کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها-۱۶

********************

مهدی رحیمی

 

خاک تو سرشته از سرشتی که علی ست

تو کوثر جوشان بهشتی که علی ست

پرسید در خانه: که مولای شماست؟

با میخ به پهلوت نوشتی که علی ست

***

در حنجره اش صدای تو می شکند

مردی که فقط برای تو می شکند

در خورده به پهلوی تو اما بی بی

پهلوی علی به جای تو می شکند

************************
امیر حسین حیدری

زهرا سپر معرکه ی مولا بود

وقتی که علی مرتضی تنها بود

یک مو ز سر ولی نشد هرگز کم

جایی که مدافع حرم زهرا بود

 ************************

مجید تال

ﺗﺎ ﮐﻪ ﺧﻭﺍﻧﺪﯼ ﭘﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﭘﺪﺭﺕ ﺟﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﺳﺨﻨﺖ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﺑﺮﺩﻥ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﺍﻋﻈﻢ ﺑﻮﺩﻩ ست

ﻓﻀﻪ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﻭﺻﻠﻪ ﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺍﮔﺮ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﺕ ﺑﺎﮐﯽ ﻧﯿﺴﺖ

ﭼﺎﺩﺭﺕ ﯾﮏ ﺷﺒﻪ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﮐﻔﺮ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﯾﮏ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﺭﻭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ

ﺁﻥ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﺩﺭ و ﺩﯾﻮﺍﺭ، ﺷﺒﯿﻪ ﺩﺭ ﺧﯿﺒﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ

ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻣﺤﺴﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﮐﻮﭼﻪ ﻫﻢ ﺑﻌﺪ ﻧﺒﯽ ﮐﻮﭼﻪ ﯼ ﻧﺎ ﺍﻣﻨﯽ ﺷﺪ...

************************
امیر عظیمی

 

عرش را اوجی اگر باشد مقام فاطمه است

نه فلک، فرشی مرصع زیر گام فاطمه است

حرمت دین خدا در احترام فاطمه است

راه و رسم مادری، الحق مرام فاطمه است

اشک ما، در فاطمیه خود دلالت داشته

لفظ "مادر" گفتن شیعه اصالت داشته

ذکر صدیقه، دهان ها را معطر می کند

خطبه اش را شیعه ی بیدار از بر می کند

نور او قبر و قیامت را منور می کند

رنج هایش دیده ی ایوب را تر می کند

ناله ی کروبیان از غصه های مادر است

گریه ی صاحب زمان امشب برای مادر است

مادرم از داغ حیدر در جوانی پیر شد

بعد هجده سال از این زندگانی سیر شد

در دفاعِ، از علی، با چل نفر درگیر شد

حرف حق زد، پاسخ او قبضه ی شمشیر شد

ای خدا، آه ای خدا، آه ای خدا، آه ای خدا

مادرم را زد مغیره پیش چشم مرتضا

داغ مظلومیت حیدر مرا آتش زده

گریه های زینب مضطر مرا آتش زده

آتشِ افتاده پشت در مرا آتش زده

ناله ی وامحسنت؛ مادر، مرا آتش زده

در تکانی خورد و از جسمت توان از دست رفت

با لگد، یک سوم ساداتمان از دست رفت

مادرم! یک روز آن مسمار را می آورم

هیزم جامانده ی کفار را می آورم

گوشوار و چادر گلدار را می آورم

ذوالفقار حیدر کرار را می آورم

آن دو را از قبر بیرون می کشانم عاقبت

انتقام سیلی ات را می ستانم عاقبت

فاطمه! رفتی و شد روز علی چون شب سیاه

می کشد آه فراق و می گذارد سر به چاه

تا تو را کشتند شد خون عزیزانت مباح

روز عاشورا، همین که آمدی در قتلگاه

دیدی آنجا، روی صحرا دست و پا می زد حسین

از حرم تا قتلگه، زینب صدا می زد حسین

 ************************
غلامرضا سازگار

 

دید دشمن فاطمه جان علی است

بلکه با جانش نگهبان علی است

گفت باید جان حیدر را گرفت

از علی دخت پیمبـر را گرفت

دیـد جـان مرتضی پشت در است

از امام خویش هم تنهـا تر است

پای تا سر بغض و خشم و کینه بود

کینه هایش کینۀ دیرینه بود

بغض حیدر شعله ور در سینه داشت

سنگ بود و جنگ با آئینه داشت

سنگ و آئینه نمیدانم چه شد!؟

آهن و سینه نمیـدانم چـه شد

آنقدر گـویـم که در بیت الـولا

قـل هــو الله گشت از قرآن جدا

آرزوی حیدر آنجا کشته شد

هم پسر هـم مادر آنجا کشتـه شد

بـر گلستـان ولایت تاختنـد

غنچه را با لاله پرپر ساختنـد

لاله زیر خار و خس افتاده بود

باغبان هـم از نفس افتـاده بود

ظلـم و طغیان تا قیامت زاده شد

این چنیـن مـزد رسالت داده شد

************************
سید رضا موید

 

منم که گردش شام و سحر به دستم بود

ظهور و غیبت شمس و قمر به دستم بود

منم حبیبه ی حق بضعة النبی ، زهرا

کسی که ملک قضا و قدر به دستم بود

به من رسید جفایی که هستی ام را سوخت

از آن جفا سندی معتبر به دستم بود

فدک مگوی که از دادن و گرفتن آن

دلی شکسته و خون جگر به دستم بود

در آن زمان که به سیلی نوازشم دادند

 هنوز  جای  لبان  پدر  به دستم بود

نگاه مات حسن کشت و زنده کرد مرا

که وقت حادثه دست پسر به دستم بود

مغیره بازویم از ضرب تازیانه شکست

که وقت مرگ هنوز آن اثر به دستم بود

نظر به دست علی دوختند خلق ولی

در آن میانه علی را نظر به دستم بود

تن ضعیف کجا و چهل نفر ای کاش

توان و قدرت از این بیشتر به دستم بود

نمی گذاشتم او را کشان کشان ببرند

دوباره دامن مولا اگر به دستم بود

کشیدم آه به نفرین ولی علی نگذاشت

از آنکه امر حیات بشر به دستم بود

شکسته دست من افتاد دیگر از دستاس

اگر چه امر قضا و قدر به دستم بود

شبی که زینب من پیش بسترم خوابید

نگاه دختر من تا سحر به دستم بود

همیشه دست 'موید' گرفته ام از لطف

که مادرم من و چشم پسر به دستم بود 

************************
محمود ژولیده

 

یک بار نه ، شدی تو گرفتار بارها

برخورد کرد سینه و مسمار بارها

دشمن مگر نَفَس نَفَست را شنیده بود

بد زد به استخوان تو انگار بارها

پهلو شکسته ، سینۀ ..... ، جای خود

سر ، ماند بین آن در و دیوار بارها

ممتد لگد به درب که زد سقطِ غنچه شد

اینگونه بود محنت و آزار بارها

یک بار نالۀ ابتایت بلند شد

گفتی کجاست حیدر کرار بارها

وقتی که استغاثۀ تو بی جواب ماند

پیچید ذکر مهدی اَت اینبار بارها

ماندی به زیر درب و ز روی تو رد شدند

آمد به خانه دشمن قدّار بارها

دیدی که دست حیدر کرار بسته است

دیدند ((یا علی)) ز تو بسیار بارها

دستت فتاد چون به کمربند مرتضی

بازو نشانه رفت ، ز کفّار بارها

شخصیت پیمبریِ تو به کوچه ها

تحقیر شد مقابل انظار بارها

************************

نوید اطاعتی

 

اشک من است نم نم باران بی کسی

بغض گلو است آیت پنهان بی کسی

باید که از مدینه به جایی دگر رویم

زهرا ، مدینه هم شده زندان بی کسی

یک عمر میزبان دل بی کسان شدم

حالا ببین علی شده مهمان بی کسی

پرسیدی از چه زانوی خود را بغل کنم ؟

این است چون نشانه دوران بی کسی

این روز ها مغیره شده خار چشم من

جز صبر نیست چاره و درمان بی کسی

لبخند تو برای دل خسته من است

چون آب ، روی آتش سوزان بی کسی

ای کاش اجل سراغ مرا هم گرفته بود

مرگ است، بی تو فاطمه پایان بی کسی

 ************************

علیرضا خاکساری

بچه ها را دور هم عشق به مادر جمع کرد

تک تک ما را خود زهرای اطهر جمع کرد

فاطمه به شیعیان درس ولایت داده است

شیعه را عشق به حیدر پای منبر جمع کرد

افتخارات زیادی با دعای فاطمه

شیر حق در نهروان و بدر و خیبر جمع کرد

هیچ جا شأن و مقامی این چنین پیدا نشد

آبرو و اعتباری را که قنبر جمع کرد

هرکه عمرش را به پای اهل این خانه گذاشت

در مسیر زندگی اش دُرُّ و گوهر جمع کرد

بی گمان از برکت این سفره غافل بوده است

هرکه رزق خویش را از راه دیگر جمع کرد

هرکسی که درهمی را خرج آل الله کرد

شک ندارم بعد از ان چندین برابر جمع کرد

رزق و روزی همه را بین روضه ریخته

خوش به حال هرکسی آمد و بهتر جمع کرد

فاطمه یعنی به تنهایی سپاه مرتضی

پس دلیلی داشت شیطان نیز لشگر جمع کرد

نه غرور طلحه و نه خشم شمشیر زبیر

فتنه را "امر "علی ، "چشم" ابوذر جمع کرد

باغبانِ باغ هم صد بار مرد و زنده شد

یاس خوشبوی خودش را تا که پرپر جمع کرد

از پرستویی که بین کوچه بر دیوار خورد

آخرش یک مشت پر بچه کبوتر جمع کرد

با نفس هایش تمام خانه عطراگین که شد

لاله ها را فضه از دامان بستر جمع کرد

تا نگه دارد برای مرهم بازوی خود

اشک چشم همسری را دست همسر جمع کرد

درد دل میکرد هرشب که حلالم کن علی

سفره ی دل را دگر در روز آخر جمع کرد

دست سنگینی که روی گونه ی خورشید خورد

در غروب کربلا خلخال و معجر جمع کرد 

 ************************

سید رضا موید

ای گل که ز چشم روزگار افتادی

با ضرب لگد ز شاخسار افتادی

من دست خدایم و تویی بازویم

بازوی علی چرا ز کار افتادی

 ************************
علیرضا خاکساری

ای جمع خوبی ها و مصداق رشادت ها

پیداست در آیینه ی چشمت نجابت ها

در هر قیام تو شکوه بی نظیری هست

پایت ورم کرده ست از فرط عبادت ها

سرچشمه ی فیض الهی هستی ای بانو

با اذن تو وا می شود دارالعنایت ها

تفسیر ناب سوره ی انسان تو هستی که

میریزد از دامان پر مهرت کرامت ها

هم پیرهن هم نان شب می بخشی از لطفت

دل می بری از سائلت با این سخاوت ها

یاد تو کردن رونقی دارد به دنبالش

جانی دوباره می دهد نامت به هییت ها

کوچه به کوچه روضه ات در شهر ما برپاست

با همت و ایثار چمران ها و همت ها

میل اناری کن که من حاجت روا گردم

چشم امید هر شب و روز رعیت ها !

هر شب به انصار و مهاجر سر زدی بانو

اما دریغ از یک اجابت بعد دعوت ها

یک بار صحن خانه و یک بار در کوچه

با تو چه کرده ، ای فرشته هتک حرمت ها

انگار نه انگار "...قد آذانی... "احمد

دیوار و در بود و تو بودی و اذیت ها

تنها نه چادر که پرت را هم لگد کردند

در رفت و آمدهای کوچه بی مروّت ها

درهم شکستی تا در خانه شکست آن روز

با اتحاد بی نظیر !! بی بصیرت ها

أشکوا الیک یا رسول الله میخوانی

با اشک هایت ، از اهانت ها جسارت ها

با خود مروری میکنی "الا المودة" را

خسته شدی دیگر از اظهار محبت ها

گل از گل گلها شکفت ای مادرم وقتی

برخاستی از بستر خود بعد مدّت ها

دستاس یاری میکند نانی مهیا کن

آخر نتیجه می دهد مادر! ریاضت ها

با طعنه میسوزی و با همسایه میسازی

کم نیست از درد لگد درد شکایت ها

دیگر به چشم آشنایان هم نمی آیی

مانند شمعی آب گشتی از جراحت ها

حرف از یتیمی می زند همسایه با زینب

دلشوره میگیرد حسینت با عیادت ها

************************
احسان محسنی‌فرد

 

تویی که وصف کمالت جمیع آیاتند

شهود منزلتت جمله ی روایاتند

پیمبران اولوالعزم با تمام وجود

به نوکری درت غرق در مباهاتند

فرشتگان حریم مقدس بالا

به نام توست که همواره در مناجاتند

تو کیستی که غلامان و خادمان تو هم

شبیه فضّه ی تو صاحب کراماتند

به زیر سخت ترین ضربه " یا علی " گفتی

ز عشق حیدری ات اهل آسمان ماتند

قبیله ای که به سمت کبودی تو نشست

به زخم های وجود تو مثل مرآتند

از آن شبی که خسوف رخ تو کامل شد

ملائکه همگی در نماز آیاتند

فقط نه این که دل ما به یاد تو سوزد

به غم نشسته ی رویت تمام ذراتند

به یاد پهلوی بشکسته ات دل دو جهان

حریم سوخته چون قلب های ساداتند

 ************************
مهدی رحیمی

 

جای آتش، شمع گر سوسو بگیرد بهتر است

شمع اصلا آتش از یک سو بگیرد بهتر است

باعث زحمت شود اصلا اگر شانه زدن

گاه روی صورتی را مو بگیرد بهتر است

اینکه می خواهد بگوید "بهترم" این خوب نیست

اتفاقا دست بر زانو بگیرد بهتر است

بی تعادل درمیان خانه جارو می زند

کشتی بی بادبان پهلو بگیرد بهتر است

گرچه می ارزد به شادی علی این اتفاق

فضه از دستش ولی جارو بگیرد بهتر است

برخلاف آنچه می گویند با این حال و روز

هرچه زهرا از علی اش رو بگیرد بهتر است

از علی رو را بپوشاند ولی پیش حسن

اتفاقا دست بر بازو بگیرد بهتر است

 **********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی