اشعار ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها-24
اشعار ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها-24
*********************
معراج
بود و نسخۀ درمان درست شد
سیبی
برای حاجت مهمان درست شد
جانی
گرفت احمد و جانان درست شد
وقتی
حروف کوثر قرآن درست شد
حوریه
ای به صورت انسان درست شد
وقتی
قدر نبود و نشان از قضا نبود
وقتی
که لوح با قلمش آشنا نبود
وقتی
اله بود ولی ما سوا نبود
وقتی
یکی نبود به غیر از خدا نبود
زهرا
رسید و عالم امکان درست شد
زهرا
مناره ایست که هرپایه اش علیست
زهرا
ستاره ایست که همسایه اش علیست
زهرا
صحیفه ایست که هر آیه اش علیست
زهرا
خدیجه ایست که سرمایه اش علیست
هرچه
علیست فاطمه از آن درست شد
جارویِ
خانه منتظر کیمیای اوست
دستاس
دست بوس دوتا دست های اوست
حتی
تنور مشتعل از آه نای اوست
نان
پخته از حرارت یا مرتضای اوست
از
بویِ نان فاطمه سلمان درست شد
مشهد
همیشه کعبه آمال فاطمه است
شهر
مدینه هم که به دنبال فاطمه است
کرببلا
تسلی احوال فاطمه است
ایوان
طلای صحن نجف مال فاطمه است
چون
با طلای فاطمه ایوان درست شد
هر
انقلاب در حرکت بر مدار کیست؟
این
روزها حماسۀ سوریه کار کیست؟
در
مشکلات کشور ما راه چاره کیست؟
اصلا
همین امام مگر از تبار کیست؟
از
این تبار پیر جماران درست شد
اصرار
می کنند که برجام لازم است
اما
مدد گرفتن ازین نام لازم است
مردم
همیشه یاری اسلام لازم است
آماده
اید خب ولی اقدام لازم است
هرجا
عمل رسید به ایمان درست شد
محـمـد
مروستی زاده
*********************
زنی
از خاک، از خورشید، از دریا قدیمیتر
زنی
از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی
از خویشتن حتی از أعطینا قدیمیتر
زنی
از نیّت پیدایِش دنیا قدیمیتر
که
قبل از قصۀ قالوا بلی این زن بلی گفتهست
نخستین
زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
ملائک
در طواف چادرش، پروانه پروانه
به
سوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی
در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از
آن دانه بهشت آغاز شد ریحانه ریحانه
نشاند
آن دانه را در آسمان، با گریه آبش داد
زمین
خاکستری بود اشک او رنگ و لعابش داد
زنی
آنسان که خورشید است سرگرم مصابیحش
که
باران نام او را می ستاید در تواشیحش
جهان
آرایه دارد از شگفتی های تلمیحش
جهان
این شاه مقصودی که روشن شد ز تسبیحش
ابد
حیران فردایش ازل مبهوت دیروزش
ندانم
های عالم ثبت شد در لوح محفوظش
چه
بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
زمین
زهرا، زمان زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا
فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه
میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
مرا
در سایۀ خود برد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی
چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
مدام
او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که
جبرائیل میبندد دخیل پَر بر آن چادر
ستون
آسمانها میگذارد سر بر آن چادر
تیمّم
میکند هر روز پیغمبر بر آن چادر
همان
چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست
کمی
از گرد و خاکش رستخیز کربلا بودهست
سید
حمیدرضا برقعی
*********************
سلام
ای عشق دیرینم
سلام
ای شور شیرینم
سلام
ای مهربان مادر
سلام
ای قله ی دینم
سلام
سرو راست قامت
سلام
سبزه ی قیامت
سلام
سوره ی سعادت
سلام
ساقیِ شهادت
سلام
ستاره ی عشق
سلام
سپیده ی نور
سلام
سایه ی سرم
سلام
از دور
تویی
سیب سرو سایه سار
تویی
ساقی ساغر سفره دار
منم
سوت سات سینه چاک
منم
سرباز سائل سر بدار
سلام
ای سپیدار ،سپیده ستاره
سر
سال به شوقت ،زمین سبزه زاره
سلام
آیه ی رهایی
سلام
عرش کبریایی
سلام
عصر روشنایی
سلام
اینه ی خدایی
برات
مثه یه دسته گل همیشه بهارم
که
روش نوشته مادر دوست دارم
حالم
با تو بهتره همش خوبی خوشی خاطره
دلیل
همه خوبیا فقط مادر مادر مادره
سلام
ای گل ناز سلام ای سبب ساز
سلام
مادری که برام سایه ساره
سلام
ای سپیدار ،سپیده ستاره
سر
سال به شوقت ،زمین سبزه زاره
سلام
ای اونی که می خوام به پات عمرم و بریزم
سلام
ای دوای دردام سلام مادر عزیزم
تویی
که باتو عمرم یه روز بی غروبه
برا
تو زنده بودن چقد خوبه
پر
از نورت مشرقین
نجف
بقیع مشهد کاظمین
تویی
نورِ کربلا
تویی
شور ذکر یا حسین
سلام
ای گل یاس سلام مادر من
تو
از راه رسیدی زمستون بهاره
سلام
ای سپیدار ،سپیده ستاره
سر
سال به شوقت ،زمین سبزه زاره
*********************
شبی
باز دلم مثل کبوتر شد و پرواز کنان بر سر بامت
زدم
دم زتو و دادم از اعماق دلِ خسته سلامت
ادب
کردم و بر روی دو زانو بنشتم
و
با رخصت حیدر دوباره به دل افتاد کمی مدح بخوانم
ز
تو یا حضرت مادر
و
از هرچه به جز توست بریدم
خیالی
زتو بر سینه ی تف دیده کشیدم
به
سرای تو دلم خاک نشین شد
خلاصه
همه ی آنچه که از معنی زهرا بلد بودم این شد
تو
زهرائی و حق سورهی کوثر، فرستاده برایت
نه
کوثر، که فرود آمده قرآن، زتعریف تو و مدح و ثنایت
و
فرموده پیمبر به تو جانم به فدایت
علی
خلق شده تا بشود یار برایت
بوَد
روح الامین خادم و دربان سرایت
توئی
آنکه بوَد حضرت مریم یکی از قابلههایت
توئی
آنکه بود سرمهی جبرییل، غبار کف پایت
توئی
آنکه به او ناز کند حضرت معبود
زمانی
که به تسبیح بلند است صدایت
تو
زهرائی و از هر چه بدی هست به دوری
تو
زهرائی و یک پارچه نوری
و
سر تا به قدم شور و شعوری
تو
حتی به خدا مایه ی فخری و غروری
از
ان اول خلقت تا صبح قیامت
تو
تنها بشری،بودی و هستی
که
انسیه و حوری
علی
همسر تو معنی صبر است
تو
هستی به علی سنگ صبوری
تو
زهرائی و عالم همه سودازدهی
لحظهی
لبخند تو هستند
و
حوران بهشتی همه در بند تو هستند
به
مدح تو همین بس که امامان همه فرزند تو هستند
تو
زهرائی و عالم همه در تاب و تب توست
سخنهای
خدا چشمهی جاری ز لب توست
و
هر حرف قشنگی که خدا خلق نموده لقب توست
علی
شیفتهی عشق و وفا و ادب توست
کرم
عادت هر صبح و شب توست
مسیحا
یکی از منتظران بهر شفا در مطب توست
تویی
فاطمه و علقمه ی شاه یکی از شعب توست
دل
هر که خدائیست در عالم به خدا در طلب توست
تو
زهرائی و از سبزترین قوم و قبیله نسب توست
تو
زهرائی و نامت به روی خاتم دل نقش نگین است
و
عالم همه در سایهی آن چادر تو سایه نشین است
که
هر رشته ی آن چادر تو حبل متین است
و
دامان تو مهدِ همه خوبان زمین است
حسین
و حسن و زینب و کلثوم
مگر
ماحصل خوردن شیر تو جز این است؟!
که
فرزند تو اربابِ سماوات و زمین است
و
پسر خوانده ی تو شیر یَل اُم بنین است
تو
زهرائی و از وصف تو عاجز شده الفاظ و معانی
و
اندازهی این نیست زبانی
که
از مدح تو شرحی دهد و حرف و بیانی
و
این کار بشر نیست
خدا
هر چه که فرموده همانی
منم
خارِ لب جو، تو چون آب روانی
خدا
داند و تو نیز بدانی
که
در بند توأم فاطمه جان
گر
که به خاکم بنشانی
و
یا اینکه به خونم بکشانی
نه
اندازهی آنم که برنجم
نه
تو آنی که برانی...
تو
زهرائی و چشمان همه بر کرم توست
دل
شیعهی تو غرق غم توست
عزادار
تو و عُمر کم توست
امید
دل شیعه به ظهورٍ پسر توست
و
همه آرزویش ساخت و ساز حرم توست...