کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها-۱۱

*************************

حسن لطفی

به تیغی حیف گیسویت گسستند

دو بازویت دو بازویت گسستند

از آنجایی که من بوسیده بودم

بمیرم هر دو اَبرویت گسستند

***

انیس گریه هایم را گرفتند

توانِ دست و پایم را گرفتند

کمانی تر شدم از زینب افسوس

سرِ پیری عصایم را گرفتند

***

بهارم را چه سان پاییز و کردند

دلم را از غمت لبریز و کردند

سرت ای کاش رویِ نیزه می ماند

تو را از مرکبی آویز و کردند

***

غمت راهِ نفس بر سینه بسته

ترک بر چهره ی آیینه بسته

زِ بسکه خاک و بر سر ریختم من

ببین عباس دستم پینه بسته

***

از آن سرو علی بنیاد و صد حیف

از آن قامت از آن شمشاد و صد حیف

دو دستی که عصای پیریم بود

خداوندا ز تن افتاد و صد حیف

مهدی علی قاسمی

 *******************

موسی علیمرادی

آنقدر از آب خواندی تا دل سنگ آب شد

با نوای روضه ات عرش خدا بی تا ب شد

مادر ماهی و در دریای اشک افتاده ای

نه غلط گفتم که ماه از اشک تو غرقاب شد

مشک چشمت تیر خورده آنچنان از دست غم

کز لب چشمت هزاران علقه سیراب شد

روضه میخوانی کناره گاهواره، ای رباب

عفو کن شرمنده ام طفلت اگر بی خواب شد

دستهای آرزویت را شکستندآه آه

پشت مولا را شکستن از مدینه باب شد

ماهی دریای غیرت صید شد در علقمه

تا که مشک آبرویش طعمه غلاب شد

آنقدر خون گریه کردی پای داغ آفتاب

لاله بر قبر  شهیدان ریختن آداب شد

*******************
علی انسانی

گمان مکن پسرت ناتنی‌برادر بود

قسم به عشق، کنارم حسین دیگر بود

منال ام بنین و ببال از عباس

تو شیرمادر و شیر تو شیرپرور بود

سقوط قلعه‌ی خیبر اگر به نام علی‌ست

فرات، خیبر دیگر؛ یل تو حیدر بود

ز شام تا به سحر دور خیمه‌ها می‌گشت

که ماه هاشمیان بود و مهرپرور بود

به لرزه بود از او پشت هفت‌پشت ستم

یل تو یک‌تنه یک تن نبود، لشگر بود

به جای دست روی چشم خویش تیر گذاشت

ببین که تا به چه حدی مطیع رهبر بود

اگر فتاد روی خاک می‌شود پرپر

ولی گل تو روی شاخه بود و پرپر بود

*******************
وحید محمدی

ای مادر بهشت تو را غصه ها شکست

هر بار بی قراری زینب تو را شکست

بر سر گرفت چادر  زهرا... سکوت کرد

آهی کشید و بغض لبت بی هوا شکست

هر بار یاد فاطمه کردی دلت شکست

وقتی دلت شکست، دل مرتضی شکست

ای هم نفس ترین علی بعد فاطمه

قلبت میان غربت یک ماجرا شکست

پیشانی ات که گنبد محراب را شکافت

وقت هجوم تیغ به شیر خدا شکست

ده سال پیر قصه ی اشک حسن شدی

از زخم هر زبان که دل مجتبی شکست

وقتی حسین رانده شد از شهر مادریش

باید نوشت حرمت آل عبا شکست

عباس شد ستاره دنباله دار تو

تا کربلا رسید، و در کربلا شکست

یک عمر گریه کردی و گفتی فقط حسین

ای مادر بهشت تو را غصه ها شکست

*******************

مهدی رحیمی

خانمی که تا خود خورشید قامت داشته

در رشادت با ابالفضلش رقابت داشته

مادر باب الحوائج بوده و با این حساب

دامن او را گرفته هر که حاجت داشته

می رسد از والدین اخلاق فرزندان ولی

این زن از اول به فرزندش شباهت داشته

اول از عباس او اذن حرم را خواسته

هر کسی در کربلا قصد زیارت داشته

با کلام نافذش در روضه ها حاضر شده

در زمین کربلا هر چند غیبت داشته

تحت فرمانش کلام و تحت امرش واژه ها

صحبتش با ابروی عباس نسبت داشته

فاطمیه رفته و آماده ی رفتن شده

بسکه بر زهرای مرضیه محبت داشته

بعد زهرا آمده پس بعد زهرا می رود

اینچنین در مکتب مولا ولایت داشته

دانه پاشیده برای کفتران قبر او

در مدینه هرکسی یک جو لیاقت داشته

تا ابد شرمنده ی عباس شد چون قبر او

بیشتر از قبر فرزندش مساحت داشته

*******************

علی اکبر لطیفیان

 

آشفتگی گیسوی ما شانه کم داشت

لبهای خشک ما فقط پیمانه کم داشت

وسع خریدار تو بسیار است امّا

یوسف به ما دادند ولی بیعانه کم داشت

من اختیاراً این همه حالم خراب است

گنجی که پیشم داشتی ویرانه کم داشت

دیشت قنوت تو به یاد من نیفتاد

تسبیح چل تایی تو یک دانه کم داشت

به لطف دیوار دم در تکیه می داد

آنکه برای گریه کردن شانه کم داشت

دیشب نبودم پیش تو فهمیدی اصلاً ...

که بازی شمع و گلت پروانه کم داشت

وقتی رسیدم جور شد بازی طفلان

سنگ سر کوچه فقط دیوانه کم داشت

چه خوب شد آب دهانت را مکیدم

این مسجدی که ساختم میخانه کم داشت

گفتم مرا زنجیر این خانه نمایید

کلب نگهبانِ در این خانه کم داشت

جانها فدای آستان بانویی که

یک سایبان و چند سقاخانه کم داشت

*******************
غلامرضا سازگار

 

گویند فقیری به مدینه به دلی زار

امد به در خانه ی عباس علمدار

زد بوسه بر ان درگه و استاد مؤدب

گفتا به ادب با پسر حیدر کرار

کی صاحب این خانه یکی مرد فقیرم

بیمار و تهیدست و گرفتار و دل افکار

هر سال در این فصل از این خانه گرفتم

بر خرجی یکساله ی خود هدیه ی بسیار

گفتا به زنان ام بنین مادر عباس

با سوز دل سوخته و دیده ی خون بار

کز زیور و زر هر چه که دارید بیارید

بخشید بر این مرد فقیر از ره ایثار

خود سائل هر ساله ی عباس من است این

عباس دل ازرده شود گر برود زار

دادند بدو زیور و زر هر چه که می بود

از لطف و کرم عترت پیغمبر مختار

سائل که نگاهش به زر و سیم بیفتاد

بگذاشت ز غم چهره به دیوار

گفتند همه هستی این خانه همین بود

ای مرد عرب اشک میفشان تو به رخسار

آن سائل دلباخته چنین گفت :

کی در همه جا بوده به خیل ضعفا یار

بر من در این خانه گدائیست بهانه

من عاشق عباسم ، نه عاشق دینار

من امده ام بازوی عباس ببوسم

من در پی گل روی نهادم سوی گلزار

هر سال زدم بوسه بر ان دست مبارک

هر بار شدم محو رخ صاحب این دار

یک لحظه بگوئید که عباس بیاید

باشد که برم فیض از ان چهره دگر بار

ناگاه زنان شیونشان رفت به گردون

گفتند : فروبند لب ای مرد گرفتار

ای عاشق دلسوخته ای محو رخ دوست

ای سائل دلباخته ، ای طالب دیدار

دستی که زدی بوسه جدا گشت ز پیکر

ماهی که تو دیدی به زمینگشت نگونسار

ان دست کزو خرجی یکساله گرفتی

شد قطع ز تیغ ستم دشمن خونخوار

سر بر سر نی ، دست جدا ، تن به روی خاک

لب تشنه ، جگر سوخته ، دل شعله ای از نار

این طایفه هستند در این خانه سیه پوش

این خانه بود در غم عباس عزادار

این مادر پیری که قدش گشته خمیده

سر تا به قدم سوخته چون شمع شب تار

این مادر دلسوخته ی چهار شهید است

گردیده دو تا قامتش از ماتم آن چهار

این مادر عباس همان ام بنین است

دادند بنینش همه جان در ره دادار

سوگند به ان مادر و ان چهار شهیدش

بگذر ز گناه همه ای خالق غفار

*******************
ابوالفضل آردیان طاهری

 

السلام ای بانوی والا تبار

فاطمه ام البنین روح وقار

کوکب برج ولایت نام توست

یک جهان حجب وحیا درجام توست

عشق وایمان واله وشیدای تو

شد وفا مجنون ادب لیلای تو

سروقامت قامت افتاده گی

در تواضع غایت دلداده گی

تو ارادت را به جان باورشدی

بعد زهرا همسر حیدر شدی

زابتدا گفتی به آوای جلی

من کنیز خانه ات هستم علی

من ز شور عشق در تاب و تبم

آستان بوس قدوم زینبم

یاعلی باشد برایم افتخار

مجتبی را گر شوم خدمتگزار

گر مرا باشد تمام عالمین

می کنم قربانی راه حسین

فاطمه بودی شدی ام البنین

آیتی در صدق و ایمان و یقین

شد پدیددار از تو گوهرهای عشق

جان نثار مکتب والای عشق

نخل جانت جاری احساس شد

خاتم انگشترت عباس شد

در طواف کعبۀ روی حسین

باب حاجت شد به خلق عالمین

آری آری ای وفا را اعتبار

داغها دیدی ولیکن استوار

مرغ جانت شد بسی در ابتلا

سوخت بال و پر تو را در کربلا

دربقیع بودی هماره نوحه خوان

گرچه شد گلهای باغ تو خزان

لیک بودی سوگوار نور عین

ذکرجاری برلبت بودی حسین

شعرطاهرراوی احساس توست

عاشقانه عاشق عباس توست

*******************
ابوالفضل آردیان طاهری

 

السلام ای بانوی نیکو سرشت

فاطمه ام البنین یاس بهشت

نور حق شد از جمالت منجلی

بعد زهرا یار و غمخوار علی

بحر ایمان را تو گوهر پروری

مادر ماه و سه زیبا اختری

تو سن عز و شرف در دست توست

ساقی جود و کرم پابست توست

چشمه سار عشق جان بوتراب

همسفر با نور برتر ز آفتاب

در کلامت عطر و بوی یاس بود

خاتم انگشترت عباس بود

او وفا را اعتباری تازه داد

او ادب را نام پر آوازه داد

او سپاه عشق را سر لشکر است

ساقی امّا از همه تشنه تر است

او ارادت را ز تو آموخته

نور ایمان را چنین افروخته

او سراپا عاشق دلدار بود

بر وفای عهد خود پادار بود

چشم و دست و سر فدای یار کرد

عقل را مات چنین ایثار کرد

تا که آمد کاروان از کربلا

در مدینه قبله ی اهل ولا

چون شدی آگه ز حال نور عین

ذکر جاری بر لبت بودی حسین

نرد جان خویشتن را باختی

زینبت دیدی ولی نشناختی

گفت مادر من که در تاب و تبم

آری آری دختر تو زینبم

تا شنیدی قصه های داغ را

قصه های باغبان و باغ را

این چنین گفتی به آوای جلی

کو گل باغم حسین ابن علی

گفت زینب آن صفای عالمین

کشته شد مادر غریبانه حسین

در یم خون غوطه ور شد پیکرش

شد جدا از تن ز ضربت ها سرش

داغ فرزندان اگر بر دل نشست

داغ مولا قامت سروت شکست

بعد از آن شد بیت الحزانت بقیع

همنوا  و دل پریشانت بقیع

سوخت سر تا پای طاهر از غمت

بسکه جانسوز است حزن و ماتمت

************************
محمد کاظمی نیا

 

همسایه های لقمه ی نانت فقیرها

سجاده ی عروج تو تکه حصیرها

"انفاق" خُلق اوست که همسفره ی علی است...

بر همسر امیر نیاید حریرها

راه کمال تو به کنیزی زینب است

اینجا برای قرب، جدا شد مسیرها

تو مادری برای علمدار کربلا

یعنی که دست بوس شمایند امیرها

تازه شروع کرب و بلای مدینه است

وقتی که می رسند به یثرب اسیرها

در پاسخ سوال "حسینم چه شد؟" هنوز

لکنت گرفته است زبان بشیرها

**

باید کنار "ام بنین" گفت "فاطمه"

تا چشمه سار ساخت ز چشمِ کویرها

هیزم...تنور...زخم علی تازه می شود...

نان می شود ز داغ دل او خمیرها

هر کس که بغض داشت خودش را رسانده بود

آتش زدند خانه ی حق را اجیرها

************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی