کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها-۱۸

********************

هادی جانفدا

خلافت ننگ مطلق بود ‌٬ تو تمکین نمیکردی

و عصمت را فدای بیعتی ننگین نمیکردی

از آوار ستم شاید قد توحید خم میشد

اگر تو دستهایت را ستون دین نمیکردی

تو را بی اخم میبینیم ٬ زخم مهربانیها

که از اندوه پر بودی ولی نفرین نمیکردی

سفر پایان سختیهاست این را خوب میفهمم

ولی ای کاش وقتش را خودت تعیین نمیکردی

**

یقینا باد عالم را به سمت نیستی میبرد

اگر تو با وجودت خاک را سنگین نمیکردی

و من از شعرهایم مصرعی جایی نمیخواندم

اگر بانو خودت هر بیت را گلچین نمیکردی...

 ************************

مهدی مقیمی

 

دل به جز فاطمه غمخوار نمی خواهد که

هر که شد والۀ او یار نمی خواهد که

باب حاجات همینجاست لبت را تر کن

حاجتت می دهد، اصرار نمی خواهد که

ما بدهکار تو هستیم ولی می دانیم

این طلبکار ، بدهکار نمی خواهد که

کعبه پوشیده سیاه از غم و یعنی که خدا

به غمت غیر عزادار نمی خواهد که

فدک از یک زن و فرزند گرفتن این قدر

کتک و سیلیِ بسیار نمی خواهد که

می شکافد به نسیمی ز وسط سینۀ گل

این فشار در و مسمار نمی خواهد که

ترس ، تنها ، سبب سقط جنین می گردد

پس لگد یا در و دیوار نمی خواهد که

چوبِ در ، بابت سوزاندنِ زهرا بس بود

هیزمِ بی حد و مقدار نمی خواهد که

تو که یک ضربه زدی مُرد علی در کوچه

نانجیب ، این همه تکرار نمی خواهد که

این جسارت ز نهان بودن قبرش پیداست

سند و مدرک و آمار نمی خواهد که

************************

یوسف رحیمی

خونبار اگر نگاه پرُ ابر علی‌ست

این خاک، بدون فاطمه قبر علی‌ست

در معرکه‌های خندق و خیبر، نه

در کوچه عیان حماسۀ صبر علی‌ست

××××××××××××××××××××

هرگز ندیده است کسی مادر این چنین

یک بستری چنین و شکسته پر این چنین

شهر مدینه هیچ کسی را چنین نزد

جز تو نداشت شاخۀ نیلوفر این چنین

مُزد رسالتِ پدرت دست کوچه بود

اُجرت کسی نداد به پیغمبر این چنین

از جای جای پیرهنت تکه ای کم است

شاید گرفته است به میخ در این چنین

حالا نفس نفس زدنت کُند تر شده

دارد شکستگی تو درد سر این چنین

چندین شب است دست تو بالا نیامده

شانه نخورده است موی دختر این چنین

معلوم می شود تو مداوا نمی شوی

زانو بغل گرفته اگر حیدر این چنین

علی اکبر لطیفیان

 ×××××××××××××××××××

در سرش خیره سری فکر خیانت دارد

دست سنگین کسی میل جنایت دارد

یک نفر نیست بگوید مزن این قدر لگد

پشت در حضرت زهراست خجالت دارد

همه جز چند نفر بندۀ شیطان شده اند

میخِ در هم به علی قصد خیانت دارد

دود از چادر زهرا به ثریا رفته

آسمان باز از این خاک شکایت دارد

فاطمه سوخت ولی باز دم از حیدر زد

شیعۀ شیر خدا غیرت و همت دارد

این که این گونه تن فاطمه را لرزانده

عقده از واقعۀ عید ولایت دارد

سوخت در تا که به قنفذ برسد سهمیه ای

چه قدر خانۀ خورشید کرامت دارد

محـمد حسین رحیمیان

 *************************

باز هم بغض کهنۀ شعری،     نکته هایی دگر به من آموخت

برد من را کجا نمی دانم،        اشک را این سفر به من آموخت

کوچه در کوچه شهر غمگین      شد، ضربۀ رهگذر چه سنگین شد

راز آن آسمان نیلی را،            کوچه و رهگذر به من آموخت

لب فرو بست کودکی               تنها از غم رنج های پنهانی

درد یک عمر خون دل ها را،         پاره های جگر به من آموخت

یک نفر روی نردبان رفته،                          پرچم فاطمیه می کوبد

ضربه هایی که پشت هم می زد،              درسی از میخ و در به من آموخت

گر چه با اشک روضۀ سقا،                     مادرم قطره قطره شیرم داد

گریه کردن برای زهرا را،                        شانه های پدر به من آموخت

واژۀ سینه زن منم بانو،                            سینه سرخم کبود پوشیدم

این همه سوختن که می بینی،               آن در شعله ور به من آموخت

سید حسن رستگار

  ************************

آتش فتاده است به جان در بهشت

می سوزد از شراره زبانِ در بهشت

باید اقامه کرد نمازی کبود رنگ

نیلی شده است چون که اذان در بهشت

این دود چیست می رود از خانۀ علی؟

سر بسته داده ایم نشان در بهشت

با لاله ای به سینه و نیلوفری به دست

حوریه ای فتاده میان در بهشت

این که جهنمی صفتان آتشش زنند

هرگز نمی رسید گمان در بهشت

افتاد روی پهلوی حوریه و شکست

چون بیش از این نبود توان در بهشت

حجت الاسلام رضا جعفری

 ************************

رفتی اما صدای تو باقی است

دختر تو به جای تو باقی است

دور تا دور بیت الاحزانت

گریه و های های تو باقی است

رفتی اما کنار این خانه

التماس گدای تو باقی است

بین سجادۀ  پر از نورت

ربّنای دعای تو باقی است

روی تابوت چوبی ات بانو

آخرین خنده های تو باقی است

روی خاکستر در خانه

تکه ای از صدای تو باقی است

رفتی اما میان کوچۀ شهر

سرخی ردّ پای تو باقی است

ازلی طینت، آفتاب الست!

تا ابد ماجرای تو باقی است

 علی اکبر لطیفیان

 ************************

خانم شما که سر زده از عرش نورتان

 روشن شده زمین ز شعاع حضورتان

آیا مرا به خانۀ خود راه می دهی

 امروز تا کنم کمکی در امورتان

تا رد شدم ز کوچه تان گریه ام گرفت

 بر ماجرای سیلی و داغ عبورتان

مولا نشسته گوشه ای و زار می زند

 تنها به یاد ماهی و تنگ بلورتان

ای کاش بین کوچه همان لحظه می شکست

 دست کسی که لطمه زده بر غرورتان

پیداست از تجلّیِ یاریِ مرتضی 

 احساستان قرینه شده با شعورتان

نامی هم از علی و محـمد نمانده بود

 بی شک اگر نبود وجودِ غیورتان

این اشک ها که روی زمین غلط می خورد

 حاکی بود ز رنج نگاه صبورتان

روحت بزرگ بود و دو عالم حقیر بود

 گنجایشی نداشت برای ظهورتان

یادش به خیر روز غدیری که داشتی

 دیگر به سر رسیده نشاط و سرورتان

«خانم اجازه؟» حُسن ختام غزل شده 

 آیا کمک کنم به شما در امورتان؟

 محـمد رضا طالبی

 ************************

یاسی که شاخه اش به دو ضربه بریده شد

افتاد بر زمین و دوباره کشیده شد

آه از نهاد عرش خدا هم بلند شد

وقتی که غنچه با گل از این باغ چیده شد

مادر که رفت پشت در خانه ایستاد

یک مرتبه صدای شکستن شنیده شد

شعله کشید از دَرِمان آتشی و بعد

این روضه های کرب و بلا آفریده شد

از این طرف که دست ید الله بسته شد

قد چو سرو مادر از آن سو خمیده شد

هنگام بردن علی از آستان در

یک قطره خون به روی عبایش چکیده شد

دستی نوشت فاطمه چندی مریض شد

اما کسی نگفت که زهرا شهیده شد

طاقت می آورید بگویم برایتان:

هنگام غسل پهلوی مادر چه دیده شد؟

بازو کبود، سینه کبود و بدن کبود

از فرط گریه چشم حسین و حسن کبود

 مهدی نظری

 ************************

حسین رستمی

 

عزیز من چه شده دست بر کمر داری

گذشته نیمه ای از شب هنوز بیداری؟

دوباره پیرهنت پر ز خون شده مادر

برای شستن این جامه درد سر داری

دعا نکن اجلت زودتر از من برسد

فقط بگو چه کنم تا که دست برداری

سه ماه گوشه این خانه بستری هستی

سه ماه می شود اما هنوز بیماری

اگر چه زخم تو را شسته ام ولی انگار

به باغ پیرهنت باز لاله می کاری

به یاد محسن خود باز می روی از حال

زیاد فکر نکن، مادرم نکن زاری

تن تو آب شده بی رمق شده اما

هنوز عین سپاه علی علم داری

همین که قوت قلب پدر شدی کافی ست

نیاز نیست بگیری به دوش خود باری

سه ماه می گذرد از اصابت مسمار

ولی دوباره از این زخم، خون شده جاری

 مهدی نظری

  ************************

خونابه های زخم تو آب وضوی من

لبخند کوچکی به لبت آرزوی من

حرفی بزن عزیز دلم غصه می خورم

این غصه عقده ایی شده بین گلوی من

ناراحتی ز دست علی؟ پس چرا دگر

پوشانده ای تو صورت خود پیش روی من

مردم دگر جواب سلامم نمی دهند

بر باد طعنه رفته همه آبروی من

پیرم نموده ناله و اشک شبانه ات

دیگر نمانده تار سیاهی به موی من

ای ذات آب، روح طهارت، زلال من

خونابه های زخم تو آب وضوی من

 وحید قاسمی

 ************************

به التماس نگاه یتیم های خودت

به دست های کریمانۀ دعای خودت

بیا دوباره دعا کن ولی برای خودت

برای پهلو و بازو و دست و پای خودت

فقط برای نرفتن دعا کنی؛ باشد؟

برای بی کسی من دعا کنی؛ باشد؟

همین که دیدمت از صبح بهتری امروز

به سفره نان خودت را می آوری امروز

دوباره دست به پهلو نمی بری امروز

نگو به فکر جدایی ز حیدری امروز

که گفته پیر شدی یا جوانیت رفته

خدای من نکند مهربانیت رفته

تو بار رفتن بستی، علی حلال کند؟!

تو بین بستر هستی، علی حلال کند؟!

تو بین شعله نشستی، علی حلال کند؟!

تو بین کوچه شکستی، علی حلال کند؟!

تو را به جان حسینت نگو حلالم کن

از این غریب بخر آبرو حلالم کن

کمی مراقب خود باش... فکر جانت باش

به فکر من نه... کمی فکر کودکانت باش

تو باش! با تن زخم و قد کمانت باش

بمان و قدرت زانوی پهلوانت باش

همان که بست در این خانه دست حیدر را

مخواه باز ببیند شکستِ حیدر را

خدا نکرده به تابوت مرگ تن دادی؟

که دست بی کسی ام را به دست من دادی

اگر به دخترکت چند تا کفن دادی

بگو برای حسین از چه پیرهن دادی

چرا که بر بدنش پیرهن نمی ماند

نه پیرهن که برایش بدن نمی ماند

 محـمد بیابانی

 ************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی