کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار شهادت امام هادی علیه السلام ۱۱

*******************

سید پوریا هاشمی

اینجا به گنبد و به مناره چه حاجت است

اصلا بهشت را چه نیازی به زینت است

وقتی ضریح نیست به نفع فقیرهاست

زائر بدون واسطه گرم زیارت است

زائر سرا چرا؟به روی خاک خوشتریم

زیبایی وصال همین رنج و زحمت است

پای همه به صحن شما وا نمیشود

در سامرا ملاک زیارت لیاقت است

هر صبح و شام ساعت ده گریه میکنیم

باتو قرار گریه ما رأس ساعت است

وقتش رسیده حق غمت را ادا کنیم

تا در رجب محرم دیگر بپا کنیم

تبعید میبرند تو را خون جگر شوی

در خانه حبس باشی و بی بال و پر شوی

سنگین شده سر تو اثر کرده است زهر

چیزی نمانده غش کنی و محتضر شوی

بنشین!قدم نزن که نیفتی به روی خاک

تا کم دچار تشنگی و دردسر شوی

از آب آب تو جگر اهل خانه سوخت

قسمت براین شده ز عطش شعله ور شوی

رد طناب دست تو ما را به شام برد

گویا بناست تا که تو هم نوحه گر شوی

از عمه ای بگو که به بازار رفته است

از کربلا به کوفه به اجبار رفته است

************************
مجتبی روشن روان

اهل دردم غم هادی دارم

سامرایی است دل بی تابم

زنده ی فیض مدام یارم

مرده ی یک نفس سردابم

 

امشب از خویش برون می آیم

تا به چشمان پر آبش گریم

تا که بر آهِ دلِ شعله ورش...

بر تن پر تب و تابش گریم

 

کینه ی اهرمن تیره سرشت

با مدار طبق نور چه کرد؟!

فتنه ی قوم پلید ابلیس

با جمال پسر حور چه کرد؟

 

دست تزویر دوباره بی رحم

آتش کینه ی خود را افروخت

در پس پرده ی تنهایی خود

مردی از نسل صلابت میسوخت

 

رفته رفته اثری سخت نمود

زهر در جان شریف آقا

در تب و تاب شد و سوسو زد

شمع چشمان شریف آقا

 

خاک  بر فرق من از این جمله

همچو بسمل به قفس پرپر زد

پسرش پاره گریبان گریان

در عزاداری او بر سر زد

 

جگر زهر چشیده یعنی

آب گردیدن گُل در آتش

هر که از نسل علی شد مسموم...

ناله زد فاطمه؛ مادر؛ آتش

 

نا نمانده به تن و دیده پر آب

سینه سوزان و لبش خشک ولی

زمزمه کرد و به سینه کوبید

که فدای تو حسین ابن علی

 

بر سر پای پسر سر بنهاد

لحظه ی آخر جان دادن بود

از لبش ذکر نمی افتاد و

یاد آن صحنه ی افتادن بود

 

یاد میکرد از آن ساعت که

از فراز فرس آقا افتاد

تشنه لب با بدن غرق به خون

گوشه ای در دل صحرا افتاد

 

یاد آن یوسف افتاده به چاه

گرگ ها دور و برش زوزه کشان

گرگ وحشی تری از راه رسید

چنگ زد... بُرد... سرش زوزه کشان

 

گوش کن مابقی قِصّه ز من

گر چه این روضه دهد آزارت

سر بریدند و دویدند... حرم

این بود معنی قتل و غارت

*************************
سعید پاشازاده

یارب بپذیر این همه نفرین را

از حد گذرانده بی حیا توهین را

از دست علمدار فقط کار آید

جز شیر که باید بزند شاهین را

***

هرگونه جسارت به شما محکوم است

نابودیِ دشمن علی محتوم است

در چهره ی آن کس که کند هتاکی

آثارِ حرام زادگی معلوم است

***

گیرم که قلم به کافر افتاد مخور غم

یک لکه به روی دفتر افتاد مخور غم

تاریخ نشان داده که با پنجه ی عباس

هر کس که در افتاد ور افتاد مخور غم

***********************
سید پوریا هاشمی

در بارگاه قدس اگر بار میدهند

تنها به احترام رخ یار میدهند..

چون در ازاش خون دل و دار میدهند

این بار را به میثم و عمار میدهند..

ماییم و بیقراری و حال و هوای تو..

باید به صفحه ارنی طرح لن کشید

از زیر کام واژه برایت سخن کشید

آوازه ی صفات تو را تا قرن کشید

باریست بار عشق که باید به تن کشید

شاید به جان دهیم کمی از بهای تو..

پیداست در معانی اسمت مقام ها

در کوره ی محبت تو پخته خام ها

مشغول طوف گرد تو بیت الحرام ها

در حکم واجب است به تو احترام ها

اینحرفها کمیست ز مدح و ثنای تو..

تاروز حشر دست به دامان تو خلیل

شاگرد درس معرفتت صد چو جبرئیل

مدح تو را نوشته"محدث" ازین قبیل

آب وضوی نافله ات آب سلسبیل..

در "منتهی" نوشته نشد منتهای تو..

ای پوزه مال درگه لطفت درندگان..

افتاده پیش پای تو بر خاک آسمان

در ماجرای مجلس ابلیس و دست و نان..

دادی به طرح شیر روی پرده جسم و جان..

عالم به حیرت است ازین ماجرای تو..

دریا اگر به قلّت جو لطف میکند

عادت به جود دارد و او لطف میکند

مثل شراب که به سبو لطف میکند

دست شفای تو به عدو لطف میکند..

نذری نموده مادر او هم برای تو..

در پیش عشق بحث نژاد و عشیره نیست

بی جلوه ی تو روز کم از شام تیره نیست

کور آن دو چشم که به مقام تو خیره نیست

این جامعه بدون حضورت کبیره نیست..

آموختیم معرفت از حرفهای تو..

گرچه گرفت شهر قراری که داشتی..

رنگ خزان ندید بهاری که داشتی

چون جود بود عادت و کاری که داشتی

معروف شد گدای دیاری که داشتی..

در سرّ من رای تو هستم گدای تو

پای از گلیم چون که فراتر گذاشتم

با التماس قافیه را تر گذاشتم

پایین نام قدس تو ساغر گذاشتم

دارم امید پر شدنش گر گذاشتم

می میچکد ز نون تو و قاف و یای تو

ساکت شدیم دم ز تو خفاش ها زدند

رجاله ها به نام تو سنگ جفا زدند

نام تو را به طعن و تمسخر صدا زدند..

خاک عزا به فرق سر ما سوا زدند..

مارا ببخش چون که نماندیم پای تو..

دارم نگاه میکنم این اتفاق را..

آشفتگی حق و هجوم نفاق را

این گنبد نداشته ی بی چراغ را

این صحن خالی تو و این درد و داغ را

عالم فدای بغض دل بی صدای تو..

تبعید سهم خوبترین مرد عالم است

بازین چه شورش است که در عرش ماتم است

میپیچد از عطش به خودش قامتش خم است

اوضاع جسم بی رمقش سخت درهم است

افتاد از شراره ی این زهر نای تو..

وقتی به جان نشست تنت لاله وار شد

زهری که از مصیبت آن دیده تار شد

خوردی زمین و صورت تو پرغبار شد

حتی نفس کشیدن تو گه گدار شد

صد شکرآمده پسرت در عزای تو..

تقدیر چون رقم به غمت خورد و بر عذاب..

لرزید پای عرش زمین خورد آفتاب

پیش نگاه اهل و عیال تو با شتاب..

بردند دست بسته تو را مجلس شراب..

این لحظه ها رسید دگر کربلای تو..

سر داشتی به روی تن اما حسین نه..

صد شکر داشتی بدن اما حسین نه..

هم آب بود هم دهن اما حسین نه..

کردند بر تنت کفن اما حسین نه..

دیگر کسی نبرد عبا و ردای تو..

**************************
کاظم رستمی

با سرانگشتم نوشتم آه... باران گریه کرد

کنج چشم شیشه جاری شد خرامان گریه کرد

تیرگی‌ها را که باران از نگاه گریه شست

شاعری مهمان دریا شد پریشان گریه کرد

تا که پرسیدم چرا نام تو کمتر خوانده اند

چشم ماهی های دریا در بیابان گریه کرد

در هجوم کشف های ناگهانی گر گرفت

شعله زد چشم غزل چون دید قرآن گریه کرد

نیمه شب، دریا، اسارت! مجلس شومِ شراب...

خاطراتم از حرم تا شام ویران گریه کرد

سیر اسرار ازل در روضه‌های شفع و وتر

سطرهای جامعه در سوگ انسان گریه کرد

آه ای دریای نور ای مهربان ای لطف محض

در جوابم یک حرم، در خاک، ویران گریه کرد

تا نوشتم نام مولایم علی هادی است

از مدینه پاسخ آمد جان، خراسان گریه کرد

هادی ای مظلوم ای سرّ خدای فاطمه

غربتِ نامِ تو را اندوهِ باران گریه کرد

**************************
وحید محــمدی

السلام علیک یا مولا

عالمی را غریبی ات کشته

ای غریب غروب سامرا

عالمی را غریبی ات کشته

 

گرچه بی آبرویم آقا جان

هر چه باشم ولی گدای توام

دیدن مرقدت چه حالی داشت

از همان روز در هوای توام

 

آشنای غریب دلتنگی

ای امام عزیز دل خسته

دست های گره گشای تو را

غل و زنجیر ظالمان بسته

 

از دعای قنوت نیمه شبت

همگان استفاده می بردند

نیمه شب بود و کوچه ها تاریک

که تو را هم پیاده می بردند

 

قصّه ی کوچه های باریکی

می شود پیش چشمتان تکرار

آهِ مظلوم و اشکِ غربت تو

سامرا شد مدینه باز این بار

 

چقَدَر خون دل که از دست

بی وفا مردم زمان خوردی

پسر مرتضی و بزم شراب

عجب ارثی از عمّه ات بردی

 

لااقل خوبی اش در این بوده

حرفی از خیزران نبود آقا

حرفی از یک سر بریده نبود

خواهری نیمه جان نبود آقا ...

**********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی