهنما دارم‏
 
قسم به تربت پاکش که کعبه‏ی دلهاست‏
غلام اویم و در خدمتش وفا دارم‏
 
ز معصیت نگران و به مهر او خرسند
چه حالتی است که در خوف و در رجا دارم‏
 
به مهر آل علی پروریده جان و تنم‏
عجب که مستم و در قلب کیمیا دارم‏
 
ز طوس دل نتوانم گرفت و رفت ولی‏
به سر هوای تماشای کربلا دارم‏
 
ز دل نمیرودم یاد نینوای حسین‏
که روز و شب ز فراقش چو نی نوا دارم‏
 
اگر نمردم و رفتم به آستان بوسش‏
از این زمانه به آن شاه شکوه‏ها دارم‏
 
به رستخیز (مؤید) چو از لحد خیزم‏
به دست نامه و بر لب رضا رضا دارم‏

 سید رضا موید

***************************

دل عاشق لطف بی حد اربابه
خواب وخوراک من مشهد اربابه
دلم غریبونه پراشو وا کرده
مقصد پروازم گنبد اربابه2
یا علی موسی الرضا مددآقا
تو مرهم دردی ببین گرفتارم
تو بی کسی ها هم تویی کس وکارم
هرکی توی دنیا یکی و دوست داره
عنایت زهراست که من دوست دارم 2
یا علی موسی الرضا مددآقا
خودم میدونم که حقیرم و پستم
تو دلخوشیم هستی، رها نکن دستم
زیارتت کردم نکن فراموشم
لحظه ی جون دادن منتظرت هستم 2
یا علی موسی الرضا مددآقا
منو از این خونه نکن جدا آقا
قشنگه تو صحنت موج گدا آقا
منم گدا هستم یه خواهشی دارم
برامون امضا کن یه کربلا آقا2
یا علی موسی الرضا مددآقا

میثم میرزایی

*************************

سرود ولادت

غبارت مرهم صدها درده     صحنت روی بهشت وکم کرده 2
دلم دوباره  آروم نداره  مست وخرابم آقاجون بده شرابم
کرببلا رو  ندیدم اما   شبای جمعه توی صحن انقلابم 2
مولا مولا     مددی یا امام رضا
جنت همون صحن باصفاته     چون زهرا یکی از زائراته 2
شوق زیارت  از توی هیئت   قلب من و پای ضریحت می کشونه
وعده ی ما با   نوکرات آقا   بعد نماز صبح دم نقاره خونه 2
مولا مولا     مددی یا امام رضا
دل دیوونمون این و میخواد    کربلا بریم از باب الجواد 2
دوباره حرف از  کرببلا شد   زد به سرم باز دوباره بوی گل یاس
چی میشه آقا  بریم یه روزی  کرببلا پابوسی حسین و عباس 2
مولا مولا     مددی یا امام رضا

میثم میرزایی

www.emam8.com دانلود سبک

******************************

نظرات  (۱)

واقعا زیباست

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی