کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها-۱۹

********************

ای به جان و تنت دعای علی

دست‌هـایت گره‌گشای علی

دسـت از جان خویشتن شسته

راه پیموده پـا‌ بـه ‌پـای علی

بـا تـو چشـم و دل علی روشن

بی‌ تو خاموش شد سرای علی

تـو شـدی پـیش تازیـانه سپـر

تو خریدی به جان بلای علی

حسنـت اولیـن سـلالـۀ وحـی

محسنت اولین فدای علـی

حجره‌ات کعبـۀ رسول الله

چهره‌ات وجه کبریای علی

کوثـر و قـدر و هل ‌اتــای خدا

کعبه و زمزم و صفای علی

روزهــا تــا علــی بـود زنـده

بی ‌تو باشد شب عزای علی

همـه گــریند بــر جـوانی تـو

تو کنی گریه از برای علی

تا قیـامت صـدای گریۀ توست

پاسخ اشک بی ‌صدای علی

به کدامیـن گنـه تـو را کشتند

مهربـان یــارِ با وفای علی؟

دست و روی تــو را نبـی بـوسید

به همان دست و روی ضربه رسید

غلامرضا سازگار

 ************************

یکبار نفس کوته و صد بار کشیده

حتماً شده این سینه به مسمار کشیده

تصویر تو مبهم شدۀ دست کسی نیست

تحلیل من این است به دیوار کشیده

از مرگ طلب کردن تو لحظه به لحظه

پیداست که خیلی دلت آزار کشیده

جارو مزن آن قدر، کمی فکر خودت باش

از دست شکسته چه کسی کار کشیده؟

از قرمزی رخت تو پیداست که راحت

بالا نرسیده آه به اجبار کشیده

نه سال؟ همین؟ ماندن تو راه ندارد

کار تو به انگار و نه انگار کشیده

یک بار علی گفتی و صد بار علی جان

یک بار نفس کوته و صد بار کشیده

 علی اکبر لطیفیان

 ************************

موجی رسید هیبت دریا تکان نخورد

آتش گرفت دامنش اما تکان نخورد

او قول داده بود فدای علی شود

در پشت در به خاطر مولا تکان نخورد

زهرا خودش علی ست چرا کم بیاورد

چون کوه از مقابل آن ها تکان نخورد

با هیبت از حریم ولایت دفاع کرد

طوری که آب در دل مولا تکان نخورد

مسمار لعنتی به پرش گیر کرده بود

این بود علتش اگر از جا تکان نخورد

وقتی نیاز داشت نیازش زنانه بود

وقتی دوید خادمه، آقا تکان نخورد

آن ضربۀ غلاف مگر که چه کرده بود

از آن به بعد بازوی زهرا تکان نخورد

 علی اکبر لطیفیان

  ************************

قامت محراب، بی زهرا قدی رعنا نداشت

بی قنوت فاطمه، حتی نماز احیا نداشت

لیله القدری که در قرآن (وَ ما اَدراکَ) شد

مصطفی فرمود: معنایی به جز زهرا نداشت

هیجده سالش برابر گشته با شصت و سه سال

ورنه مولامان امیر المؤمنین همتا نداشت

نیروی احمد نمادش ذوالفقار حیدر است

لیک جز نیروی کوثر، نیرویی مولا نداشت

از خصوصیات او ام ابیها بودن است

این فضیلت را که دختر داشت، خود، بابا نداشت

خالقش انسیة الحوری خطابش می کند

یعنی از زهرا فرشته تر در این دنیا نداشت

بی تولّای علی کار رسالت ناتمام

بی ولای فاطمه حتی غدیر امضا نداشت

هیچکس چون فاطمه یاریِ مولایش نکرد

گر نبود، اسلام ناب مصطفی ابقا نداشت

بی ولای مرتضی عالم جهنم بود و بس

بی قیام فاطمه کرب وبلا معنا نداشت

زینب الگویی چو زهرا داشت در کار قیام

ورنه در کوفه چو مادر خطبه ای غرّا نداشت

از درون کردند پیمان را تهی اهل نفاق

گر نبودی خطبۀ زهرا، برائت جا نداشت

گرچه اقدامش فُرادا بود، کوتاهی نکرد

بی جماعت هیچکس، نهضت چو او بر پا نداشت

پرچم دین شد به آن دست شکسته سر بلند

غیر زهرا هیچ سرداری دگر مولا نداشت

روز محشر گر خدا شافع قرارش می دهد

یعنی از زهرا مقرّبتر در آن عقبا نداشت

جبرئیلش اِذن می گیرد به هنگام ورود

من نمی دانم چگونه حُرمتش اعدا نداشت

شعله را افروختند و خانه اش را سوختند

سینه بر در دوختند و چاره ای زهرا نداشت

بانوی پهلو شکسته شِکوه از دردش نکرد

زیر در ذکری بجز فریاد یا مولا نداشت

نالۀ فضّه خذینی سِرّ او را فاش ساخت

بر سر خود سایۀ مادر در آن غوغا نداشت

 محمود ژولیده

 ************************

بال و پرِ خسته پریدن دارد آیا!؟

یا چشم های بسته دیدن دارد آیا!؟

ای باغبانم و..! دست بردار از دل من

نازِ گل زخمی خریدن دارد آیا!؟

می خواهی از زهرا چه چیزی را بدانی؟

افتادن بانو... شنیدن دارد آیا!؟

از تو توقع، چیز دیگر داشتم من

رخساره یِ نیلی، خمیدن دارد آیا!؟

میل دل من نیست، مجبورم، و گر نه

از تو، همه عشقم !بریدن دارد آیا!؟

یاسر حوتی

  ************************

قلب دنیا سنگ شد وقتی که ان در می شکست

باید از شرمندگی انجا زمین سر  می شکست

فاجعه تازه رقم می خورد وقتی کوچه دید

در کمال بهت مردم قلب حیدر می شکست

چشم های ذولفقاری علی خون گریه داشت

هیبت اسطوره سردار خیبر می شکست

ایه ای از سوره اش روی زمین افتاده بود

قامت رعنایی بانوی کوثر می شکست

نیروی پروانه بر در کارگر واقع نشد

بال هایش شعله ور گردید و پر پر می شکست

در به روی شعله ها چرخید و تا پهلو رسید

از تلاقیِ در و دیوار مادر می شکست


اللهم العن اول ظالم ظلم حق محـمد و ال محـمد...

حسن کردی

  ************************

سرای دیده بارانی است مردم

دگر وقت پریشانی است مردم

رسیده باز بوی فاطمیه

هوای شهر طوفانی است مردم

گرفته غم چنان راه نفس را

که گریه هست، آوا نیست مردم

کسی که سوز زهرا در دل اوست

ندایش بیت الاحزانی  است مردم

رسد از آسمان ها یک صدایی

ببینید صوت زهرایی است مردم

یکی گوید به این هیزم بدستان

سرایم عرش رحمانی است مردم

به آن دسته که در راهند گویید

به پشت در دگر جا نیست مردم

لگد، مسمارِ در، فضه کجایی

که دیگر وقت افشاء نیست مردم

چنان در سینه جا خوش کرد مسمار

نیازی بر لگدها نیست مردم

بیاور زود فضه چادرم را

زمانی بر مدارا نیست مردم

علی را دست بسته می کشند و

کنون وقت تماشا نیست مردم

گرفتم دامنش را تا بدانند

امیر عشق تنها نیست مردم

اگر دست از سر او برندارید

دم گیسو پریشانی است مردم

مقام دختر احمد که کمتر

از آن ناقه به دنیا نیست مردم

یهودیِ فدک اینجا صدا زد

که این رسم مسلمانی است مردم ؟

قاسم نعمتی

  ************************

دستِ اسلام را چرا بستید!؟

فاتح بدر و خندق است این مرد

یادتان رفته درب خیبر را

با همین دست ها شکست این مرد

 

 یادتان رفته در حنین و احد

ذوالفقار گره گشایی داشت

یادتان رفته تا همین دیروز

در مدینه برو بیایی داشت

 

 شرم تان باد! ناجوانمردان

نکشیدش چنین غریبانه

اسدالغالب است، می جنگد

پنجه در پنجه، مرد و مردانه

 

 یادتان رفته از لبِ تیغش

جایِ خون، رأفت و کرم می ریخت

یادتان رفته بی زره، تنها

لشگری را علی به هم می ریخت

 

 یادتان رفته ذوالفقارش را

ماجراهای فنِ دستش را

مَرحبُ و عَمروَد دو نیم شدند

یادتان رفته ضربِ شصتش را

 

 یادتان رفته آن رشادت ها

مرد میدان غزوه ها می شد

تا شماها فرار می کردید

سپر جان مصطفی می شد

نبریدش چنین، یدالله است

کفر از او سیلی عیان خورده

ای عرب های بی حیاء؛ اصلاّ

اسم حیدر به گوش تان خورده؟

 

 نور توحید را نمی بینید!؟

کور دل هایِ باطن آلوده

وا کنید این طناب ها را زود

او برای خودش کسی بوده

 

 تیره بختان ز فیض محرومید

در صف دشمن ولی هستید

رفته از یادتان که مدیونِ

دست پُر پینه ی علی هستید

 

 چاه های مدینه می دانند

که کمر قصدِ کشتنش بستید

آبروی تمام عالم را

ریسمان دور گردنش بستید

 

 حرمتش را نگه نمی دارید!؟

روی دوشش عبا بیندازید

او غرورش شکسته نامردان

از سرش تیغ را بیندازید

 

 پا برهنه به مسجدش نبرید

او خودش خاکیِ خدایی هست

نیمی از کینه را نگه دارید

چون که گودال کربلایی هست

 

 کربلا باز فرصت خوبی است

عقده هاتان به کار می آیند

سرِ بر نیزه رفتن پسرش

همه با هم کنار می آیند

 وحید قاسمی

 ***********************

آسمان را پشت در روی زمین انداختند

ریسمان بر گردن سلطان دین انداختند

بغض ها را جمع کردند اهل کین در یک هجوم

شعله بر بیت امیر المومنین انداختند

رشتۀ حبل المتین را پاره کردند ای دریغ

پنجه بر بال و پر روح الامین انداختند

چارده کرب و بلا را پشت این دیوار و در

طرح کردند و لگد بر یک جنین انداختند

عصمت الله از نفس افتاد امّا باز گفت:

یا رسول الله عصمت را نگین انداختند

شاخۀ طوبی جدا و غنچۀ طاها جدا

در مدینه نالۀ فضّه خذین انداختند

چهرۀ نَمرود و فرعون از بدیشان شد سپید

نامۀ خود را بدست ظالمین انداختند

گفت: پشت در شنیدم چون صدای استخوان

حکم دادم؛ درب را با ضربِ کین انداختند

خویش را بر مسند قرآن نشاندند، از مقام ...

از امام اولین تا آخرین انداختند

دست از رأی امیر المؤمنین برداشتند

بیعت خود را به دست مشرکین انداختند

با معطّل کردن احکام دین، اهل نفاق

وقفه ها در کار ختم المرسلین انداختند

احتجاج فاطمی را کذب خواندند از جفا

شکّ و تردید و خطا در کار دین انداختند

  طاقتِ طوفانِ سیلی را ندارد برگ گُل

بی هوا یاس علی را در کمین انداختند

از دو سو، همچون کمان، دستش به سیلی شد بلند

بر زمینِ کوچه گل را با جبین انداختند

بازوی انسیة الحوری هدف شد ناگهان

با همه قدرت غلافی آتشین انداختند

معجرِ پاره، مدد بر چادر خاکی نکرد

این چنین بر رو حجابِ آستین انداختند

محمود ژولیده

  ************************ 

وقتی که آسمان و زمین تار می شود

دست سیاه فتنه پدیدار می شود

یا رب ببین چگونه علمدار لافتی

در حلقۀ طناب گرفتار می شود

هنگام ثبت واقعۀ غربت علی

خون جوهر و قلم نوک مسمار می شود

بر بازویم نوشته که در کوچه شوهرم

با یک غلاف تیغ عزادار می شود

وقتی که می دوم سوی حیدر؛ نفس زدن...

...با سینۀ شکسته چه دشوار می شود

زینب مریز اشک که این تازیانه ها

در کربلا برای تو تکرار می شود

علی صالحی

 ************************

کیست آن نور که شد آینه گردان، ماهش

 یازده صورت منظوم خدا همراهش

سوره ای بود که از سوی خدا نازل شد

 آسمان گم شده در نقطه ی بسم ا... اش

محکماتی ست بر آیات خدا تشبیهش

 عادیاتی ست که شد فتح و ظفر اشباهش

علی آن دَهر و دُخان واقعه ی هورایی

 هدیه ای بود به زهرا و رسول ا... اش

با ترک خوردگی کعبه مُعیّن گردید

 که خداوند از اوّل شده خاطر خواهش

حَبّذا خانه که شد حضرت زهرا جانش

 حَبّذا خانه که شد ساقی کوثر شاهش

شرح «یوفونَ...»و تفسیر «کِسا» در شأنش

 سوره ی کوثر و آیاتِ کم و کوتاهش

غربت فاطمه از چادر خاکی پیداست

 لرزه افتاده چنان عرش خدا از آهش

فاطمه بغض علی بود و شکست اندر چاه

 فاطمه جان علی بود و دل آگاهش

یک نفر مانده که تفسیر کند دردش را

 یک نفر مانده که سر باز کند از چاهش

 علی کفشگر

 ************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی