کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت امام باقر علیه السلام-۱۳

*******************

گهر از بطن دریا تا هویدا می شود امشب
جمال ایزد منان تجلا می شود امشب

ملک در باغ رضوان است دست افشان، که از ره کِی
گل زهرای مرضیه شکوفا می شود امشب

 

به یمن مقدم باقر، امام پنجم شیعه
مدینه باز هم عرش معلا می شود امشب

زمین و آسمان را نورباران کرده حق، زیرا
علی بن الحسین این بار بابا می شود امشب

ملایک صف به صف استاده، در کف جام مِی دارند
دوباره آبِ کوثر هم گوارا می شود امشب

علی و فاطمه بانیِ این جشن و سرور هستند
چه جشنی در ثریاّ باز بر پا می شود امشب

خدای حلم و علم و حکمت از ره می رسد وقتی
تمام علم در یک جمله معنا می شود امشب

ز دامان عروسی پاک دامن در اذانِ صبح
گلی زیبا به عالم باز اِهدا می شود امشب

نیازی نیست دریا موج بردارد به پای او
دو چشم مادرش آنگونه دریا می شود امشب

گدایی پشت دربِ خانه بنشسته به امیّدی
تمام شهر هم آید پذیرا می شود امشب

زمستان هم که باشد روزهای عاشقی گرم است
که با لبخندِ گرمش فصلِ گرما می شود امشب

امامِ باقر از ره می رسد ظلمت عَدَم گردد
و درد عاشقی با او مداوا می شود امشب

بشارت می دهد جبریل بر زهرا و بر حیدر
که یک غنچه ز نسل فاطمه وا می شود امشب

رضاباقریان

*******************

کارم کشید چون به تباهی، درست شد

این رنگ از شکست سیاهی درست شد

گفتم به خون دل بنویسم پیام را

آقا کریم بود، شفاهی درست شد

خواهی نخواهی است در این راه سوختن

ما سوختیم و خواه نخواهی درست شد

کار ثواب، کار دلم را خراب کرد

دادم چو بر گناه گواهی، درست شد

دارایی و نداریِ این عشق بود و بس

که در جهان گدایی و شاهی درست شد

خورشید هفتم آمد و در هفت آسمان

با این طلوع، سکه ی شاهی درست شد

آنکس که مدح او به زبان خدا نکوست

بحرالعلوم قطره ی دریای علم اوست

خورشید شیعه شد ز لب بام او بلند

دین خدا شد از دم اسلام او بلند

از عطر علم او همه عالم معطر است

بوی علی شد از گل پیغام او بلند

جابر رسانده است سلام نبی به او

آوازه ی نبی شد از احکام او بلند

در دست مستی است عنان یگانگی

اقبال چون منی، شده با جام او بلند

چون حیدر است و در کف او ذوالفقار علم

طوفان شده است از دم آرام او بلند

اسلام مرده بود ، محرم اگر نداشت

این ماه گشته از از سفر شام او بلند

تابیده بر خیال من امید تازه ای

در طالعم برآمده خورشید تازه ای

محـمد بختیاری

*******************

از آسمان ترنم باران چه دیدنیست

این بار طعم رویش گلها چشیدنیست

آمد خبر که ازطرف عرش یک پسر

بر جمع خانواده ی مولا رسیدنیست

ناز قدوم این نوه ی حضرت حسین

صدها نفرشبیه خودم سر بریدنیست

او آمد و به نام خداوند لب گشود

تکبیر جمع عرش نشینان شنیدنیست

آرام جا میان دو دست پدر گرفت

با ناز ناز طفلک زهرا کشیدنیست
***
مستم اگر زباده ی یک جرعه ازخم است

جشن ولادت ولی الله پنجم است

 
نام تو نام حضرت پیغمبر خدا

محو توام تو بنده ی زیباتر خدا

هستی برای خلق جهان با علوم خود

بعد از پیام بر - تو پیام آور خدا

یک عالمه طراوت وسرسبزی و بهار

آورده ای برای من از محضر خدا

با آنهمه روایت سبزی که ازتو هست

آسان تر است رفتن تا آخر خدا

من از کنار خانه ی تو نه نمی روم

تا که رسانی ام تو به دور و بر خدا

مستم اگر زباده ی یک جرعه ازخم است

جشن ولادت ولی الله پنجم است

 
ای یادگار واقعه ی کربلا سلام

با غصه و مصیبت و غم آشنا سلام 

بر آن دل شکسته ی دوران کودکیت

از ما همیشه وهمه دم هرکجا سلام

یادت نمی رود دم دروازه های شهر

با سنگ داده اند به روی شما سلام

جابر رسید و گفت که ای باقرالعلوم

بر تو رسانده است رسول خدا سلام

قبر بدون شمع و چراغ بهشت ماست

ما زائر مزار تو هستیم با " سلام "

مستم اگر زباده ی یک جرعه ازخم است

جشن ولادت ولی الله پنجم است

 

حسن بیاتلو

*******************

یا باقرالعلوم...

بی سبب نیست که دل واله و مجنون شده است
آمدی ماه رجب هم به تو مدیون شده است
نام تو اذن دخولم شده در ماه خدا
بندگی با شب میلاد تو مقرون شده است
اول ماه رجب تا سحر سیزدهم
از مدینه به نجف راه چه گلگون شده است
واژه ها ‌مست تو گشتند...همه جمله شدند
جمله ها در اثر حب تو موزون شده است
شجره نامه ات از ربّ جلی آمده است
فضل در پیش سجایای تو مفتون شده است
خاندانت همگی اهل کرامت هستند
بینتان بنده نوازی است که قانون شده است
حوزه ی علمیه یک گوشه ز الطاف شماست
شیعه تا روز قیامت به تو مدیون شده است
هر که از دست شما جام ولایت نگرفت
تا خود حشر در این میکده مغبون شده است
لعنت حق به کسی که به شما پشت کند
آن که از دایره ی عشق تو بیرون شده است
دور قبرت همه از ذریه ی طاغوتند
دل ما از غم این فاجعه محزون شده است
دل ما سوخت ولی از دل مهدی چه خبر؟
مطمئنا دل زهرایی او خون شده است
طبق فرموده ی ناب پسرت: «پیکرتان...

در دل تک تک عشاق تو مدفون شده است
کاش روزی برسد در حرمت سجده کنم
در حریمی که رفیع است و دگرگون شده است

محـمد جواد شیرازی

*******************

باز هم طبع دل شکوفا شد

بزم عشق و طرب مهیا شد

مردی آمد ز خانواده ی نور

مهر او در دل همه جا شد

آسمان در مقابلش خم شد

خاک هم نزد مقدمش پا شد

آفتاب آمد و همه دیدند

چه شکافی به علم پیدا شد

 

و کسی نیست مثل خوی او

وحده لا اله الاهو

 

جبرئیل آمده به کف سینی

پر ز میوه,گلاب و شیرینی

مهد او روی دست حورا بود

بین تور و روبان تزئینی

دست شیطان به بند قنداقه

نشود اهل توبه؟! بدبینی!

یک کفه عشق و یک کفه مولا

چه عیاری چه شان سنگینی

 

با تجلای کوثر آمد او

با سلام پیمبر آمد او

 

آمده تا که پرده بردارد

بهر افشای حق نظر دارد

وقت میلاد او همه گفتند

«چه قدر فاطمه پسر دارد»

او ز نسل سلونی است،بپرس!

از تمام فنون خبر دارد

دست تاریخ می نویسد که

چه کسی مثل او جگر دارد-

 

-پیش ظالم ز مدح خود خواند

وسر جای خویش بنشاند

 

از دل ما صفا رود؟! هرگز

مهر این مقتدا رود؟! هرگز

زاهدی بی ولایت و عشقش

تا وصال خدا رود؟! هرگز

از در خانه اش کسی دیده

دست خالی گدا رود؟! هرگز

وقت جولان نشد,دلاوری است!

تیر آقا خطا رود ؟! هرگز

 

کاش تیری به قلب ما بزند

بر مزار من و تو پا بزند

 

پدرش مقتدای اذکار است

مادرش در پناه دیوار است

ازدحامی به پشت بیت حسین

هر دلی در خیال دیدار است

برو فردا بیا دگر دیر است

گوش عاشق مگر بدهکار است

همه او را زیارتش کردند

ای خدا نوبت علمدار است

 

گفت در گوش او به غمخواری

جانشین منی علمداری

 

کربلا آمد و قیامت شد

وقت بی یاری و اسارت شد

دیده های امام باقر دید

که به زینب چسان اهانت شد

عمه هایش به بند زنجیرند

ناله ای کرد و غرق غیرت شد

آه افسوس! دست او بستند

آرزومند روز عزت شد

 

نیزه ای قهرمان جنگ سر است

اشک می ریزد و نظاره گر است

رضا تاجیک

*******************

حکمت فرقان

اشک از آینه پرسید، غم پنهان را
قصه‌ی تلخ غزل- مرثیه‌ی باران را
اشک از آینه پرسید، که غربت از چیست؟!
از چه دریا نکند فاش غم توفان را
رسم این خاک چرا با دل خوبان سرد است
داغ ماتم بدمد، مردمک و مژگان را
دیدمش گفت: که این درد بسی دیرین است !
خسته کرده ست فقط، خاصیت درمان را
**
خفته در ملک نبی، آینه ای افلاکی
که به هر ذره ز خاکش، اثری، کیهان را
"
باقر العلم" که نامید خداوندش، خواست
با سرانگشت ادب، درس دهد، لقمان را
حلمش آموخت از آن:آینه‌ی حق باشد
حکمتش داد: که او زنده کند فرقان را
هر چه مکتوم، به سِحرِ سخن اش واگشته!
هر چه معلوم، همه آینه‌خو، پنهان را
آسمان در نظر اوست: فضایی کوچک !
کهکشان در سفر اوست: غباری، کان را -
یک نفس فرصت پرواز عطا فرمودند
تا سبک‌بال به حیرت ببرد، انسان را

آنچه آموخت به ما، کثرتی از وحدت بود
یک نفس، پرتو آن، بارقه شد عرفان را

"
باقر العلم"، خداوند سخن، در گیتی !
نور دانش بدم از پرتو خود، ایران را
ابرِ جهل از همه سو، قصد خرابی دارد
ترسم از یاد برد، مردم شهر، ایمان را
***
اشک از آینه پرسید، چرا حیرانی؟!
گفت: ای کاش که جانان بپسندد جان را  !
آتشِ شمع، تو را سوختن از" جان "آموخت
مانده ام با "دل" خود چاره کنم حرمان را
هر که با عشق به دل، داغ عزیزی دارد
می کند فهم از این قصه، غم هجران را !
بشنو از خاک بقیع، آنچه «سعا» می‌گوید:
قصه‌ی تلخ غزل - مرثیه‌ی باران را
کاش آن روز، در آن صبح قشنگ:  آدینه
یک نفر پاک کند، رنگ غریب ستان را
*******************

بر روی مَـهِ امام باقر صلوات

بر خـاکِ رهِ امام باقر صلوات

با یک نگهش،جمله ی حاجات روا

برآن نگهِ امام باقر صلوات

حمید رضا گلرخی

*******************

یارب این بوی خوش از سمت جنان می آید
یا گل فاطمه (س) آن جان جهان می آید
یارب این نور صفات ازلی باقر (ع) توست
علم با آمدنش ، رقص کنان می آید
یارب این خیل ملائک ز سما تا به زمین
با چه شوریست چنین بال زنان می آید
یارب این باقر علم نبوی یا ملک است؟
که به نامش غزل از عمق بیان می آید
یارب از یوسف زهرا (س) خبری نیست چرا؟
هر دم از توطئه ای شوم خبر می آید
اصغر چرمی

*******************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی