کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت حضرت امام جواد علیه السلام ۱۳

×××××××××××××××××××

من مریدم شما همیشه مراد

کرمت را نمی برم از یاد

میسرایم در این شب میلاد

قُل أَعوذُ بِرَبِّ جود و جواد

 

بچه هایم تصدق سرتان

مددی کن به حق مادرتان

 

حرف دل را اگر غزل کردم

واژه ها را دوباره حل کردم

و به یک مثنوی بدل کردم

یاد احلی من العسل کردم

 

جام لبریز از شراب افتاد

نامت آمد دهانم آب افتاد

 

رعد و برقی شبیه طوفانی

نکند تو علی دورانی ؟

نور چشم مه خراسانی

تو ولیعهد شاه ایرانی

 

صاحب مسند امام رضا

پسر ارشد امام رضا

 

تو امامی و ما همه ماموم

ز کرامت نکن مرا محروم

از نگاه تو میشود معلوم

آینه دار چهارده معصوم

 

شاه جود و عنایت و بذلی

وارث غیرت ابوالفضلی

 

یوسف از زائرین چشمانت

حاتم طائی از گدایانت

پور عمران فقیر احسانت

زکریا غلام طفلانت

 

ولی الله زاده ای اقا

رحمت فوق العاده ای اقا

 

در دو عالم ولی محترمی

حجت الله و صاحب علمی

دست و دل بازی و چه با کرمی

عقل کل تمامی اُمَمی

 

ابن اکثم که مات و حیران شد

با وجود شما مسلمان شد

 

وای از این اعتقاد بی دین ها

وای از این التماس ننگین ها

لعنت حق به قوم بدبین ها 

کوری چشم نسل شاهین ها

 

در دو عالم منم غلام تقی

جان عالم فدای نام تقی

 

نای نوحه گرم بده حالا

سایه ای بر سرم بده حالا

مستحقم پرم بده حالا

بی قرارم حرم بده حالا

 

عزت عالمین میخواهم

سفر کاظمین میخواهم

 

مینویسم ز دور  یا نزدیک 

که تو هستی به ماسوا نزدیک

در لغت نی به نینوا نزدیک

کاظمینت به کربلا نزدیک

 

با شما تا خدا که خواهم رفت

سوی کرببلا که خواهم رفت

 

میسرایم به جای تو- گریان -

دم گودال کربلا جانان

السلام علیک یا عطشان

السلام علیک یا عریان

 

أنت شیب الخضیب یا جداه

أنت خد التریب یا جداه

 

به قیام تو گریه خواهم کرد

به صیام تو گریه خواهم کرد

به نیام تو گریه خواهم کرد

به خیام تو گریه خواهم کرد

 

ز چه رو در میان گودالی

زچه رو جد من لگدمالی

علیرضا خاکساری

 ××××××××××××××××××××××

شب عید است و پر در آوردم

 ز غزل خانه سر در آوردم 

تا به عشقش ترانه بنویسم

دو سه تا لوح و دفتر آوردم 

شب میلاد پور شمس شموس

غزلی تازه و تر آوردم

مددی یا محــمدبن علی

مددی یابن حیدر آوردم

کمترینم ولی به رسم ادب

مدحیه های بهتر آوردم

چه کنم بی بضاعتم دیگر

پای عشقش فقط سر آوردم

تا که روی مرا زمین نزند

به میان نام مادر اوردم

 قلمم محو شور وشینی شد

غزلم باز کاظمینی شد

 ×××

سر ما و قدوم یار نُهُم

دل ما و تب نگار نهم

بارللها سری به سجده ی شکر

میگذارم برای بار نهم

می رسد حضرت ولی الله

میرسد صاحب اختیار نهم

روی بال فرشته می آید

وارث تیغ ذوالفقار نهم

علوی ها به گوش ، می اید

یل بی باک تک سوار نهم

جد و اباد من گدای درش..

من شدم نیز خاکسار نهم

 بچه آهویی از قضا شادم

که ز اول به دامش افتادم

 ×××

نه فقط دلبر امام رضاست

بلکه تاج سر امام رضاست

به لالائی عمه وابسته است

خوشی خواهر امام رضاست 

روی بال فرشته ها نه نه

زیر بال و پر امام رضاست

کوری چشم ابتران حسود

سوره ی کوثر امام رضاست

خاطرش را پدر چه میخواهد

روز وشب محضر امام رضاست

ز طفولیتش عزادار

روضه ی مادر امام رضاست

گوشه ی حجره کربلایش بود

او علی اکبر امام رضاست

گل بی برگ میشود آخر

او جوان مرگ میشود آخر

 ×××

عاقبت موسم خزانش شد

و خدا نیز روضه خوانش شد

تک و تنها میان خانه ی خود...

همسر او بلای جانش شد

عاقبت زهر کار خود را کرد

وقت لرزیدن لبانش شد

تب ولرز و نگاه مضطر او

شاهد غربت عیانش شد

دست و پایی که بر زمین میزد

باعث درد استخوانش شد

بدنش را کشان کشان بردند

غرق در خاک و خون دهانش شد 

 ام فضل و کنیز و ولوله ها

پشت بام و صدای هلهله ها

علیرضا خاکساری

 ××××××××××××××××××××××××

روشن تر از روز است خیلی بامرامند

وقتی کریمان با گدایان هم کلامند

 الحق که آقازاده ها یک یک امیرند

الحق که نوکرزاده ها یک یک غلامند

 در فقرِ محضِ خود غنیِّ محض هستم

وقتی گدای این درم، مردم گدامند

 عین عدم هستیم و با آنان وجودیم

پس ما همان هاییم که آن ها بنامند

 سنّ زیاد و سنّ کم، فرقی ندارد

این خانواده از طفولیت امامند

 چیزی ندارم جز «سلام الله علیهم»

فرزندهای فاطمه با احترامند

 هر صبح خورشیدند و در هر شام ماهند

این چهارده تا روشنی صبح و شامند

 این چهارده آیینه از بس که شبیه اند

وقتی ببینی شان نمی دانی کدامند

×××

و الله این پروانگی ما می ارزد

هر چند خاکستر شدیم اما می ارزد

 معشوق عالم می شود یک روز، عاشق

مجنون ما اندازه لیلا می ارزد

 قلاده ما را همین گوشه ببندید

سگ هم کنار خانه این ها می ارزد

 سر می نهم بر پای تو قیمت بگیرم

هر جا نمی ارزد سرم این جا می ارزد

 یک جان ناقابل به پایت ذبح کردیم

حالا که شد مال تو از حالا می ارزد

 این گریه ها را آیه تطهیر گفتند

یک قطرهٔ آن بیش از دریا می ارزد

 با کاظمین تو بهشتی دارم این جا

پس زندگی در عالمِ دنیا می ارزد

 پس ارزش گهواره ات کعبه است حتماً

وقتی عصای حضرت موسی می ارزد!

 دستی بکش بینا کنی این چشم ها را

با معجزات تو چه نابینا می ارزد!

 کافی ست ما را این که بابای تو خندید

لبخند بابای تو یک دنیا می ارزد

×××

آن که «کم»ش را نیمه شب آورد، دادت

دارد زیادش می کند لطف زیادت

 آقا منم... آن رختْ پاره... پا برهنه...

آن شب ، شب جمعه مرا که هست یادت!

 تو کیستی؟ تو از کریمان بلادم

من کیستم؟ من از گدایان بلادت

 من از در این خانه ات جایی نرفتم

پس رو مگردان از گدای خانه زادت

 آن که مرا حالا مُرید تو نوشته

حتماً تو را هم می نویسد «یا مراد»ت

 تو جان مایی، پس بگیر این حق خود را

نفرین بر آن که جان گرفتی جان ندادت

 تو هر کجا پا می نهی هر صبح خورشید

عرض ارادت می کند بر بامدادت

 بابای تو با دیدن تو گریه می کرد

با گریه لطف دیگری دارد عبادت

 آباء و اجدادت همه یک یک جوادند

پس می نویسیمت جواد بن الجوادت

×××

بر روی پایت می گذارد کعبه سر هم

جبریل حتی می گذارد بال و پر هم

 به خاک پایت احتیاجی نیست اصلاً

وقتی دوا می سازم از این خاک در هم

 تو کعبه ای! آن کعبه ای که در طوافت

بال و پر ما سوخته حتی جگر هم

 با آبروی تو تهجّد آبرو یافت

فیض از مناجات تو می گیرد سحر هم

 با این جمالی که تو را دادند، باید...

بین خریداران تو باشد پدر هم

 نام مرا هم بین این عشاق بنویس

بگذار تا جا خوش کند این یک نفر هم

 ای جان به قربان تو و دورِ شلوغت

یوسف شدن بازار دارد، دردسر هم

 در کوچه جانِ ما نقابت را بیانداز!

این گونه چشمت می زنند این ها، نظر هم

 هستند یک یک شیرها دنبال دامت

چشمان آهوی خراسانِ پدر هم

 فهم من از لطف جوادی تو این است:

که آن چه را گفتیم دادی، بیشتر هم

 ما را ببر تا کاظمین این بار با هم

ما را بخر در کاظمین این بار درهم

×××

جز عجز، سائل چاره ای دیگر ندارد

وقتی کریمیِ‌ خدا آخر ندارد

 ما را برای در زدن معطل نکردند

اصلاً ‌بیوت این کریمان در ندارد

 این خانواده کودکش ذاتاً بزرگ است

نام علی که اصغر و اکبر ندارد

 طفل رباب ست و ولیکن عادتش بود

از شانهٔ عمه سرش را بر ندارد

 بین مقامات رباب این شان کافی ست

که هیچ کس جز او علی اصغر ندارد

وقتی که آمد لشگر کوفه به هم ریخت

میدان علمداری ازین بهتر ندارد

 وقتی که آمد لشگر از دور پدر رفت

آخر گمان کردند که لشگر ندارد

 طفل است و بابای بلاتکلیف مانده

حیرانی است و کودکی که سر ندارد

گیرم که از فردا دوباره آب وا شد

چه فایده، شش ماهه که دیگر ندارد

علی اکبر لطیفیان

×××××××××××××××××××××××××

ای کرامت سائل صحن و سرایت یا جواد

ای سلامت جود بر جود و عطایت یا جواد

ای که بارد جود از دست گدایت یا جواد

ای صفای دل حریم با صفایت یا جواد

ای دوای دردمندان خاک پایت یا جواد

دوست و دشمن کند مدح و ثنایت یا جواد

ای کرم داران، درم داران، گدای کوی تو

حسن کلّ انبیا در طلعت دلجوی تو

خوی احمد، خوی حیدر، خوی زهرا، خوی تو

نخل طوبی سایه ای قامت دلجوی تو

چشم خلقت، دست خلقت، روی خلقت، سوی تو

کعبه ی جان همه دار الولایت یا جواد

در جمال بی مثالت ای عزیز مرتضی

می توان روی خدا را دید با چشم رضا

نیست خالی آنی از نور تو دامان فضا

حکمرانی می کنی هم بر قدر هم بر قضا

سجده آورده است بر خاک درت صبر و رضا

ای رضای حضرت حق در رضایت یا جواد

آفتاب چشم خورشید ولایت کیست تو؟

آسمان جود و دریای عنایت کیست تو؟

مشعل پیوسته تابان هدایت کیست تو؟

صورت حق را فروغ بینهایت کیست تو؟

کلک صنع کبریا را طرفه آیت کیست تو؟

جز خدا نتوان کسی گوید ثنایت یا جواد

کودکی بودی که نور از دانشت عالم گرفت

علم از فیض تو فیض عیسی مریم گرفت

دست حیرت بر لب خود زاده ی اکثم گرفت

دید در ظاهر تو طفلی رتبه ات را کم گرفت

پنجه ی نطق تو حلقوم ورا محکم گرفت

گشت مبهوت کلام دلربایت یا جواد

پور اکثم لب چو بگشایی اسیرت می شود

قدرت مأمون عّباسی حقیرت می شود

علم مدیون کلام دلپذیرت می شود

نور هم پروانه ی روی منیرت می شود

هر نفس یک وحی از حیّ قدیرت می شود

وحی بارد از کلام جانفزایت یا جواد

اهل دانش مخزن علم خدایت خوانده اند

اهل بینش وجه ذات کبریایت خوانده اند

اهل دل اهل ولا روح دعایت خوانده اند

اهل جود اهل کرم بحر عطایت خوانده اند

دوست داران رضا ابن الرّضایت خوانده اند

سیّدی ابن الرّضا جانم فدایت یا جواد

هست و بود بضعه ی پاک پیمبر کیست تو

دُرّ دریا و دریای سه گوهر کیست تو

آسمان جود را پیوسته محور کیست تو

آل عمران، نور و فرقان، حمد و کوثر، کیست تو

دست داور، روی احمد، نجل حیدر، کیست تو

بسته دل بر پنجه ی مشکل گشایت یا جواد

ای غبار کاظمینت آبرو را آبرو

ای محــمد هم به نام و هم به خلق و هم به خو

ای نهاده مهر گردون بر در صحن تو رو

من به خلوتخانه ی دل با تو دارم گفتگو

در کناری مرغ روحم پر زند از چار سو

تا که گردد طایر صحن و سرایت یا جواد

ای که بی حرز تو مأمون از بلا ایمن نبود

ای که بی مهر تو حتّی خوار در گلشن نبود

ای که بی مهرت فلک را آه در دامن نبود

پاسخ مهر تو زهر کینه ی دشمن نبود

اجر تو در حجره ی در بسته جان دادن نبود

کشت از بیگانه بدتر آشنایت یا جواد

ناله کردی تا پرید از لانه مرغ جان تو

درد بودی پای تا سر درد شد درمان تو

ای فدای چشم گریان و دل سوزان تو

عالمی شوزند با یاد لب عطشان تو

چشم قاتل هم به وقت مرگ شد گریان تو

چون نگردید چشم یاران در عزایت یا جواد

ریخت جای آب یارت عاقبت آتش به کام

گشت عمر حضرتت با ماه ذیقعده تمام

بر تو و بر غربت و بر کام عطشانت سلام

این شنیدم جسم پاکت اوفتاد از روی بام

ماند جسمت بر زمین ای زاده ی خیر الانام

ریخت سیل اشک «میثم» از برایت یا جواد

××××××××××××××××××××××

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی