اشعار ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها-۱۰
اشعار ولادت حضرت زهرا سلام
الله علیها-۱۰
************************
مجید تال
ﻗﺮﺁﻥ ﮔﺸﻮﺩﻡ ﺁﯾﻪ ﯼ ﻣﺤﺸﺮ ﺑﯿﺎﻭﺭﻡ
ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﮐﻪ ﺳﻮﺭﻩ ﯼ ﮐﻮﺛﺮ ﺑﯿﺎﻭﺭﻡ
ﻣﻦ ﮐﯿﺴﺘﻢ ﺯﻓﺎﻃﻤﻪ(ﺱ) ﺳﺮ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﻭﺭﻡ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﻤﺒﺮ ﺑﯿﺎﻭﺭﻡ
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﺻف ﻋﻘﻞ ﻣﺮﺍ ﺗﺮﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﻣﻌﺮﺍﺝ ﺭﻓﺘﻪ ﺷأﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺑﺎ ﻧﻮﺭ ﺗﻮ ﺯﻣﯿﻦ ﺷﺮﻑ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮔﺮﻓﺖ
ﭼﻞ ﺭﻭﺯ ﻣﺼﻄﻔﯽ(ﺹ) ﺛﻤﺮﯼ جاودان ﮔﺮﻓﺖ
ﭘﺎ بﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﻭ ﺧﺎﮎ ﺟﺎﻥ ﮔﺮﻓﺖ
ﺗﺎ ﺁﻣﺪﻡ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺯﻫﺮﺍ(ﺱ) ﺯﺑﺎﻥ ﮔﺮﻓﺖ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺭﺧﺼﺘﯽ ﺑﺪﻩ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺨﻮﺍﻧﻤﺖ
ﻣﻬﺮﺕ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺨﻮﺍﻧﻤﺖ
ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻼﻡ، ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﻣﺎ ﮐﻨﯿﺪ
ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻼﻡ، ﺩﺭﺩ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺩﻭﺍﮐﻨﯿﺪ
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﯿﺪ ﺩﺭ ﺯﺩﻩ ﺍﻡ ﺗﺎ ﮐﻪ ﻭﺍ ﮐﻨﯿﺪ
ﻟﻄﻔﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﯿﺮ ﯾﺘﯿﻢ ﮔﺪﺍ ﮐﻨﯿﺪ
ﺣﺎﻻ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﭼﺎﺩﺭ ﺗﻮ ﻭﺻﻠﻪ ﺩﺍﺭ ﻫﺴﺖ
ﻣﻦ ﺳﺎﺋﻠﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺍﻧﺎﺭ ﻫﺴﺖ
ﯾﺎ ﺁﯾﻪ ﺁﯾﻪ ﺁﯾﻪ ﯼ ﺧﻮﺩ(( ﻫﻞ ﺍﺗﯽ)) ﮐﻨﯽ
ﯾﺎ ﺍﺯ ﮐﺮﻡ ﻟﺒﺎﺱ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻋﻄﺎ ﮐﻨﯽ
ﭼﺎﺩﺭ ﺍﻣﺎﻧﺘﯽ ﺑﺪﻫﯽ ﺗﺎ ﭼﻬﺎ ﮐﻨﯽ
ﯾﮏ ﻗﻮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻮﺭ ﺧﺪﺍ ﺁﺷﻨﺎ ﮐﻨﯽ
ﺩﻧﯿﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺯﺷﺖ ﺷﺪ
ﺧﺎﮐﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺁﻣﺪ ﺑﻬﺸﺖ ﺷﺪ
ﺩﻧﯿﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻇﻠﻤﺖ ﻭ ﺗﻮ ﻣﺎﻭﺭﺍﯼ ﻧﻮﺭ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺗﺎ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﻧﻮﺭ
ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺕ ﺍﮔﺮ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺁﺷﻨﺎﯼ ﻧﻮﺭ
ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺑﺮﮐﺎﺕ ﺩﻋﺎﯼ ﻧﻮﺭ
ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﻮﺭ ﭼﻪ ﺑﺪﺭﯼ ،ﺷﺒﯿﻪ ﺗﻮﺳﺖ؟!
ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﺪﺭﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﺗﻮﺳﺖ
ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﻄﺮ ﺳﯿﺐ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺑﺲ ﺟﻤﯿﻞ ﺑﻮﺩ
ﯾﺎﺩﺁﻭﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺧﺪﺍﯼ ﺟﻠﯿﻞ ﺑﻮﺩ
ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﯼ ﻭﺿﻮﯼ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺳﻠﺴﺒﯿﻞ ﺑﻮﺩ
ﺟﺎﺭﻭﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺗﻮ ﭘﺮ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺑﻮﺩ
ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﻬﺮ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺷﺮﻡ ﺁﺏ ﺷﺪ
ﺁﺑﯽ ﮐﻪ ﮔﺸﺖ ﻣﻬﺮﯾﯿﻪ ﯼ ﺗﻮ ﮔﻼﺏ ﺷﺪ
ﺁﻧﮑﻪ ﺗﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﯼ ((ﻟﻮﻻﮎ)) ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺧﺖ
ﺩﺭﮎ ﺗﻮﺭﺍ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﺩﺭﺍﮎ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺧﺖ
ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺭﺍ ﭼﻪ چیز جﺰ ﺍﻓﻼﮎ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺧﺖ
ﺑﺎﻧﻮﯼ ﺁﺏ ﺭﺍ ﭘﺪﺭ ﺧﺎﮎ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺧﺖ…
ﻧﺎﻡ ﭘﺪﺭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺳﺖ
ﺧﯿﺮ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﻣﺤﺒﺖ ﺯﻫﺮﺍ(ﺱ) ﻭ ﺣﯿﺪﺭ(ﻉ) ﺍﺳﺖ
دیگر توان از تو سرودن قلم نداشت
این روز مادری دل من غیر غم نداشت
رفتم مدینه آنچه که می خواستم نداشت
گفتم زیارتش کنم اما حرم نداشت
مرغ دلم که داشته یک بام و دو هوا
بی اختیار پرزده اکنون به کربلا
حالا عجیب نیست اگر بی مقدمه
پرواز می کنیم حوالی علقمه
آنجا که قد خمیده رسیده ست فاطمه
اوروضه خوان و در حرم افتاده همهمه
حال و هوای صحن دلم نینوایی است
شب های جمعه فاطمه هم کربلایی است
*******************
محـمد حسین رحیمیان
این زندگی بی عاشقی معنا ندارد
ای وای بر آنکه دل شیدا ندارد
هرکس که اینجا شهرتش عاشق نباشد
روز قیامت نامه اش امضا ندارد
آن که عبادت کرده اما بی محبت
جایی میان عالم بالا ندارد
آن قدر دین آمد که گوید ایها الناس
بیچاره آن که حضرت زهرا ندارد
هر کس نگفته فاطمه، روز قیامت
بر لب نوایی غیر واویلا ندارد
هر جاست حرف فاطمه آنجا بهشت است
والله این دنیا و آن دنیا ندارد
بدبخت آن که نیست زهرا مادر او
باید بسوزد در جهنم پیکر او
ما فاطمیونیم چیزی کم نداریم
ما فاطمیونیم در دل غم نداریم
ما درد خود با هر کس و نا کس نگوییم
غیر از علی و فاطمه محرم نداریم
هر کس به زیر سایه لطفی نشسته
ما سرپناهی غیر این پرچم نداریم
معنی انسان میشود محتاج زهرا
جز سائلان فاطمه ، آدم نداریم
دنیا اگر با فاطمه مأنوس گردد
اصلا گرفتاری درین عالم نداریم
وقت خوشی یا غصه ها اصلا امیدی
جز دختر پیغمبر اکرم نداریم
ما را همیشه داده این مادر خجالت
بیش از پدر مادر به ما کرده محبت
تو کیستی دنیاست حیران مقامت
بر سیزده معصوم ، واجب احترامت
بین زمین و آسمان ها می درخشد
پیغمبری که روزها داده سلامت
تو ورد لبهای امیرالمومنینی
خیلی تعصب داشت بر نامت امامت
الحق تویی بانوی از ما بهتران و
صاحب نفس های همه عالم غلامت
من مطمئنم ذره را خورشید کردند
آن قوم که با معرفت بردند نامت
در آفرینش مادری دیگر ندارد
اندازه ات فرزندهای با کرامت
بالاتر از درکند کل بچه هایت
مثل تو بی همتا، حسین و مجتبایت
هر روز عمرت بخشش و ایثار کردی
با مهربانی با همه رفتار کردی
بر تو پیمبر زادگی خیلی می آید
تو زندگانی محـمد وار کردی
حق بزرگی گردن هر شیعه داری
تاریخ را از فتنه ای هشیار کردی
خسته نباشی قهرمان بی نشانه
خیلی برای عزت ما کار کردی
هر جور میشد پای دینت ایستادی
تو دشمنان مرتضی را خوار کردی
داری چه توفیقی تمام هست خود را
نذر جناب حیدر کرار کردی
ای مرجع تقلید عشاق ولایت
ما را نکن محروم از فیض شهادت
ای بهترین سرچشمه فیض الهی
محکم تر از تو من ندارم تکیه گاهی
آورده ام ناگفته ها را محضر تو
دارم دوباره التماس یک نگاهی
نا واردم من آمدم سوی تو امشب
بلکه برایم از خدا حاجت بخواهی
مادر غریبه نیستی راحت بگویم
جان حسینت خسته ام از روسیاهی
آن قدر گیرم این ضریح چادرت را
تا که بیفتم در مسیر سر به راهی
ای کاش تو قسمت کنی من هم بگردم
یک عمر دور خانه ات مانند《آهی》
قربان آنکه پیش تو عمری گدا شد
روح از تنش با اسم فرزندت جدا شد
***************************
علیرضا خاکساری
هر بهاری با گل رویش شکوفا میشود
غنچه با لبخند معصومانه اش وا میشود
“تین “و “زیتون” را میان گلشنش میپرورد
هر چه میخواهی در این گلخانه پیدا میشود
مادر آب است و الطافش همیشه جاری است
شک ندارم گر بخواهد قطره دریا میشود
مادری بر یازده خورشید عالم به کنار
پیش از این ها فاطمه ام ابیها میشود
یک نفر را دست حق هم کفو حیدر خلق کرد
گر نباشد مرتضی تنهای تنها میشود
باء بسم الله اگر تأویل داردباعلی
“قل هوالله احد “تفسیر زهرا میشود
هرکسی تعریفی از بانو ارائه میدهد
در کتاب الله زهرا “قدر” معنا میشود
دست کم از خالق منان ندارد فاطمه
کنه ذات مادرم دارد معما میشود
صفر تا صد آفرینش در مدار فاطمه ست
علت خلق دو عالم مادر ما میشود
قرب یعنی همنشینی با علی و فاطمه
“روزبه” در خانه اش “سلمان منا” میشود
معجزه یعنی همین که سائل امروز او
با گدایی کردنش اقای فردا میشود
بی گمان همواره احیای ولایت کار اوست
تا قیامت ناجی “سیدعلی “ها میشود
************************
بینِ زن ها ، به خدا کُفْوْ
نداری زهرا
از پر چادرِ خود ، نور بِباری زهرا
شبِ میلادِ تو ، توأم شده
با اوّلِ سال
تو خودت ، خالقِ این فصلِ بهاری زهرا
دشمنِ دینِ خدا ، خار شد و
ابتر شد
نبیُ اللّه ، در این روز “اَبَاالْکَؤثَر” شد
کوریِ چشمِ حسودانِ نظرْ
تنگ ، در این
شبِ فرخنده ، جهان غرقِ گلِ عنبر شد
فاطمه آمده تا مادرِ بابا
بشود….!
پس پیمبر پدر و… فاطمه هم مادر شد
بخدا کْفْوِ علی خلق نشد ،
تا اینکه…
فاطمه آمد و او ، “همنفس”ِ حیدر شد
تا که قنداقه ی زهرا به
سَرِ عرش رسید
همه ی عرش ، پُر از فاطمه سَرتاسَر شد
جبرئیل از سَرِ شوقش به
تماشا آمد
دید قنداقه ی او شافعه ی محشر شد
تا که دادند به دستانِ
پیمبر او را…
صورتش دید و غمش را همه یادآور شد
جمله ای گفت و همه گریه به
حالش کردند
آه زهرا وسطِ کوچه مان پَرپَر شد
پوریا باقری
**************************
********************
حاج میثم مطیعی
به هوش باش و از این دست دوستی بگذر
به هوش باش که از پشت میزند خنجر
به هوش باش مبادا که سِحرمان بکنند
عجوزه های هوس، مطربان خُنیاگر
چنان مکن که کَسان را خیال بردارد
که باز هم شده این خانه بی در و پیکر
بَدا به ما که بیاید از آن سر دنیا
به قصد مصلحت دین مصطفی کافر
به این خیال که مرصاد تیر آخر بود
مباد این که نشینیم گوشه ی سنگر
که از جهاد فقط چند واژه فهمیدیم
چفیه، قمقمه، پوتین، پلاک، انگشتر
بَدا به من که اگر ذوالفقار برگردد
در آن رکاب نباشم سیاهی لشگر
بَدا به حال من و خوش به حال آنکه شده است
شهید امر به معروف و نهی از منکر
چنین شود که کسی را به آسمان ببرند
چنین شود که بگوید به فاطمه مادر
قصیده نام تو را برد و اشک شوق آمد
که بی وضو نتوان خواند سوره ی کوثر
زبان وحی، تو را پاره ی تن خود خواند
زبان ما چه بگوید به مدحتان دیگر
چه شاعرانه خداوند آفریده تو را
تو را به کوری چشمان آن هو الابتر
خدا به خواجه ی لولاک داده بود ای کاش
هزار مرتبه دختر، اگر تویی دختر
چه عاشقانه، چه زیبا، چه دل نشین وقتی
تو را به دست خدا می سپرد پیغمبر
علیست دست خدا و علیست نفس نبی
علی قیام و قیامت علی علی محشر
نفس نفس کلماتم دوباره مست شدند
همین که قافیه ی این قصیده شد حیدر
عروسی پدرِ خاک بود و مادرِ آب
نشسته اند دو دریا کنار یک دیگر
شکوهِ عاطفهات پیرُهن به سائل داد
چنان که همسر تو در رکوع انگشتر
همیشه فقر برای تو فخر بوده و هست
چنان که وصله ی چادر برای تو زیور
یهودیانِ مسلمان ندیدهاند آری
از این سیاهیِ چادر دلیل روشن تر
حجاب روی زمین طفل بی پناهی بود
تو مادرانه گرفتیش تا ابد در بر
میان کوچه که افتاد دشمنت از پا
در آن جهاد نیفتاد چادرت از سر
میان آتشی از کینه، پایمردی تو
نشاند خصم علی را به خاک و خاکستر
کنون به تیرگی ابرها خبر برسد
که زیر سایه آن چادر است این کشور
رسیده است قصیده به بیت حسن ختام
امید فاطمه از راه میرسد آخر
***********************
خـلـقـت کـائـنـات شــد،
بـهـر وجــود فاطمه
زنـده هـمـه جـهان شد از، یمن ورود فاطمه
پـیـش حـریـم حرمـتش، خیـل
ملک کشید صف
از سـر شـوق، جـمـلگی مـحو سجـود فاطمه
رونق دین مـصطفی(ص)،هست به
چشم اهل دل
هـم ز قـیـام فاطمه،هـم ز قـعــود فاطمه
از پس رحلت نبی(ص)، کس نزده
ست در جهان
غـیر امـیـرمـؤمـنان(ع)،گـام به سـوی فاطمه
هـمـچو خـسی در آتـشش، قهـر
خدا کشد همی
هر که کـند تـجـاوز از، حـق و حـدود فاطمه
بهررضای مصطفی(ص)،از ره مهر
روز و شب
نام عـلی مـرتـضـی(ع)، گـشـت سـرود فاطمه
در همه طول زندگی، بعد محـمد(ص)
و عـلـی(ع)
با حسنین(ع) بود و بس، گفت و شنود فاطمه
هـست به دل مـرا کـجا، غـیر
مـحـبـت عـلـی(ع)
کـی بـه زبـان مـن بــوَد، غـیـر درود فاطمه
****************************
مَلیکهای ملکوتی سَریر میآید
الٰههای به نقابی حریر میآید
زِ عرش بس که فرشته به فرش
میبارد
صدایِ هِلهله از چرخِ پیر میآید
پیالهها همه لبریز و تاکها
سیراب
چه کوثری است که اینسان کثیر میآید
تمامِ آینهها را شکسته
انوارش
شگفت آینهداری مُنیر میآید
چنان شکوهِ نزولش گرفته
عالم را
که آفتاب غُباری حقیر میآید
زمین به شوقِ قدومش به خویش
میبالد
وَ هرچه هست به چشمش فقیر میآید
شب است و کعبه چه ناباورانه
میبیند
که اَبرِ مهر به این گرمسیر میآید
هزار آبشار از بهشت میریزد
هزار چشمه به چشمِ کویر میآید
به سویِ خانهی خورشید
دستهاست بلند
که مادرانه کسی دستگیر میآید
رسید کعبه برایِ طواف قبلهی
خود
به گِرد خانهی او سر به زیر میآید
گشود شهپرِ خود را و گفت
جبرائیل…
چقدر زیرِ قدومت حصیر میآید
زِ فرطِ شوق پیمبر به خود
نمیگُنجد
زِ عطرِ هر نفسش یامُجیر میآید
گرفت تنگ در آغوش و دید از
قلبش
صدایِ زمزمهای دلپذیر میآید
تپش تپش زِ دلش یاعلی علی
جاریست
نَفَس نَفَس زِ لبش یا امیر میآید
رسید تا که بدانند آسمانیها
برایِ شیرِ خدا هم نظیر میآید
بگو به دشمنِ مولا که دشمنِ
زهراست
هنوز از دهنت بویِ شیر میآید
قسم به مادرِ دریا ، قسم به
مادرِ آب
که شورِ موج به هر آبگیر میآید
طلوع میکند از پشتِ ابرها
خورشید
زِ شامِ غیبتِ خود_گرچه دیر_میآید
و زخمِ مادرمان خوب میشود
روزی
زِ راه مرحمِ زخمِ غدیر میآید
حسن لطفی
************************