کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت امام باقر علیه السلام-۱۱

*******************

باران گرفت و خنده ی گلها شروع شد

فصل شکوه و عزت دنیا شروع شد

از لحظه ی حضور تو در خانه علی

فریاد التماس زلیخا شروع شد

رنگ رخ زمین و زمان تیره بود و تار

تو آمدی و آبی دریا شروع شد

تو مصطفای دیگری از نسل مرتضا

با این حساب جلوه ی آنها شروع شد

حالا نشسته ام که برایت غزل شوم

یا مثنوی کوچه خیر العمل شوم

خیر العمل علی شد و خیر العلوم تو

آقا چراغ رو شن کشف النجوم تو

سمت کلاس علم شما راه بسته است

عیسا کنار منبر درست نشسته است

هر کس شناخته تو و علم تو را .. ترنج...

...شاید نداشته , قلمش را شکسته است

دریای علم عالمیان را نصب تویی

قال الامام باقرمان را سبب تویی

آقا شنیده ایم که باران شدی و بعد

راهی کوچه های زمستان شدی و بعد

از عاشقانه های تو یک نکته گفته اند

همبازی رقیه و طفلان شدی و بعد

آنهم که زود زود به پایان رسید تا

در مجلس شراب که مهمان شدی و بعد

اصلا شب ولادت تو روضه میشود

تا لحظه ی شهادت تو روضه میشود

حالا برای شادی زهرا نوشته ام

این بیت آخر است برایت سرشته ام

عالم تمام دهکده , ازشهر علم توست

بحر العلوم قطره ای از بحر علم توست

ایمان کریمی

***************

محمود یوسفی

مانده یادت بیاد خاطرها

در دل خاطر مسافرها

ته این جاده گر بتو وصل است

خوش بحال تمام عابرها

زنده کن مرده را به یک جمله

تا که مستت شوند ساحرها

بشکاف این علوم را آقا

که مسلمان شوند کافرها

زده زانو به پای علم شما

صدهزاران هزار جابرها

هرچه داریم از کلام شماست

از همین قال قال باقرها

**

هرچه گویند باز کم گفتند

در رثایت تمام شاعرها

غم نخور چونکه صد حرم داری

در دل بی قرار زائرها

*********************
غلامرضا سازگار

ﻫﻼ‌ﻝ ﻣﺎﻩ ﺭﺟﺐ! ﻧـﺎﺯ ﮐﻦ ﺑـﻪ ﻣﺎﻩ ﺗﻤﺎﻡ

ﺯ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﻣـﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﻼ‌ﻡ ﺳﻼ‌ﻡ

ﺳﻼ‌ﻡ ﺑﺮ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻦ ﺗـﻮ ﻣﯽ‌ﺗـﺎﺑﺪ

ﻓﺮﻭﻍ ﺣﺴﻦ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺟﻤﺎﻝ ﭼﺎﺭ ﺍﻣﺎﻡ

ﻭﻻ‌ﺩﺕ ﺩﻭ ﻣﺤـﻤﺪ، ﻭﻻ‌ﺩﺕ ﺩﻭ ﻋـﻠﯽ

ﮐﺪﺍﻡ ﻣﺎﻩ، ﭼﻨﯿﻨﺶ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻘﺎﻡ؟

ﭼﻪ ﻣﺎﻩ ‌ﺭﻭﺡ‌ﻓﺰﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺷﺐ

ﺍﻣـﺎﻡ ﭘﻨـﺠﻢ ﻣـﺎ ﺷـﺪ ﻭﻻ‌ﺩﺗﺶ ﺍﻋـﻼ‌ﻡ

ﺧـﺪﺍ ﺑﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﻨـﺖ ﺣﺴﻦ ﮔﻠﯽ ﺑﺨﺸـﯿﺪ

ﮐﻪ ﻋﻄﺮ ﺑﺎﻍِ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺭﺳﺪ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﻡ

ﺍﻣـﺎﻡ ﺑﺎﻗـﺮ ﯾﻌـﻨﯽ ﻣﺤـﻤﺪ ﺩﻭﻡ

ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﭘﻨﺠﻢ ﻭﺻﯽ ﺧﯿﺮﺍﻻ‌ﻧﺎﻡ

ﺍﻣـﺎﻡ ﺑﺎﻗـﺮ ﯾﻌـﻨﯽ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻗـﺮﺁﻥ

ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗـﺮ ﯾـﻌﻨﯽ ﺗـﻤﺎﻣﯽ ﺍﺳﻼ‌ﻡ

ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺸﺖ ﺑﻬﺸﺖ

ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﻧﻈـﺎﻡِ ﻫﻔـﺖ ﻧﻈـﺎﻡ

ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻢ ﻭ ﻋﻤـﻞ

ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﻮﻥ ﻭ ﻗﯿﺎﻡ

ﻣﮕـﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﭼـﻬﺎﺭﻡ ﻣـﺪﺩ ﮐـﻨﺪ، ﻭﺭﻧـﻪ

ﮐﻪ‌ ﺭﺍﺳﺖ ﺯﻫﺮﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺪﺡ ﺍﻭ ﮐﻨﺪ ﺍﻗﺪﺍﻡ؟

ﺯﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ ﻣﻠﮏ ﻭ ﺟﻦ ﻭ ﺍﻧﺲ ﻭ ﺣﻮﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ

ﻧﻔﺲ ﺑـﻪ ﺩﻭﺳـﺘﯽِ ﺍﻭ ﺑـﺮﺁﻭﺭﻧـﺪ ﻣـﺪﺍﻡ

ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﺴﺘﺎﻧﻨﺪ ﺟﺎﻡ ﺩﺭ ﺻﻒ ﺣﺸﺮ

ﻣﯽ ﺣﻼ‌ﻝ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺑـﻪ ﺍﻧﺒﯿﺎﺳﺖ ﺣﺮﺍﻡ

ﺑﻪ ﺯﺍﺋﺮﺍﻥ ﺣﺮﯾﻤﺶ ﺩﺭ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺑﻘﯿﻊ

ﭘـﺮ ﻣﻼ‌ﺋﮑﻪ ﮔـﺮﺩﯾـﺪﻩ ﺣﻠّﮥ ﺍﺣـﺮﺍﻡ

ﺯﺗﺸﻨﮕﯽ ﺟﮕﺮﻡ ﺷﻌﻠﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺸﺪ ﺳﺎﻗﯽ

ﺑﯿﺎ ﺷﺮﺍﺏ ﻣﺤﺒّﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﯾـﺰ ﺑﻪ ﮐـﺎﻡ

ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺑﻐﺾ ﻋﺪﻭﯾﺶ ﺭﻩ ﻧﺠﺎﺗﯽ ﻧﯿﺴﺖ

ﺑﻪ ﺟـﺰ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﯽ‌ﺍﺵ ﺩﻝ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺁﺭﺍﻡ

ﻋﺠﯿﺐ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺗﻤـﺎﻡ ﺣﺎﺩﺛﻪ‌ﻫﺎ

ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﺮ ﻏﻼ‌ﻣﺶ ﺳﻤﻨﺪ ﮔﺮﺩﻭﻥ، ﺭﺍﻡ

ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭﮤ ﺍﻭ ﻋﺎﻟﻤﯽ «ﺯﺭﺍﺭﻩ» ﺷﻮﻧﺪ

ﺑﻪ ﯾﮏ ﻧﻈﺎﺭﮤ ﺍﻭ ﺧﻠﻖ، ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ «ﻫﺸﺎﻡ»

ﺳﺘﺎﻧﺪﻩ ‌ﺭﻭﺡ، ﺯﮔﻔﺘﺎﺭ ﺭﻭﺡ ﺑﺨﺸﺶ، ﺭﻭﺡ

ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻋﻠﻢ، ﺯﻟﺐ‌ﻫﺎﯼ ﺟﺎﻧﻔﺰﺍﯾﺶ ﮐـﺎﻡ

ﻣﮕﻮ ﺩﺭِﺣﺮﻣﺶ ﺑﺴﺘﻪ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ،ﮐﻪ ﺯﻋﺮﺵ

ﭘﯽ ﺯﯾـﺎﺭﺕ ﻗﺒـﺮﺵ ﻣـﻠﮏ ﺷـﻮﻧﺪ ﺍﻋـﺰﺍﻡ

ﻧﮕﻮ ﭼـﺮﺍﻍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﺒﯿﻦ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ، ﻣﺎﻩ

ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺣﺮﻣﺶ ﻧـﻮﺭ ﻣﯽ‌ﺳﺘﺎﻧﺪ ﻭﺍﻡ

ﮐﻤﺎﻝ ﺍﻭﺳﺖ ﺑـﻪ ﭼﺮﺥ ﮐﻤﺎﻝ، ﺍﻭﺝ ﮐﻤﺎﻝ

ﮐﻼ‌ﻡ ﺍﻭﺳﺖ ﺑـﻪ ﮐﻞّ ﻋﻠﻮﻡ، ﺟﺎﻥ ﮐـﻼ‌ﻡ

ﭘﻨـﺎﻩ ﺑﺮﺩﻩ ﺑـﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺍﻭ ﺻﻐﯿﺮ ﻭ ﮐﺒـﯿﺮ

ﺷﻔﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺯﺧﺎﮎ ﺩﺭﺵ ‌ﺧﻮﺍﺹ‌ ﻭ ﻋﻮﺍﻡ

ﻫﻨﻮﺯ ﭘـﺎﯼ ﺑـﻪ ﻣﻠﮏ ﻭﺟـﻮﺩ ﻧﻨﻬﺎﺩﻩ

ﺳﻼ‌ﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﺤﻤﺪ ﺑـﻪ ﺁﻥ ﺍﻣـﺎﻡ ﻫﻤﺎﻡ

ﭼﻬﺎﺭﺳﺎﻟﻪ ﺧﺮﻭﺷﯿﺪ ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺑـﻪ ﯾﺰﯾﺪ

ﮐﻪ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻭ «ﺷﺎﻡ»، ﺗﯿﺮﻩ‌ﺗﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﻡ

ﺑـﻪ ﺷﺎﻫﯽ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ "ﻣﯿﺜﻢ"

ﺍﮔـﺮ ﻏﻼ‌ﻡِ ﺩﺭﺵ ﺧﻮﺍﻧـﺪﺵ ﻏﻼ‌ﻡ ﻏلام

***********************
مجتبی روشن روان

وزیده دوباره نسیم رجب

مرا خوانده حق در حریم رجب

دلم را هوائی خوبان نمود

خدای رئوف و رحیم رجب

خدایا کمک کن که با لطف تو

شوم بهره مند از نعیم رجب

نگاهی بفرما براین روسیاه

به حق نگار کریم رجب

مناجاتی ام کن دراین ماه نور

مقیمم بفرما به درگاه نور

مرا شوق یاریست والا تبار

امامی گرامی و زهرا تبار

من از ایل مجنونم و دلشده

و او از عزیزان لیلا تبار

کریمی زنسل کریمان عشق

ومن عاشقی مست و شیدا تبار

نسب از دو سو فاطمی، حیدری

به قربان این ماه غوغا تبار

جمال جمیلش بهشت عدن

دو جد گرامش حسین و حسن

تعلق ندارد به کس خاطرم

گدای کرمخانۀ باقرم

به لطف خداوند زهرائی ام

خدا را براین موهبت شاکرم

به منصب نیازی مرا نیست... نیست

خوشم در حریم علی شاعرم

اگرچه سرودم غزلها ولی...

ز وصف علی زادگان قاصرم

قلم ازنفس ماند و یارم نشد

حریف نگاه نگارم نشد

سلام ای علوم خدا را امین

پدر خوانده ی علم، حق الیقین

اگرچه زنسل علی آمدی

محمدترینی،محمدترین

چنان فانی عشق پاکت شدم

ز سرحد مستی گذشتم ببین

مریض مریض تو عیسی مسیح

مرید مرید تو روح الامین

به قربان نازی که داری شما

وآغوش بازی که داری شما

به روی اسیرت نگارا بخند

بر این بینوا دیده ات را مبند

نگاهی... که جاهلترین نوکرت

ز دریای علمت شود بهره مند

امیر رسولان به تو داده دل

مرا هم امیرا فکندی به بند

حسن زاده ای و حسینی خصال

نگاهت قیامت... لبت کان قند

چه گردد از آن لب شه ذوالمنن

کلامی خصوصی بگوئی به من

من امشب زچشم تو دم می زنم

به نام نگاهت قلم می زنم

رجب آمده غرق شور و طرب

شرر بر دل و جان غم می زنم

سراپای من غرق لطف شماست

دم از حُسن صاحب کرم می زنم

کدامین سحر می شود بنگرم

کنار مزارت قدم می زنم

و یا اینکه یک روز خوش بنگرم

سر قبر پاکت علم می زنم

ضریحی نداری نباشد غمت

برای تو در دل حرم می زنم

مرا عفو کن اگر دلبرا

ز اوصاف تو حرف کم می زنم

تو بالائی و ما دراین قعر خاک

الا حضرت عشق روحی فداک

دلم پرشده از ولای شما

سرم خاک پای گدای شما

چه دارم به جز اینکه آقا فقط

بگویم وجودم فدای شما

چه می شد نصیب دل ما شود

نسیمی ز فیض دعای شما

مبارک بود پیش من مرهم و...

غم و لطف زخم و شفای شما

شبم را شما نور باران کنید

مرا با نظر اهل ایمان کنید

*********************

علی صالحی

وقت عشق است چشم تر بدهید
شمع ها مژده ی سحر بدهید
کار دل گیر یک نگاه شماست
بر مناجات من اثر بدهید
از شلوغی شهر بیزارم
کوچه ها فرصت گذر بدهید
دوست دارم به اوجتان بپرم
بی قرارم که بال و پر بدهید
می نشینم کنار در بی تاب
تا به پاهای من خبر بدهید
 
راه باز و مسیر بی خطر است
توشه بردار موقع سفر است
 
سفری تا دیار دلبرها
تا زمین بهشت پرورها
سفری تا نهایت مستی
در طواف حریم ساغرها
آسمانی ترین شدیم اینجا
پا به پای پر کبوترها
خانه ها را ببین همه از دم
شاخه ی یاس روی سر درها 
این مدینه است شهر پاک و زلال
چشمه سار تمام کوثرها
 
این مدینه است مرکزیت نور است
تربت قبر چهار حجت نور است
 
یک زیارت کنار ابر بهار
یک بقیع است و زائران بسیار 
بالهای فرشته ها فرش است
قدری آهسته تر قدم بردار
یک قدم بیشتر نمانده ولی
به در بسته خورده ایم انگار
از همین جا دخیل می بندیم
پشت این پنجره همین دیوار
مگر امشب شب ولادت نیست
شمع روشن کنید دور مزار
 
ذات غیب خدا شده ظاهر
در جمال محـمد باقر
 
آمدی ای امام پنجم ما
آمدی ای یگانه بی همتا
برفها آب شد زمین خندید
از بهار تو ای گل زیبا
علم را آمدی که بشکافی
مثل کشتی به سینه ی دریا
تا ابد آسمان آبی تو
می زند سایه بر سر دنیا
تو در این صفحه های خالی دل
نقش ها می زنی به رنگ خدا
 
جوهر بندگی است در قلمت
غیر توحید نیست در قلمت
 
ای به دوشت همیشه رایت علم
در بیان تو واقعیت علم
روی منبر که درس می دادی
زیر دِیْن تو رفت نهضت علم
روز اول به اذن حضرت حق
شاهکار تو بوده خلقت علم
عقل ما قد نمی دهد هرگز
به مقام تو ای حقیقت علم
بی فروغ تو می رود از دست
همه ی اعتبار دولت علم
 
تا که نور کلام تو جاری است
گلشن دین همیشه گل کاری است
 
ای سرآغاز ناب ماه رجب
وی شروع کتاب ماه رجب
با غروب جمادی الثانی
سر زدی آفتاب ماه رجب 
اشکهای تو لحظه ی میلاد
شده عطر و گلاب ماه رجب
عکسی از حسن کبریا هستی
جای تو قلب قاب ماه رجب
یک مناجات بر لبم بنویس
در شب مستجاب ماه رجب
 
در هوای خدا رهایم کن
بیشتر با خود آشنایم کن
 
تو که بر چشم خلق جا داری
نوری و جلوه ی خدا داری
شاخ شمشاد حضرت سجاد
ریشه در باغ هل أتی داری 
ثمر نخل احمدی که نسب
ز حسین و ز مجتبی داری 
پسر سید البکاء هستی
سرگذشتی پر از بلا داری 
یادگاری ز لاله های عطش
بر دلت داغ کربلا داری
 
تو غروب سپیده را دیدی
عمه ی قد خمیده را دیدی
 
همه جا گرد غصه پاشیدند
با سر تیغ و نیزه گل چیدند
دستهای سیاه بر سر تو
سنگهای کبود باریدند
چشم هایی که گریه می کردند
سیلی و تازیانه می دیدند
مردم کوچه ی یهودی ها
دور سرها مُدام رقصیدند
بی ابوالفضل کودکان یتیم
روی خشت خرابه خوابیدند
این همه غم که بر سرت آمد
کودکی تو را رقم می زد

*******************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی