کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


اشعار میلاد حضرت زینب سلام الله علیها-۱۷

*******************

سـلام فاطمـه! مـرآت داور آوردی
زهی که خون خدا را پیمبر آوردی
ببـال کوثـر احمد که کوثر آوردی
بـرای حیـدر کـرار، حیـدر آوردی
به روی دامن تو شیرْدخت شیرِخداست
درون سینـۀ او قلـبِ سیدالشهداست
****
سپهر عصمت! کوکب، مبارکت باشد
تحیـت از طـرف رب مبـارکت باشد
عجب شبی بوَد امشب، مبارکت باشد
شـب ولادت زینـب مبـارکت بــاشد
محمّد آمده یا حیدر است این دختر؟
بگـو که فاطمۀ دیگر است این دختر

فرشتگان! همـه از جـای خـود قیـام کنید
کنــار فاطمــه بــر زینب احتــرام کنید
به خاک مقدمشان سجده صبح و شام کنید
همــه بــه فاطمـه و دخترش سلام کنید
تمـام فاطمه زیـن اب است این دختر
ادب کنید همه، زینب است این دختر
****
کریمه‌ای که کرامت به او برازنده است
شرف، جلال، زعامت به او برازنده است
نجــات اهـل قیامت به او برازنده است
خدا گـواست: امامت به او برازنده است
شکوه حیدری‌اش بین، مگو که حیدر نیست
خطابه‌خوانــی او کــم ز فتـح خیبر نیست
هنوز شیر ننوشیده ذکر حق سخنش
ز شیـر بهتـر، نـام حسین در دهنش
شمیم فاطمـه آیـد ز بــوی پیرهنش
روان و روح بـزرگ حسیـن در بدنش
ز مهد آمده هم‌سنگرِ امام حسین
نگاه دوخته بر حنجر امام حسین
****
کسـی کــه بــر سر عالم علم زند، این است
کسـی کــه حکـم خـدا را رقم زند این است
کسی که نقش شیاطین به هم زند این است
کســی کـه شعله به کاخ ستم زند این است
زبان زندۀ حیدر خطابه‌خوان خداست
پیــام‌آورِ پیغــام‌آورانِ خــداست

الا زمام سخن همچنان به فرمانت!
نگاهبــان شهیــدان! خدا نگهبانت
محمّـد و علـی و فـاطمه ثناخوانت
تو زینبــی، پدر و مادرم به قربانت!
عجب نه، گر به حضورت علی قیام کند
سـر حسین، سـر نـی به تو سلام کند
****
نگفته‌هـای علـی جملـه جمله بر لب توست
کلاس فاطمه- مکتب نرفتـه- مکتب توست
شبی که ماه در آن آب می‌شود، شب توست
تـو آسمانـی و رأس حسین، کـوکب توست
تو مریم دو مسیحی که شد جدا سرشان
مسیـح بوسـه گذارد به زخم پیکرشان

کسـی کـه بــر تــو کند اشک خود روان ز دو عین
به حق که هم به حسن گریه کرده، هم به حسین
چرا که هست تمام وجود تو، حسنین
گریستن به تو هم دین ما بود، هم دیْن
تو با شهامت و صبرت، حسینی و حسنی
حسینی و حُسینی، نـه، تمـامِ پنج تنی
****
ولادت تــو خبــر از محـرم آورده
به درگهت سر تسلیم، عالـم آورده
به پیشگاه تـو تعظیم، مریـم آورده
نه، در حضور تو مردانگی کم آورده
به پیش سیل بلا کوه محکمی زینب
زنـی و سـرور مـردان عالمی زینب

الا ســلام خداونــد بـــر ســرآغازت
چهل عروج ز خود تا خداست پروازت
بـه هـر خطابـه هـزاران هزار اعجازت
سـر حسین بـه بالای نـی، سرافرازت
اسارت تو کمال شهادت شهداست
خطابه‌های تو رمز سعادت شهداست
****
تو آسمــان جــلال کرامتــی زینب
تــو پاســدار مقــام امامتــی زینب
تو مـادر شهــدا تــا قیامتــی زینب
قدت خمید، ولی راست قامتی زینب
چه می‌شود ز کرم ای محیط صبر و رضا
کـه نخــلِ «میثم» آلوده را کنی امضا؟
 غلامرضا سازگار

*******************

 طبع می‏خواهد که وصف زینب کبری(س) کند
لیک، قطره کی تواند صحبت از دریا کند؟
توسن طبعم در اینجا پای در گل مانده است
مرغ بی‏پر چون سفر بر عرصه عنقا کند؟
نطق گویا عاجز است از شرح و ذکر وصف او
کی تواند خامه مدح آن ملک‏سیما کند؟
جد پاکش مصطفی(ص)، باب کبارش مرتضاست(ع)
مادرش زهرا (س)که مدحش ایزد یکتا کند
چون حسین (ع)و چون حسن (ع)دارد برادر، هر یکی
ناز بر موسی بن عمران، فخر بر عیسی کند
در شهامت‏بود وارث بر علی مرتضی(ع)
همت والای او تفسیر «کرمنا» کند
دختر زهرا(س) که در حجب و حیا و عصمتش
نقش مادر را به خوبی در جهان ایفا کند
در شجاعت چون حسین (ع)و در صبوری چون حسن(ع)
در عبادت پیروی از مادرش زهرا(س) کند
در دریای عفاف و گوهر گنج‏حیاست
عفتش یاد از حیای مریم عذرا کند
گاه در آغوش گیرد اصغر لب تشنه را
تا بخوابد آب را در خواب خود رؤیا کند
گاه دلداری دهد بر مادران سوکوار
گاه دلجوئی ز آل و عترت طاها کند
گاه آید بر سر نعش برادر از خیم
از ته دل ناله و فریاد و واویلا کند
گاه هم گیرد ز دست دختران بی‏پناه
از خیام سوخته رو جانب صحرا کند
کیست چون زینب (س)کسی کو در دیار کربلا
ناله جانسوز او تاثیر در دلها کند؟
کیست چون زینب (س)که با یک جلوه از نور رخش
رخنه‏ها در قلب موسی، در دل سینا کند؟
کیست چون زینب(س) که در راه رواج دین حق
مو به مو برنامه دین خدا اجرا کند؟
کیست چون زینب(س) کسی کو در ره دین خدا
در جهان دار و ندار خویشتن اهدا کند؟
کیست چون زینب(س) کسی کو با اسیری خودش
خون پاک کشتگان کربلا احیا کند؟
کیست چون زینب (س)که با تدبیر مظلومه‏اش
دشمن پست و زبون را تا ابد رسوا کند؟
کیست چون زینب (س)کسی کو در میان دشمنان
چون علی مرتضی (ع)در نطق خود غوغا کند؟
کیست چون زینب(س) که در بزم یزید بی‏حیا
خطبه‏ای ایراد کرده محشری برپا کند؟
کیست چون زینب (س)که او با یک کلام آتشین
تنگ و تاریک این جهان در دیده اعداء کند؟
دختر شیر خدا بود و خودش هم شیر بود
کس ندیده شیر را کز روبهان پروا کند
در جهان املاء دین را کرده انشاء مو به مو
کیست چون زینب (س)که این املاء را انشاء کند؟
پیروی باید کند از دخت زهرا (س)و علی(ع)
هر که می‏خواهد که راه دین حق پیدا کند
روز محشر گر به شکوه لب گشاید بی‏گمان
محشری دیگر بپا در محشر کبرا کند
دشمنانش در سقر سوزند در نار غضب
دوستانش هم مقر در سایه طوبا کند
ای «رسولی‏» غم مدار از گیرودار روز حشر
دختر زهرا (س)اگر از راه لطف ایما کند
 رسولی

*******************

مثل رنگین کمانی از پسِ ابر،           روی دامان یاس افتادی
اشک شوق حسین را دیدی،             باده ی ناب را نشان دادی
زینت خانواده ی عصمت!...،              دختر نور، دختر دریا!...
با اصالت ترین نواده ی وحی،               خواهر عشق، مادر بابا...!
تا که گل های باغ کامل شد،                   تا که نور جمال تو تابید
ماه با دیدنت تبسّم کرد،                  عازم پشت کوه شد خورشید
آمدی و به جلوه آوردی،                   عشق خورشید را به یک مهتاب
دامنت را ستاره باران کرد،                      خنده ی آسمانی ارباب
لایی لایی خواب شیرینت،                  طبق معمول عشق با عشق است
گفته ای بین گاهواره ی خویش،             مهد دست حسین را عشق است
حلقه ی اشک شوق یار آمد،                     زلف هایت به پیچ و تاب افتاد
تا که بوسه گرفت از تو پدر،                        دهن جبرئیل آب افتاد
نازهای دخترانه ای داری،                       دست های علی خریدار است
فاطمه پای گاهواره ی تو،                           تا بلندای فجر بیدار است
وصف هرکس به قالب مدح است،                    در قبال تو اینکه تکراری ست
تو که خود منحصر شدی در خویش،              مدح تو در مصیبتت جاری ست
در هیاهوی بزم نامحرم ،                       چه وقاری چه شوکتی داری
ای حجاب از حجاب تو زنده،                       چه حیایی چه عفّتی داری
هیبت تو به عالمی فهماند،                         عصر طاغوتیان سرآمده است
چقدَر استوار بودی که همه                       گفتند: حیدر آمده است
جمله ی مَا رَاَیتُ اِلّایت،                         فکر تاریخ را به هم زده است
عشق هم در کلاس عاشقی ات،                    بهر شاگردی ات علم زده است
نوری از خطبه ات تلالؤ کرد،                           شام تاریک صبح روشن شد
تا که بغض گلوت پیدا شد،                           نیزه مشغول روضه خواندن شد
در بلندای سرخی مغرب،                               آسمانی سیاه پیدا شد
شعله ها تا کمی فرود آمد،                          دامنی سوخته هویدا شد
نیزه ها شاهدند کعبه ی درد،                   صبر تو آیتی زِ صبر خداست
مانده ام که چرا پس از گودال                       ، زندگانی هنوز پابرجاست
خطبه هایت به ما نشان دادند                          ، دختر شیر، شیر باید شد
به ستمدیده ها خبر دادی                     ، در(اسیر)ی امیر باید شد
حمید رمی

*******************

آن روز مدینه غرق زیبائی بود
آئینه ای از نشاط و شیدائی بود
دیدار حسین بن علی با زینب
چون دیدن مهر و مه تماشائی بود
***
زینب که دلی به وسعت صحرا داشت
پیراهن عصمت به تن از زهرا داشت
آن لحظه که چشم دوخت در چشم حسین
با او به خدا بیعت عاشورا داشت
 سید هاشم وفائی

*******************

خانه فاطمه آنروز تماشایی بود
که فضا جلوه گر از آیت زیبایی بود
در بهاری که  نسیمش نفس  جبریل است
گل ناز دگری  رو به شکوفایی بود
خانه ای را که خدا جلوه عصمت بخشید
در و دیوار پر از نقش شکیبایی بود
تا بیایند به تبریک محمد جبریل
با ملائک همه در حاال صف آرایی بود
به خدا چشم خدا دست خدا وجه خدا
ز جگر گوشه خود گرم پذیرایی بود
تا که قنداقه او را به بر اورد حسن
حالتی رفت در آنجا که تماشایی بود
ساکت از گریه نشد تا که حسینش نگرفت
این دو را چون که ز آغاز شناسائی  بود
دختری داشت در آغوش محبت زهرا
که سراپا همه ایینه زیبایی بود
دختری داشت سراپای همانند علی
زینبی داشت که ذاتش همه زهرایی بود
پنج تن آل عبا در دو جهان آقایند
وز شرف زینبشان وارث آقایی بود
پنج معصوم به او معرفت آموخته اند
که ز ایمان و یقین در خور یکتایی بود
وصف او عالمه غیر معلم شده است
تا به این مرتبه اش پایه دانایی بود
بود از صبر و رضا نایبه خاص امام
نازم او را که به این قدر  توانایی بود
کربلا صحنه عشق است و در آن صحنه عشق
همت زینب نستوه تماشایی بود
به علمداری صحرای بلا کرد قیام
رهبر قافله عشق به تنهایی بود
یک زن و آنهمه داغ دل و آنقدر شکیب
عقل از این واقعه در چنبر شیدایی بود
دیده ام کور که شد خاک نشین ره شام
آنکه خاک در او سرمه بینایی بود
موید

*******************

الا که گوهر شرم و وقار داری تو
به پیش حق شرف و اعتبار داری تو
تو زینبی که خدا خوانده است زین ابت
به نام اطهر خود افتخار داری تو
مرا چه آنکه مقام تو را بیان دارم
که قدر و جاه و شرف بی شمار داری تو
تو عاشقی به وصال خدای لم یزلی
به راه وصل دلی بی قرار داری تو
ز چهره ات شده تابنده آفتاب یقین
که نور حق به جبین آشکار داری تو
ولادت تو شد ای نور دیده ی زهرا
مگرهوای گلستان یار داری تو
ز دیده اشک فشانی بسان ابر بهار
مگر برای حسین انتظار داری تو 
به روی هیچ کسی چشم خویش نگشودی
مگر ز روز نخست این قرار داری تو
تویی تو عاشق و دلداده ی جمال حسین
که بر لب از گل نامش شعار داری تو
چو مهر آل علی هست در دلت تائب
به خلق هر دو جهان افتخار داری تو
 مهدی ایزپناه

*******************

تا صوت قرآن از لب آن ها می آید
  کفر تمام نیزه ها بالا می آید
  دجال های کوفه در فکر فرارند
  دارد سپاه زینب کبری می آید
  سد سپاه کفر را در هم شکستند
  تکبیرهای حضرت سقا می آید
  انگار که زخم فدک سر باز کرده
  از هر طرف فریاد یا زهرا می آید
  خون علی گویان عالم را بریزید
  ای دشنه ها، تازه ترین فتوا می آید
  آداب جنگ کربلا مثل مدینه است
  چون ضربه هاشان سمت پهلوها می آید
  ای نیزه داران، نیزه هاتان را مکوبید
  روز مبادا،عصر عاشورا می آید
  خون گلوشان خاک را بی آبرو کرد
  آسیمه سر با طشت خود یحیی می آید
  ای تیغ های کند،با تقسیم سرها
  چیزی از آنها گیرتان آیا می آید!؟
  این اولین باریست که از پشت خیمه
  دارد صدای گریه ی آقا می آید
  زینب بیا از خیمه ها بیرون، که تنها
  با دیدن تو حال آقا جا می آید
 وحید قاسمی

*******************

سرشار از ترانه ی یک رود جاری ام
امروز در نهایت امّیدواری ام
 احساس میکنم که به دریا بدل شدم
 احساس میکنم که بر این خاک جاری ام
 یک لحظه شادمانم و یک لحظه غرق اشک
 لبخند ناگهانی ابر بهاری ام
 با دست خالی آمده ام محضر شما
 رحمی کنید بر من و بر این نداری ام
 دست دلم دخیل پر چادر شماست
 بانو چه دیدنی است من و بی قراری ام
 یک عمر دوستدار حسین تو بوده ام
 حتماً به این دلیل تو هم دوست داری ام
 فانی ولی به لطف شما جاودانه ایم
 خدمتگزار بانوی این آستانه ایم
 از روشنای عرش طلوعی دگر رسید
 حوریه ای دوباره به شکل بشر رسید
 این بار چندم است که در باغ اهل بیت
 طوبای فاطمیِّ علی را ثمر رسید
 بانو تو آمدی و به شام سیاه ما
 از فیض گام های تو نور سحر رسید
 امشب خود خدا به علی هدیه میدهد
 تو آمدی و زینت قلب پدر رسید
 تو آمدی که دور برادر بگردی و
 اینگونه شد مدار فلک را قمر رسید
 تو آمدی به خاطر تنهایی حسین
 یعنی برای کرب و بلا همسفر رسید
 ما با حسین شور تماشا گرفته ایم
 امشب میان زینبیون جا گرفته ایم 
 خورشید صبح گاهی بامت حسین بود
 بعد از دو هفته ماه تمامت حسین بود
 هر دفعه که برادرت از راه میرسید
 از فرط شور و شوق سلامت حسین بود
 یک راستای نور وجود تو زینب است
 نوری که در مسیر امامت حسین بود
 ساده ترش شد اینکه نوشتیم زینب و
 دیدیم در حقیقتِ نامت حسین بود
 در ذیل خطبه های فصیحت مورخان
 آورده اند تکه کلامت حسین بود
 در خانواده ای که واژه ی برخاستن علی است
 از کودکی، ذکر قیامت حسین بود
 خواهر اگر توئی و برادر اگر حسین
 نادیده ام برادر و خواهر در عالمین
 حتی اگر که مدح تو را صد کتاب کرد
 کی میشود فضائل تان را حساب کرد
 چشم من آن گلی که به حسرت شکفته است
 باید به لطف گام تو گل را گلاب کرد
 حتی بیان نام تو اعجاز میکند
 این اسم سیئات مرا هم ثواب کرد
 هر حاجتی که پیش خداوند برده ام
 گفتم به حق زینب و او مستجاب کرد
 آیینه ی تمام قد حجب فاطمه
 خورشید را طلوع رخت در نقاب کرد
 ای خواهر کریم مدینه فقیر را
 یک گوشه از کرامتت عالی جناب کرد
 تو آسمان ترینی و بالا تر از تو نیست
 ای خانمی که هیچکس آقاتر از تو نیست
 ای لحن خطبه های تو شیواتر از همه
 مضمون جمله های تو گویاتر از همه
 تعریف داغ در نظرت جور دیگری ست
 ای کربلا به چشم تو زیباتر از همه
 حتماً تمام واقعه را خوب دیده ای
 ظهری که بود جای تو بالاتر از همه
 اما کسی ندید که نفرین کنی چرا
 ای آن که ربنای تو گیراتر از همه
 ظهری که سی هزار نفر بود و یک نفر
 افتاده بود زخمی و تنهاتر از همه
 ظهری که در هجوم به گودال تیر و تیغ
 پیچیده می شدند و معماتر از همه....
 ....این بود که تنش به چه جرمی کفن نداشت
 بر روی خاک بود و سری در بدن نداشت
 شاید که ارث تو پیغمبری نبود
 در شام و کوفه روی تو خاکستری نبود
 پس هاله نور تو آنجا چه کاره بود؟
 راوی دروغ گفته سرت معجری نبود
 بانو قسم به خون دهان برادرت
 بزم شراب جای چنین خواهری نبود
 با تو بنای گریه و زاری نداشتم
 اما اگر که مادرتان بستری نبود
 امروز با نفس زدنش خون نمی گریست
 دیروز اگر جسارت میخ در نبود
 جاری شده ست خون دل از دیده ترم
 آمد دوباره فاطمیه، وای مادرم
 سعید پاشا زاده

*******************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی