اشعار ولادت امام حسین علیه السلام۱۹
************
علی اشتری
سیمرغی و آفاق همه زیر پر توست
هر آنچه که خیر است همه دور و بر توست
ما خاک تو بر مُلک سلیمان نفروشیم
خیر دوسرا ذرّهای از خاک در توست
تشکیک نداریم به وحدانیت عشق
ما هرچه کشیدیم همه زیر سر توست
عیساست که در کوچهی لطف تو نشسته
یحیاست که در شهرِ جنون رهگذر توست
تبکردهی از دوریِ بینالحرمینیم
المنّة لله دل ما محتضر توست
جز دامن تو نیست مرا جای دگر دست
تا بوده همین بوده و تا هست همین هست
دل خسته شد از رفتن و از آمدن خویش
سربار شده تن به من و من به تن خویش
هر طور شده جانب قبله بِکِشیدم
با تربت تو پاک نمایم بدن خویش
جز کرب و بلا نیست مرا موطن و مقصد
رنجور شود هر دل دور از وطن خویش
عادات انیساند در آئینهی محشر
ما اُنس گرفتیم به سینهزدن خویش
گر بر سر قبرم گذر دسته بیفتد
مجنون شده و پاره نمایم کفن خویش
با خطّ خوش و جوهرهی ناب نوشتند
تقدیر مرا نوکر ارباب نوشتند
تو پیش خدایی و کسی در برتان نیست
جز یاد خدا یاد کسی در سرتان نیست
قرص قمری نیست مگر حضرت عباس
شمس دگری غیر علی اکبرتان نیست
صد سال اگر سجده کنیم، اشک بریزیم
مثل دو رکعت سجدهی بالاسرتان نیست
هر وقت بهکارم گرهی کور میافتد
باب کرمی غیر علیاصغرتان نیست
این شور «بُنَیَّ»ست که از دور رسیدهست
بر خاک فتادید وَ بال و پرتان نیست
در خواب، شبی روی زمین دست تو دیدم
خاکم به دهان، خاتم پیغمبرتان نیست
ای نیزهنشین سحر قافله ارباب
چشمان تو شد دربهدر قافله ارباب
علی اشتری
*******************
علی اشتری
صبحگاهان که خیالت به سرم میآید
دست بر سینه دلم سمت حرم میآید
باد تا میوزد از مشرق بینالحرمین
پرچم سرخ شما در نظرم میآید
بعد هر ذکر سلامی که به تو میگویم
عطر سیب است که از دور و برم میآید
باز هم زائرم و اول بابُالقبله
اشک شوق است که از چشم ترم میآید
مردی از حلّه به دنبال شفا آمده است
زنی از بصره به امّید کرم میآید
کیست بیفیض از این رحمت جاریِّ حسین؟
کیمیاییست عجب تعزیهداریِّ حسین
در دل ماه رسول عطر شما پیچیده
باز هم نام تو در همهمهها پیچیده
نذر هرسالهی همسایهمان آمده است
باز در کوچهی ما عطر خدا پیچیده
هیچ بی بال و پری نیست که عاشق نشده
بانگ «مَن مِثلی» فطرس همه جا پیچیده
هرکسی آمده سوی تو خدا را دارد
زائر کرب و بلا سمت خدا پیچیده
چشم من وا نشده روی لبم تربت بود
تربت پاک شما نسخهی ما پیچیده
میفرستم به تو بدرود از این فاصلهها
دارم از دوریِّ از کرب و بلایت گلهها
نام تو لذّت دین را به دل و جانم کرد
لُکنت قبل نماز تو مسلمانم کرد
تو دعا کردی و ابر آمد و باران بارید
ربّنای تو مرا عاشق بارانم کرد
رعیت مُلک ریام؛ نوکریات فخر من است
دست لطف تو مرا ساکن ایرانم کرد
کهف را خواندهای و فجر تو را میخواند
اشتیاق تو مرا قاری قرآنم کرد
بچه بودم به تنم جامهی سقایی بود
مادرم عشق تو را مایهی ایمانم کرد
کاش میشد که مرا خالص و نابم بکنی
روسیاهی چو مرا «جُون» حسابم بکنی
آمدیّ و شجر دین خدا کاشته شد
پرچم سلطنت عشق برافراشته شد
در شب تار، گل روی شما شمع شده
هرچه خیر است در خانهی تو جمع شده
بوسه زد بر لب و دندان تو پیغمبر نور
ای سر دوش نبی رفته سر منبر نور
جلوهی دیگری از شیر خدا هستی تو
پنجمین آیهی تقدیس کسا هستی تو
اهل هفتاد و دو ملت همه قربان تواند
مست هفتاد و دو خورشیدِ درخشان تواند
دین اگر هست ز ایثار اباعبداللهست
و نمازی که بدهکار اباعبداللهست
جلوهی خاصّهی غیرت حقّ است حسین
رحمت واسعهی حضرت حقّ است حسین
رزق ما از نمک خوان اباعبداللهست
جان ما بسته به چشمان اباعبداللهست
با حسینم چه هراسی بود از دوزخ و نار
تا بهشت حرمش هست بهشتم به چه کار؟
شب جمعه دل من حال و هوایی دارد
هرکجا هست خودش کرب و بلایی دارد
شب جمعه حرمش غرق گل یاس شود
همهجا عطر گل رازقی احساس شود
مادری میرسد اما کمرش خم شده است
آنقدر ناله زده که جگرش کم شده است
جگرش کم شده؛ اشک بصرش کم شده است
بند انگشت ز دست پسرش کم شده است
یوسف فاطمه را پیرهنی نیست که نیست
کُشتهی کرب و بلا را کفنی نیست که نیست
باز هم مرثیهخوان بانگ عزا سر کرده
آتشی در دل غمدیدهی مادر کرده
زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست
خار و خاشاک زمین منزل و مأوای تو نیست
علی اشتری
*******************
سید حجت بحرالعلومی
پیدا نشود جان تو دیوانه تر از ما
ای آنکه درآورد فراغت پدر از ما
هر چیز به کار آمده در وقت نیازش
تشریف ز تو زیر قدوم تو سر از ما
هرچند که در نیمه ی هر ماه تمام است
کامل شده در سوم شعبان قمر از ما
ای آنکه پر و بال عطا کرده به فطرس
حتما که کنی دفع هزاران خطر از ما
ما نیز خرابیم به امید نگاهت
آباد تو هستیم نگیری نظر از ما
لیلا شدن و عشوه و ناز و نظر از تو
مجنون شدن از ما خطر از ما جگر از ما
مشغول شرابند همه عالم بالا
آمد پسر با نمک حضرت زهرا
ای آنکه به رقص آمده امشب غزل از تو
عالم شده فرمانبر روز ازل از تو
یکبار فقط نام حسین آمده بر لب
کندوی لب من شده غرق عسل از تو
ارکان نمازم همگی مست تو هستند
ای حی علی خیر تمام عمل از تو
در شعر تو صنعت چه بیارم بخدا هست
تشبیه و مراعات نظیر و مثل از تو
ای آمدن و رفتن تو دست خداوند
کی روح طلب میکند آخر اجل از تو
آغوش پر از مهر تو را دید و طلب کرد
طفلک دل گریان من امشب بغل از تو
کس نیست ز اسرار دل نوکرت آگاه
در پرده بگوییم توکلت علی الله
اوقات شریفیست نباید تلف امشب
هستند گدایان مدینه به صف امشب
لایعقل و دیوانه مخوانید مرا هست
از خوردن انگور هزارن هدف امشب
این مژده چه ها کرد که در بزم مجانین
خون میچکد از حلقه ی اطراف دف امشب
فرمان بده ارباب که تا ذبح بسازیم
در پای تو یک چند غلام خلف امشب
قنداقه ی تو دست به دست حسن افتاد
ایکاش بچرخد نظرت این طرف امشب
ماندم چه بخواهم ز تو از فرط خجالت
یک تذکره ی کرببلا یا نجف امشب
با اینهمه چندیست پریشان دمشقم
شاها نظری بی سر و سامان دمشقم
مظلوم شده خواهر غم پرورت ازبس
دیوانه شده از غم تو نوکرت ازبس
حتی شب میلاد قرار از دل ما رفت
زد بوسه پیمبر به روی حنجرت از بس
بر ما حرجی نیست اگر چهره کبودیم
در کرببلا لطمه زده مادرت ازبس
بوسیدنتان روی دل خواهرتان ماند
بوسید چو شمشیر و سنان پیکرت از بس
دست و سر و پایش بخدا خرد شد ازدرد
افتاد زناقه بخدا دخترت از بس
بدجور به هم ریخت گلوی تو سر نی
هر سنگ که آمد به زمین زد سرت از بس
ای خورده گره زندگیم با غمت ارباب
بالاست همیشه بخدا پرچمت ارباب
سید حجت بحرالعلومی
*******************