کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

مرثیه حضرت عباس علیه السلام

********

جلوه گر بوتراب

آیینه ای که جلوه گر بوتراب بود 

لبریز از تبسم و پا در رکاب بود  

 اشک فرات نیز درآمد ز دیدن

تصویر کودکی که به چشماش قاب بود

 او تشنه ی وصال و شهادت شده نه آب

مردی که قطره قطره ی اشکش شراب بود

با این که موج، تشنه ی عباس شد ولی

آبی نخورد فکر عزیز رباب بود

صد تیر خورد باز به راهش ادامه داد

مردی که دلخوشیش به آن مشک آب بود

وقتی که شمر و حرمله مومن شدند...پس

هر زخم بر تنش پی کسب ثواب بود

سیراب کرد حرمله چشمان تشنه را

آن لحظه ای که روی عمو بی نقاب بود

محمد رضا رضایی

*******************

این آب ها که ریخت، فدای سرت که ریخت

اصلاً فدای امّ بنین مادرت، که ریخت

گفته خدا دو بال برایت بیاورند

در آسمان علقمه، بال و پرت که ریخت

اثبات شد به من که تو سقای عالمی

بر خاک، قطره قطره ی چشم ترت که ریخت

طفلان از اینکه مشک به دست تو داده اند

شرمنده اند، بازوی آب آورت که ریخت

گفتم خدا به خیر کند قامت تو را

این قوم غیض کرده به روی سرت که ریخت

وقت نزول این بدن نامرتّبت

مانند آب ریخت دلم؛ پیکرت که ریخت

معلوم شد عمود شتابش زیاد بود

بر روی شانه های بلندت سرت که ریخت

اما هنوز دست تو را بوسه می زنم

این آب ها که ریخت فدای سرت که ریخت

علی اکبرلطیفیان

**********************

خبر پیچید که سقا به هم پیچید

کنار خیمه ها آقا به هم پیچید

قمر افتاد و پشتش آفتاب افتاد

همین جا بود عاشورا به هم پیچید 

سرش از سر بلندی بود، بالا بود

عمود آن قدرها زد تا به هم پیچید 

نه، این مال زمین افتادن او نیست

دو چشمانش همان بالا به هم پیچید 

نمی شد با عبا حتی تکانش داد

ز بس که آن قد و بالا به هم پیچید 

تمام اتفاقاتی که انجامید

همه یکجا شد و یکجا به هم پیچید 

چو آن ثقل عظیم افتاد روی خاک

تمام خاک آن صحرا به هم پیچید 

هزاران چشم خیره-خیره تر می شد

بساط دختر زهرا به هم پیچید 

ز خیمه دختری فریاد زد: بابا...

بیا که معجر زن ها به هم پیچید

علی اکبرلطیفیان

*********************

عمود خیمه

گلدسته هایت طعنه بر عرش خدا زد
روز ازل حیدر تورا سقا صدا زد
درکربلا روی علی را شاد کردی
تو جادِه های معرفت آباد کردی
وقتی که رفتی علقمه آبی بیاری
از علقمه یک جرعه ی نابی بیاری
در راه برگشتن هدف گشتی علمدار
دیگر توسهم گرگ این دشتی علمدار
آمد عمود خیمه ات آقا کشیدو
خواب از دو چشمان علی اصغر پریدو
دیگر حسین مانده تک و تنها به صحرا
جانم فدای غربت فرزند زهرا
وقتی که در میدان حسین را دوره کردند
باسنگ کین پیشانی اورا شکستند
ازیک طرف دشمن به سمت خیمه ها رفت
ازیک طرف تا استخوانش نیزه ها رفت
سیدمحمد سلیم بهرامی

************************

در نگاه تو بود قدر دو دنیا، روضه

مانده از نسل قدم های تو برجا، روضه

جیره ام را بدهید از قِبَل آتش دل

تا کنم با جگری سوخته  برپا، روضه

نظرت هست به من آنقدر آقا جان که

می کشی پای مرا با همه، شب هاروضه

گفته اند عرش گلو تازه کند از نفست

شاید اندوه زمین کم بشود با، روضه

چقدر مقتل صحرای دلت سنگین است

سند قتل مرا می کند امضا، روضه

چه عرق کرده نگاه در و ودیوار امشب

آمده با پسرش، حضرت زهرا، روضه

چشم تنهای تو را اشک درآغوش گرفت

موج، سینه زن تو، ساحل دریا، روضه

بهت زن های حرم بغض که شد، شد نوحه

مشک و دست و علم و حسرت سقا، روضه

‌رضا دین پرور

*************************

عباس غصه ات سپرم را شکسته است..

آری شکوه بال و پرم را شکسته است..

ای تکیه گاه من تو چرا تکیه داده ای؟..

این حال و روز تو کمرم را شکسته است..

شق القمر شده سر نورانیت ولی..

گویا عمود فرق سرم را شکسته است..

باید کنار علقمه ابی نوشت اب .

.وقتی غرور همسفرم را شکسته است..

آنکس که سجده گاه علی را شکافت باز..

فرق مبارک قمرم را شکسته است..

آن بی حیا که فرق سرت را دو نیم کرد..

بار دگر سر پدرم را شکسته است..

پشت و پناه اهل حرم داغ رفتنت..

آیینه ی دو چشم ترم را شکسته است

 محمدصادق باقی زاده

*************************

جبریل آمده خبر داده

به همه مژده سحر داده

خبر از فیض مستمر داده

نغمه ای عاشقانه سر داده

 که خدا رزق بیشتر داده

نخل ام البنین ثمر داده

 نسل عشق است و پا به پای ادب

مادرش میشود خدای ادب

روشنی بخش کوچه های ادب

پسر کعبه نا خدای ادب

 ماه شب های عشق آمده است

پاسدار دمشق آمده است

 هر کسی بوسه از لبش می چید

در نگاهش حسین را میدید

بغل شاه لافتی که رسید

دست و بازوش را علی بوسید

 مادرش گفت او فدای حسین

پسرم نذر بچه های حسین

 عبدصالح شد و خدایی شد

بسکه مشغول دلربایی شد...

...روی خورشید از او طلایی شد

سبک جنگش که مجتبایی شد

 با حسن گشت و عاقبت یل شد

کسب بازار عشق مختل شد

 خطبه ای خوانده در سفر با عشق

از کلامش رسیده ام تا عشق

پای وعظش نشسته حالا عشق

عشق هم داد میزند ... یا عشق

  باب نه , نه , نه , بیت حاجاتی

تو مفاتیحی از مناجاتی

 بیکرانی شبیه دریایی

خوش قد و قامتی و بالایی

قبله گاه هزار لیلایی

در نمازت عجیب شیدایی

 درس غیرت به آب میدادی

آب را پیچ و تاب میدادی

 جرعه جرعه حیات می ریزد

یک نظر ... کاینات می ریزد

پای مشکت فرات می ریزد

از نگاهت صفات می ریزد

 باد و باران مسخرت هستند

جمله سرباز لشگرت هستند

 تو که بازوی حیدری داری

وای اگر تیغ و نیزه برداری

نیزه را توی خال می کاری

تو تگرگی که سخت میباری

 دشمنت از تو سخت میترسید

ظاهرا مثل بید میلرزد

 یاعلی یاعلی رجز خواندی

جای شمشیر چشم چرخاندی

خیل سگ های کوفه را راندی

برنگشتی و علقمه ماندی

 خواستی از همه جدا بشوی

منشی صحن کربلا بشوی

 روز آخر رسیده , بیماری

حال عشق و تب سفر داری

توی خیمه نگاه تر داری

می روی تا که مشک برداری

 جای دستت دو بال میخواهی

رخصت اتصال میخواهی

 در تن تو برو بیا شده بود

جای شمشیر و نیزه ها شده بود

دشمن تو چه بی حیا شده بود

قصد اصلیش خیمه ها شده بود

 فصل عشق و جنون سرازیر است

از نگاه تو خون سرازیر است...

ایمان کریمی

***********************

ای وای سایه ی سرم از دست می­رود

پشت و پناه دخترم از دست می­رود

بی تکیه گاه می شوم و می­خورم زمین

یک کوه در برابرم از دست می­رود

او یک تنه تمام بنی هاشم من است

با این حساب لشگرم از دست می­رود

دارم برای غارتم آماده می­شوم

ای وای من برادرم ازدست می­رود

این ضربه ی عمود، عمود مرا کشید

از این به بعد این حرم از دست می­رود

نزدیک می­شوند به خیمه نگاه کن

دارد غرور خواهرم از دست می­رود

علی اکبر لطیفیان

**********************

افتادی از بلندی و آقا سرت شکست

ته مانده های زخمی بال وپرت شکست

وقتی عمود آمد وشقّ القمر که شد

تیر کمان میان دو چشم ترت شکست

با نیزه های لشگریان زیر و رو شدی

در زیر نیزه ها به خدا پیکرت شکست

در لحظه ای که تا شدی و دست وپا زدی

سقا کنار خیمه قد خواهرت شکست

بر روی پای فاطمه گفتی بیا اخا

بنگر به نیزه ای کمر لشگرت شکست

یک یا حسین گفتی و زینب دلش گرفت

آن لحظه عاقبت نفس آخرت شکست

علی حسنی

*********************

حسین علاءالدین

رخصت بده از داغ شقایق بنویسم

از بغض گلوگیر دقایق بنویسم

می خواهم از آن ساقی عاشق بنویسم

نم نم به خروش آیم و هق هق بنویسم

دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

 

در هر قدمت هر نفست جلوۀ ذات است

وصف تو فراتر ز شعور کلمات است

در حسرت لب های تو لب های فرات است

عالم همه از این همه ایثار تو مات است

از علقمه با دیدۀ خونبار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

 

سقا تویی و اهل حرم چشم به راهت

دل ها همه مست رجز گاه به گاهت

هرچند تو بودی و عطش بود و جراحت

دلواپس طفلان حرم بود نگاهت

سقای ادب جلوۀ ایثار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

 

افتاد نگاه تو به مهتاب دلش ریخت

وقتی به دل آب زدی آب دلش ریخت

فرق تو شکوفا شد و ارباب دلش ریخت

با سجدۀ خونین تو محراب دلش ریخت

صد حیف که آن یار وفادار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

 

انگار که در علقمه غوغا شده آری

خونبارترین واقعه بر پا شده آری

در بزم جنون نوبت سقا شده آری

دیگر پسر فاطمه تنها شده آری

این قافله را قافله سالار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

 

ای علقمه از عطر تو لبریز برادر

ای قصه دست تو غم انگیز برادر

بعد از تو بهارم شده پاییز برادر

برخیز حسین آمده برخیز برادر

عباس ترین حیدرکرار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

*******************************

محمود ژولیده

ای تکیه گاه اهل حرم عزتم شکست

بی تو عزیزِ مادرِ من حرمتم شکست

تا این زمان تو خَم شدنم را ندیده ای

تا قامتت شکست ببین قامتم شکست

تنها گذاشتی تو مرا ، باورم که نیست

گیرم که صبر پیشه کنم ، یاورم که نیست

 

فرقت درست چون سر حیدر شکافته

پهلوی تو شبیه به مادر شکافته

آئینۀ تمام نمای محبتی

پیشانی تو چون علی اکبر شکافته

از بس که تیر بر بدنت دسته دسته ریخت

یک تیر هم به چشم تو حتی نبسته ریخت

  

صاحب لوا ! طنین صدایت نمی رسد

چشم حرم به قدِّ رَسایت نمی رسد

در خیمه انتظار سکینه هنوز هست

اما حرم دگر به لِقایت نمی رسد

با اشک دیده بر سر تو بوسه می زنم

جای حرم به پیکر تو بوسه می زنم

***************************

حضرت عباس(ع) شهادت

تیری که از تجلّی تو پر درآوَرد

پس می‌رود ز پشت سرت سر درآوَرد

با تکه تکه کردن جسم تو؛ کوفه خواست

از پا مرا ز داغ برادر درآورد

او قصد آب داشت؛ وگرنه برادرم

با حمله‌ای دمار ز لشگر درآوَرد

تیری که خورده‌است به چشم تو عاقبت

سر از گلوی تشنه‌ی اصغر درآورد

این هلهله ز کشتنت اصلاً عجیب نیست

لشگر جلوتر آمده؛ معجر درآورد

زینب دوید قبل هجوم حرامیان

از پای بانوان؛ همه زیور درآورد

پاشیده‌تر شوی چو بخواهد حسین؛ گر

حتی همین که تیر ز پیکر درآورد

***************************

حضرت عباس(ع)

روزی که بـاغ عشــق پُراز التهــاب شـد

آن روز محشری شد و یوم الحساب شد

هُـرم عطش شـرر بـه گلستــان وحی زد

نبض زمیـن دچـار غـم و اضطراب شد

دریـا دلی که بـود علمـــدار معــرفت

سقّــا بـرای اهـل حــرم انتخاب شـد

مثل نسیــم از دل صحــرا عبــور کــرد

یک دشت لاله خیـز پر از عطر ناب شد

وقتی به یـاد لعـل لب غنچــه هـا فتــاد

دریـا دلی رسیـد بـه دریــا وآب شد

نـاگـاه ازشــرار غـم آن امیــر عشــق

"مـرغ هـوا و مـاهی دریـا کباب شد"*

وقتی که دست او چو علـم برزمیـن فتاد

گوئی که در زمیـن و زمـان انقلاب شد

یکباره آب مشک ز تیری به خـاک ریخت

دشتی ز اشک حســرت او پُر گلاب شد

از لحظــۀ فتــادن او بـر زمیــن، زمــان

یک لحظه ایستاد و سپس در شتاب شد

خورشید چون رسید به بالین مـاه خویش

یکبـاره آسمــان به ســر او خراب شد

دیگـر خبـر ز سـاقی لب تشنـه گـان نبود

دریـا به پیش دیــدۀ گلها سراب شد

گرآسمـان عشـق «وفـائی» منـّور است

مـاهی در آسمـان ادب آفتــاب شــد

*****************************

محمود ژولیده

گرچه در مقتل خون درد وصالت بکشم

باز می اَرزَد اگر نقش خیالت بکشم

تا ز مرکب تنم افتاد بلندم کردند

مادرت فاطمه نگذاشت خجالت بکشم

تا دو دستم ز تن افتاد دو بالم دادند

پر به درگاه خدای متعالت بکشم

دستها باز شود بعد من امّا بایست

سایه ام را ز سر اهل و عیالت بکشم

معجری ، مقنعه ای ، وای اگر پاره شود

جای زینب نشدم بار رسالت بکشم

اشک جانسوز سکینه ز عطش کشت مرا

نشد آخر به حرم بار محالت بکشم

دشمنم گفت که در حسرت این آب بمان

که به تیر از بَغَلت مَشکِ زُلالت بکشم

چشم دیدار تو را از من اگر تیر گرفت

چشم دل هست که تصویر جمالت بکشم

دستهایم نشود سدّ ره حضرتتان

حیف اگر دیر در آغوش وصالت بکشم

نفسی مانده و در سینة خود حبس کنم

تا بیایی و کمی آه به حالت بکشم

سینه اَت می شکند در ره مادر ، منهم

دارم امید که بر سینه مدالت بکشم

محمود ژولیده

************************

غلامرضا سازگار

ای لشکر حق را سر و سردار اباالفضل

وی دست علی در صف پیکار اباالفضل

هم خون حسین بن علی در تن پاکت

هم روح تو در پیکر ایثار اباالفضل

ریحانۀ دو فاطمه، ماه سه خورشید

آرام دل حیدر کرار اباالفضل

مانند تو در ارتش اسلام که دیده

فرمانده و سقا و علمدار اباالفضل

تو ماه بنی هاشمی و ما شب تاریک

تو لالة عباسی و ما خار اباالفضل

هم کاشف کرب پسر فاطمه  هستی

هم خیل بنی فاطمه را یار اباالفضل

بر حاجت خود کرده صد و سی و سه نوبت

هر خسته دلی نام تو تکرار اباالفضل

در مصر ولایت شده بر یوسف زهرا

تو مشتری و علقمه بازار اباالفضل

عشق و ادب و غیرت و ایثار و شهادت

کردند به آقایی ات اقرار اباالفضل

تو رسته ای از خویش و گرفتار حسینی

خلقند به عشق تو گرفتار اباالفضل

ما بهر تو گریان و زند زخم تو خنده

پیوسته به شمشیر شرربار اباالفضل

برخیز سکینه به حرم منتظر توست

جامش به کف و اشک به رخسار اباالفضل

از سوز عطش آب شده طفل سه ساله

مگذار بگرید به حرم زار اباالفضل

تا آن که ببینند به تن دست نداری

یک لحظه سر از علقمه بردار اباالفضل

مگذار رود زینب کبری به اسیری

ای دست علی ، دست برون آر اباالفضل

تو چشم حسینی که زده تیر به چشمت

ای دور حرم چشم تو بیدار اباالفضل

کی گفته تن پاک تو در علقمه تنهاست

گردیده تو را فاطمه زوار اباالفضل

خون دل ما را که شده اشک عزایت

زهرا و حسین اند خریدار اباالفضل

مگذار شود خشک دمی دیدة "میثم"

چشمی که بگریم به تو بسیار اباالفضل

************************

حسن لطفی

این عمو هست این که آب شده

آسمان بر سرش خراب شده

بوسه ای زیر به چادر خاتون

چشمهایش پر از گلاب شده

گفت با کودکان عمو اینجاست

خوش بخوابید وقت خواب شده

بعد از آن زد به مرکبش هی کرد

نعره زد لحظه عذاب شده

تیغ خود را کشید چرخی زد

زهره را درید چرخی زد

علقمه چشمهای تر دارد

که عمو رفته آب بردارد

دختری گفت با خودش حتما

عمه ام از عمو خبر دارد

بین خیمه رباب غش کرد و

همه دیدند که پدر دارد

می رود سمت خیمه ی عباس

چه شده دست بر کمر دارد

دختری گفت از پرم بزنید

دو گره زیر معجرم بزنید

تا حرامی به نی سرش را زد

پیش عباس خواهرش را زد

طفل شش ماهه را که در آورد

بعد با چوب مادرش را زد

دید از نی حسین می بیند

بین یک خیمه دخترش را زد

به لباسی که از تنش کندند

وقت تقسیم خنجرش را زد

آنکه تیری به زیر ابرو زد

سر عباس را به پهلو زد

کودکان را همه به لج زده اند

سر او را به نیزه کج زده اند

*************************

محمود ژولیده

ای نور عظیم رستگاری

وی در دل و جان زلالِ جاری

ای بسته دو دیده بر دو دنیا

وا کرده نگاه سوی عُلیا

جنّات نعیم نیّت توست

هم خلد برین هَمیَّت توست

ماه از سحر تو وامدار است

مِهر از نگهِ تو شرمسار است

شب از پر گیسوی تو خیزد

از پلک تو صد ستاره ریزد

توحید ز چشم تو ببارد

خورشید ولایت تو دارد

وقتی که تو می کنی مناجات

بر عرش خدا کند مباهات

هنگام قیام تو به محراب

دلها شود از نماز تو آب

از همّت نالة بلندت

وز دولت گیسوی کمندت

محراب به پیچ و تاب آید

مَه دیدنِ آفتاب آید

ای عالِمِ غیب و الشّهاده

وی حضرت واجب الاطاعَه

حالاتِ تو از علی نشان است

سجّاده ترا کشان کشان است

شب تاب عبادتت ندارد

جز اشک ، سعادتت ندارد

در راه خدا قوام داری

اِقدامِ علَی الدّوام داری

تزکیّة نفس شیوة توست

تطهیرِ نفوس میوة توست

بر ساحتِ اقدس امامت

تحبیبِ قلوب در مرامت

از بس که تو صاحب احترامی

با پنج امام هم کلامی

با اینکه پیمبری ، ندیدی

این پنج امام را تو دیدی

ایام علیِ مرتضی را

دوران امام مجتبی را

همراه حسین تا شهادت

همراز علی نه تا اسارت

آغوش تو آسمان انجم

بر دوش تو بود امام پنجم

********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی