کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها-15

*********************

غلامرضا سازگار
 

ای امیرالمؤنین را یـــار یــــا امّ البنین          ای سرا پا پــاکی و ایثار، یا امّ البنین

مکتب تو مهربانی؛ اسوه ی تــو فاطمه         داری از او همچنان آثار، یا امّ البنـین

دامنت عبّاس پرور؛همسرت مولا علی         مرتضی خو فاطمه رفتار، یا امّ البنین

بهــر فرزندان زهرا بعد زهرا مادری         از تو آید ای عـلی را یار، یا امّ الــنین

از توبرد عبّاس میراث وفا وعشق را         تا که شـد سقّـا و پرچـمدار یا امّ البنین

زن پــدر نه؛ مادر ریحانه های فاطمه         از محبّت از وفـا؛ سرشار، یا امّ البنین

بوده ای چون حضرت زهراغریب شهرخویش      غربت قبـرت کنــد اقرار یــــا امّ البنین

چارفرزند تو درصحرای سرخ کربلا         چـار شیر بیشـــــۀ پیکار ،یــا امّ البنین

جعفر وعثمان و عونت اختر و عبّاس ماه         بین آل احمـد مخــتــــار، یــــا امّ البنین

چار فرزند شهیدت گشت تقدیم حسـین         در زمین کربــلا هر چار، یا امّ البنین

چار داغت بود بردل باز بود اشکت روان         بر حسین آن رهبـر احرار یا امّ البنین

بود نامت فاطمه دردا که همچون فاطمه         گریه کردی روز و شب بسیار یا امّالبنین

فاطمه از داغ پیغمبر تو از داغ حسین         سینه پُـر از ناله های زار، یا امّ البنین

گریـه کن یـا فاطمه در ماتم آن فاطمه         کـز عدو پیوسته دیـد آزار، یا امّ البنین

تو نخوردی سیلی ازدشمن میان خانه ات          تو ندیـدی صدمه ازمسمار، یا امّالبنین

دست تو سالم ولیکن بازوی زهراشکست         پیش چـشـم حیـدر کرّار، یــــا امّ البنین

گریــه کن ای مادر عبّاس بهر فـاطمه         ای روان اشک تو بر رخسار یا امّ البنین

چشم «میثم» درغم تو درعزای فاطمه         گشته از خون جگر سرشار،یا امّالبنین

 **********************

علی انسانی
 

گمان مکــن پسرت ناتنی‌برادر بـــود         قسم بــه عشق، کنارم حسین دیگـر بود

منــال ام بنـــین و ببــــال بر عبـــاس         تو شیر مادر و شیـر تو شیرپـرور بود

سقوط قلعه‌ی خیبر اگربه نام علی‌ست        فرات، خـیبر دیگـر؛ یـَــل حـیــــدر بود

زشام تا به سحردورخیمه‌ها می‌گشت        که ماه هاشمیان بود و مهر پــرور بود

به لرزه بود ازاوپشت هفت‌ پشت ستم        یَـل تو یک‌ تنه یک تن نبود، لشگر بـود 

گل ار فتـاد روی خاک می‌شود پرپر        ولی گل تو روی شاخه بود و پرپربـود

 *********************

علی اکبر لطیفیان
 

بدون ماه قـــدم مـی زنم سحـــرهـــا را         گـرفتــه اند از ایــن آسـمان قـمرهـا را

ز حـالِ زار و غمینش؛ شد عیان بر ما         رسانـده است به خانم کسـی خـبرها را

نگـاه کن سر پیری چه بی عصا مانده         گـرفته انـد از ایـن شیـر زن پسرهـا را

چه مشکل است که از چهار تا پسرهایش         بیــاورند بـــرایـش فـــقـــط سپـرهــا را

نشسته است سر راه، روضه میـخواند         که در بـیـــاورد آه ...آه رهگـذرهــا را

کنار آب دو تا دست بر روی یک دست         رسانــده است به ما خانـم این خبرها را

 *********************

علی اکبر لطیفیان
 

یا اُمّ بنین! حالِ گـرفـــتار نــدیـدی         دستانِ قلم ،اشک علمــدار ندیـــدی

بر پیکربی دستِ علـمـدارِ رشیـدت         آشفتگیِ سیــــد و ســـالار ندیـدی

مادر بخدا بسکه وفا داشت ابالفضل         غوغای مواساتِ سـپهدار ندیـــدی

گـرآب نیاورد مگـو آبـرویش رفت          خونبارشِ آن دیده و رخسارندیدی

یک لشگرِ قَدّار که بنشست به زانـو         پاتا سرِاو تـیـرچنــــان خار ندیدی

شق القمرِکوفه که درعلقمه رخ داد         تکــــرار رُخِ حـیــدر کــرار ندیدی

آنقدرادب داشت که با سربه زمین خورد          سجّادۀ خـون بر قـــــدمِ یــار ندیدی

پَس دادهرآن درس که درنزد توآموخت            بـالنـدگیِ مـــکـتب ایثــــــار نـــدیدی

مادرکه شود اُمّ بنینهیچ غمی نیست          درعهد و وفای پسرش هیچ کمی نیست

 *********************

محمود ژولیده

 

آن کنیزم که در سرای علی

همچو زهرا شدم فنای علی

ریختم عشق را بپای علی

شد همه هستی ام فدای علی

کودکانی که پرورانیدم

همه را بر حسین بخشیدم

 

چونکه طفلان من بزرگ شدند

با غم بی کفن بزرگ شدند

با هزاران محن بزرگ شدند

زیر دست حسن بزرگ شدند

دوره های دفاع را دیدند

راه و رسم جهاد فهمیدند

 

داشت مولا از این جهان میرفت

روح پاکش به لامکان میرفت

نم نمک سوی آسمان میرفت

اشک چشمش، چکان چکان میرفت

با اشاره گذاشت نورِ دو عین

دست عباس را بدست حسین

 

گفت ای نور دیده، عباسم

ای تمام امید و احساسم

وی چراغ حرم، گل یاسم

در صف رزم، اَشجع الناسم

همه جا پرتوِ دو عینم باش

کربلا همرهِ حسینم باش

 

شبِ هجران فرا رسید آخر

دلِ شب با برادرانِ دگر

رفت شیر دلاورم به سفر

شد علمدار و ساقی لشگر

در شب غربت و قرارِ حسین

یارِ زینب شد و وقار حسین

 

روز آخر بنا شد آب آرَد

آب بر کودک رباب آرد

از شریعه کمی جواب آرد

یا که تا خیمه درّ ناب آرد

چشمتان روز بَد نبیند وای

غرق خون شد امیر، سر تا پای

 

وای از هجمه ها به نخلستان

قطع شد دستها به نخلستان

فرق او شد دوتا به نخلستان

پاره شد مشکها به نخلستان

شد امیدش که ناامید عباس

یاس را دید و شد شهید عباس

 

همه دست بریده را دیدند

یارِ قامت خمیده را دیدند

رنگ و روی پریده را دیدند

گریه های ندیده را دیدند

کمرش خم شد از غمِ سقا

هلهله شد بپا در آن غوغا

 

چونکه ماه مدینه ام برگشت

زینب بی قرینه ام برگشت

همرهِ او سکینه ام برگشت

علت سوز سینه ام برگشت

دخترم بی برادر آمده بود

قد کمان پیش مادر آمده بود

 

همه موهای او پریشان بود

دلش آتش ز دست عدوان بود

ناله هایش عجیب سوزان بود

بین روضه صداش لرزان بود

از اسیری چو کرد شِکوه تمام

گفت از مجلسِ شرابِ شام

 

شرحِ چندین گزاره را میگفت

معجر پاره پاره را میگفت 

قصۀ گوشواره را  میگفت

بین مَردم نظاره را میگفت

شِکوه از ماجرای هیزی داشت

گریه از تهمت کنیزی داشت

 *********************

محـمـد حسین رحیمیان

 

السلام ای مادر ایثار یا ام البنین

دلخوشی حیدر کرار یا ام البنین

وقت توصیف تو ای بانو زبان ها لال شد

مدح تو بالاتر از گفتار یا ام البنین

جز تو در عالم کدامین زن برای زینب است

بعد زهرا بهترین غمخوار یا ام البنین

تو همانی که به عشق قبله عالم حسین

تربیت کردی سپهسالار یا ام البنین

خوش به حال هر که چون تو غیر گریه بر حسین

تا دم آخر ندارد کار یا ام البنین

مادر یل ها سرت را تا ابد بالا بگیر

دست از شرمندگی بردار یا ام البنین

جان عباست بیا بس کن ، برایت خوب نیست

گریه با این چشم های تار یا ام البنین

بیشتر از هر چه غم در سینه ات داری تو را

پیری زینب دهد آزار یا ام البنین

خوب شد ماندی ، ندیدی که حسین افتاده بود

بین مقتل تشنه و بی یار ،  یا ام البنین

خوب شد ماندی ندیدی زینب افتاد از نفس

از حرم تا قتلگه صد بار ، یا ام البنین

خوب شد ماندی ندیدی خیمه ها می سوخت در

آتش بین در و دیوار یا ام البنین

خوب شد ماندی ندیدی کاروان را بی حسین

در میان کوچه و بازار یا ام البنین

خوب شد ماندی ندیدی بر فراز نیزه ای

خورده از پهلو سر ِ سردار یا ام البنین

خوب شد ماندی ندیدی خنده مستانه بر

اهل بیت احمد مختار یا ام البنین

*********************

موسی علیمرادی

آتشی در دلم از داغ تو افروخته ام

 آه چون دود رود از جگر سوخته ام

ریسمانی شده این اشک مدامم گویا

مژه ام را به سر دامن خود دوخته ام

چار پروانه کشیدم به روی خاک بقیع

شمعی از آه در آن بین بر افروخته ام

دلخوشم نوکرتو شد پسر مادر تو 

کم بها یوسف خود را به تو نفروخته ام

مثل قربانی نذری به رهت شکرخدا

پخش در کرببلا شد همه اندوخته ام 

*********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی