اشعار عید مبعث رسول الله(ص)۷
*******************
دامن کوهسار و غار حراست
بانگ اقرأ بلند از همه جاست
دم روح القدس ترانه ی وحی
حکم اقرأ صدا صدای خداست
این سروش مبارک جبریل
این ندای نجات انسان هاست
یا محــمد زمان بعثت تواست
این ندا مژده ی نبّوت تواست
ای وجودت پر از پیام خدا
ای به جان و تنت سلام خدا
ای دعایت شفای روح بشر
ای کلام خوشت کلام خدا
اشهد انّک رسول ا...
یا محــمد بخوان به نام خدا
تو به بانگ رسا به خلق بگو
وحده لا اله الاّ هو
***
خیز بر بام چرخ پرچم زن
از خداوندی خدا دم زن
وحده لا شریک له، بر گو
این قوانین کفر بر هم زن
تبر لا اله الاّ الله
بر سر بتگران عالم زن
خیز و ابلاغ کن رسالت را
فتح کن قلّه ی عدالت را
ما تو را مجد و سروری دادیم
بر همه خلق برتری دادیم
پیش تر از ولادت آدم
به تو حکم پیمبری دادیم
به تو ای دادگستر عالم
مکتب دادگستری دادیم
خیز و توحید را تجسّم کن
پیش سنگ عدو تبسُم کن
***
هر چه دیدی جفا محبّت کن
دل ز دشمن ببر به لبخندت
به مقام نبّوتت سوگند
به خداوندی خداوندت
که تو تا صبح حشر پیروزی
همچنان مهر عالم افروزی
***
نغمه ی ماست در ترانه ی تو
گوهر ماست در خزانه ی تو
همه پیغمبران ما تسلیم
به تو و دین جاودانه ی تو
بهر بشکستن بتان حرم
دست ما پا نهد به شانه ی تو
آفرینش کتاب تعلیمت
کلّ ادیان شوند تسلیمت
***
ما ز آغاز کوثرت دادیم
شیر مردی چو حیدرت دادیم
آنچه بر انبیا عطا کردیم
از تمامی فزون ترت دادیم
پیش تر از ولادت آدم
دخت توحید پرورت دادیم
ای همه انبیا مسلمانت
صلوات خدا به سلمانت
***
ای رسول خدا ز غار حرا
بر نجات بشر دوباره درآ
باز بت ها کشیده اند سرک
ای امام خلیل با تبرآ
تا گریزد ز شهر تاریکی
آفتابا به تیغ نور برآ
چه شود با علی بیایی باز
جنگ بدری دگر کنی آغاز
***
باز سفیانیان که حلیه گرند
در کمین چون شغال پشت سرند
باز در رخنه اُحد یاران
در هوای غنائمی دگرند
دشمنان تیغ تفرقه در دست
از هزاران طریق حمله ورند
ای منادیّ حق دوباره بگو
وحده لا اله الاّ هو
***
ای منادیّ وحدت اسلام
نظری کن به امّت اسلام
کی شود از حرم طلوع کند
آفتاب حقیقت اسلام
روز عید ظهور مهدی تواست
دوّمین عید بعثت اسلام
دولت او غدیر دیگر ماست
دولت عترت پیمبر ماست
***
شیعه آیینه دار مهدی تواست
همه جا در کنار مهدی تواست
شیعه بهر نجات انسان ها
سخت در انتظار مهدی تواست
شیعه عجّل علی ظهورک گو
ایستاده است و یار مهدی تواست
شیعه در انتظار هم عهدی است
یکسوار امید او مهدی است
***
ای تجلاّی چارده معصوم
در وجود مقدّست معلوم
عدل از اقتدار تو حاکم
ظلم در دادگاه تو محکوم
در سروشت خروش ثارالله
در ندایت صدای یا مظلوم
وارث شیر حق تو با شمشیر
داد اسلام از سقیفه بگیر
***
شیعه فرزند حیدر و زهرا است
شیعه فریاد سیّدالشّهدا است
شیعه تفسیر کلّ قرآن است
شیعه از هر چه جز خداست جدا است
سالروز ولادت شیعه
بعثت است و غدیر و عاشوراست
دار «میثم» ندا دهد شب و روز
میثم آیین میثمی آموز
غلامرضا سازگار
****************************
الا ای چشمه نور خدا در خاک ظلمانی
زمین با نور اخلاق تو میگردد چراغانی
به گرداگرد لبخند تو میچرخند شادیها
از آن بهتر نمیدانی که طفلی را بخندانی
چو چشم آسمان منظومه نسل تو خورشیدی
چو باغ کهکشان دنباله راه تو نورانی
تحیّر بهترین وصف است در شام تماشایت
«بحیرا» میبرد هر صبح نامت را به حیرانی
به لبخندی مسیحا را دم روحالقدس دادی
سلیمان را نشاندی بر سر تخت سلیمانی
فرود آمد فراز کاخ کسرا با قدوم تو
به خود لرزید از نام تو شاهنشاه ساسانی
دلم را مهربان من! به پابوس تو آوردم
که آرامند در پای تو دریاهای توفانی
ببخشا بر من ای آیینه رحمت! که میخواهم
بگویم حرفهایی را که خود ناگفته میدانی
پر از شوق تماشاییم و از دیدار محرومیم
حرامیها سر راه و بیابانها مغیلانی
چنان شام سیه آغاز صبح ما سیه روزی
چنان خواب گران پایان شام ما پریشانی
«خلافت» شد چنان توفان که دریا را به کف گیرد
«جماعت» شد چنان ساحل زمینگیر گرانجانی
«یهودیها» میان امتت سرگرم خونریزی
«سعودیها» به جنگ کودکان گرم رجزخوانی
طواف کعبه را برعکس فهمیدند این امّت
ابوسفیان امیر است و علی در خانه زندانی
سر منبر ابوجهل است و بر مسند ابومروان
مدینه سر به زیر افکنده از شرم پشیمانی
به خون و اشک میگرییم «أشکو یا رسولالله»
که گردن میکشد تیغ خیانت سمت عریانی
حجاز است و بنیشدّاد؛ مصر است و بنی دجّال
عراق است و بنیصدام، شامات است و سفیانی
به مسجدها «خلافت» میکند بیعت به خونریزی
به منبرها «جهالت» میدهد فتوی به نادانی
«ملک حجّاج» سرمست از شراب تلخ صهیونی
سپاه فیل را در مکّه میخواند به مهمانی
«خلافت» با «یزید»یها «امامت» با «ولید»یها
کلیمی میدهد تعلیم آداب مسلمانی
دمشق آوار آوار و حلب آواره آواره
فلسطین در «حضر موت» و یمن در مرگ و ویرانی
نشان از یورش تیمور دارد «جبهه النصره»
شرف دارند بر «داعش» مغولهای بیابانی
ملک گرگ و ملک خرس و ملک مار و ملک عقرب
سعودیهای وهّابی، برادرهای شیطانی
مسلمان میکشند این ناجوانمردان به نام تو
مسیحی میبرند این نامسلمانها به قربانی
شکوه سرفرازی را به یغما برد خودبینی
برای بهترین امّت نه سر ماند و نه سامانی
در این عمری که در تکرار باطل رفت میمانم
که درمان پشت دردی بود و دردی پشت درمانی
چه میشد امّت افتاده در آتش به پا خیزند؟
میان شعله برخیزند از خواب زمستانی
قادر طراوتپور
**********************
تنزیلِ آیات است یا باران گرفته؟
از بارش اشکت زمین هم جان گرفته؟
ای «رحمتٌ للعالمین»! روح تو انگار
آیینه رو در روی «الرحمن» گرفته
«إقرأ» که از تو عشق ـ اِی خط نانوشته
سرمشقهای «عَلَّمَ الانسان» گرفته
طاقت ندارد کوه، دریای دل تو
اما چه راحت وسعت قرآن گرفته
در مصحفت، عشقی است در آواز داود
عشقی که یوسف را هم از کنعان گرفته
عشقی که در کشتی نشسته پشت سکان
وقتی که دورِ نوح را طوفان گرفته
مهمانِ «عقل اول» و دست حکیم است
هر لقمهی حکمت اگر لقمان گرفته
«تبت یدا» هر کس که دستت را رها کرد
از او چنین دست خدا تاوان گرفته
قرآن به روی نیزه دارند این جماعت
اسلامشان هم بوی بوسفیان گرفته
آل سعود اینک هم آغوش یهود است
گر طفل نامشروع، در دامان گرفته
بر منبرت خواندهست خود را خادم تو
فرمان ولی از خانهی شیطان گرفته
عطر قَرَن، چشم یمن را کرده روشن
حالا اویست پرچم از سلمان گرفته
علمی که گاهی تا ثریا رفته، امروز
جا در دل مردانی از ایران گرفته
وحیت ـ امین! ـ توصیف رویِ آشناییست
روح الامینت از کجا فرمان گرفته؟
«الیوم اَکمَلتُ لَکُم» یعنی که انگار
کار تو هم خاتم! به خُم پایان گرفته
پیمانه از دست علی پر کن محــمد!
یادت که میآید ، خدا پیمان گرفته
قاسم صرافان
************************