کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


اشعار میلاد حضرت زینب سلام الله علیها-۱۴

*******************

قدوسیان ز شرح صفات تو مانده اند

جمع مقربان همه مات تو مانده اند

خضر نبی و هر چه پیمبر به همرهش

لب تشنگان آب حیات تو مانده اند

نامت عقیله است و سر اغاز عشق ها

عقل و خرد ز درک صفات تو مانده اند

بالاتر از زمانی و خوبان روزگار

همچون کویر گرد فلات تو مانده اند

بهر زیارت حرم کربلا همه

در انتظار اذن و برات تو مانده اند

حمید کریمی

*******************

باغ را ای لاله ها تزئین کنید

باشقایق های خود رنگین کنید

باغ را آذین ببندیداز بلور

بانوی گل می رسددرباغ نور

باغ را ای باغبان گلپوش کن

گوش شو،سرتابپا و گوش کن

این نوید از عرش اعلا می رسد

دختر کبرای زهرا می رسد

نغمۀ عشق و محبّت برلب است

ذکرخاص وعام زینب زینب است

این گل زهرا صفت با زیب وزین

آمده پیوندبندد با حسین

در ولادت گـردلش خونرنگ بود

بهردیدارگُلش دلتنگ بـود

دردلش گنجینۀ اسرار داشت

بـا حسینش یک جهان گفتارداشت

آفتاب وماه زهرا دیدنی است

وصف این دیدار بس بشنیدنی است

هر دو نوری کبریائی داشتند

رازهائی کربلائی داشتند

ناگهان ازجانب ربّ جلیل

گشت نازل برپیمبر جبرئیل

داشت باتبریک پیغامی زرب

گفت این گل زینب است وزین اب

او بود یاس بهار فاطمه

او بود آئینه دارفاطمه

او به راه حق بودصبرآفرین

از خدا برسعی او صد آفرین

درحریمش صبر دارد اعتکاف

می چکد از دامنش عطر عفاف

آمده تاصبر را معنا کند

خیمۀ ایثار را برپا کند

زینب آمد عشق را سامان دهد

زینب آمد درد را درمان دهد

زینب آمد لالۀ صحراشود

وارث صبردل زهرا شود

گر به زهرا نیست همتای دگر

زینب او هست زهرای دگر

نامی ازعشق و وفا برلب نبود

گر "وفایی" خلقت زینب نبـود

سید هاشم وفایی

*******************

ظاهرش این است که ارباب خواهر دار شد

باطنش این است که آقا برادر دار شد

 

ظاهر و باطن همین یک جمله ی طوفانی است

فاطمه از حیدر کرار ، حیدر دار شد

 

چشم های آمنه از اشک لبریز است چون

بعد عمری فاطمه امروز مادر دار شد

 

آیه های سوره ی کوثر پسر معنا شدند

العجب زهرا سرِ این آیه دختر دار شد

 

یک نفر امشب برادر شد یکی بابا ولی

حضرت کوثر بدین ترتیب کوثر دار شد

 

غصه را بردار با یا زینبی از دل اگر

میثم تمار با یا زینبی بر دار شد

 

هرکسی یک جور شاگردش شده عمری رباب

در وفا چون محو زینب گشت اصغر دار شد

 

تحت فرمان علی ، عباس شد ساقی ولی

تحت فرمان تو عباسِ علی سردار شد

 

شیرهای کربلا رفتند در اوج بلا

جان به قربان کسی که ماند و سنگر دار شد

*******************

ای که صبر از صبر تو جانش رسیده تا گلو

وارثی بر حلم سبحان و نبی ماه رو

 

آنچنان نقش تو شد پررنگ در راه خدا

کرده ای پیراهن زخمی دینت را رفو

 

حیدری پیغمبری زهرا خصالی اطهری

این روا نبْود برد نام تو را کس بی وضو

 

فارغ از درس اطاعت از امامت گشته ای

بس که تو کردی رعایت نکته هایش مو به مو

 

گونه ای از فاطمه درس حجاب آموختی

داده ای بر چادر و زن با حجابت آبرو

 

جمله هایت محکمات مصحف یزدان بود

در کلامت حضرت حق کرده با ما گفتگو

 

ذوالفقاری بر زبان داری بنازم هیبتت

لب گشودی و زده تبخال از ترست عدو

 

خطبه های حیدریت شام را لرزانده است

یک تنه،مردانه کردی لشگری را زیر و رو

 

جان اربابم قیاست با کسی معقول نیست

مدعی دارد اگر برگو نماید روبرو

 

پاسبان داری به صحنت،آس و پاسم من ببین

میگذاری تا سگ خوانت شوم من، نه نگو

 

نیستم مثل رسول ترک اما لطف کن

خاک پای نوکرت گشتن،بمن شد آرزو

 

شام اگر ویران شده ایران بود ملک شما

جان فدایت،تا درآید از درون چشم عدو

 

حرف منطق بر سر این دل نخواهد رفت چون

کربلا خواهد،نگاهی کن تو گهگاهی به او

علی اکبر نازک کار

**************************

عاشق طواف کعبه ی آمال می کند

اخلاص را چکیده ی اعمال می کند

عاشق شراب می چکد از دیده ی ترش

با گریه مست می شودو حال می کند

دیوانه ی حسین شدن اوج بندگی ست

این کار را عقیله ی این آل می کند

زینب همان کسی ست که نام معظمش

هر قامت الف شده را دال می کند

شاگردی کنیز خدا را نموده است

این راه را چو فاطمه دنبال می کند

آنجا که جبرییل امین هم حجاب بود

او سجده روی تربت گودال می کند

اشک از رزق اعظم و رزاق زینب ست

فرمانروای کشور عشاق زینب ست

ما را خدا ز حاصل زینب دُرُست کرد

از خورده هایی از دل زینب دُرُست کرد

دلواپس ادامه ی راه حسین بود

ما را خدا مقابل زینب دُرُست کرد

در پاسخ حسین که من اشک مومنم

بنیاد گریه را دل زینب دُرُست کرد

خلاق روزگار گِل هرچه گریه کن

با اشک های نازل زینب دُرُست کرد

عشاق سرشکسته ی بازار عشق را

از چوبه های محمل زینب دُرُست کرد

هرگز کسی حقیقت او را ندیده است

نور عظیم حائل زینب دُرُست کرد

نور حسین شد همه جا بحر او حجاب

مسطوره بود و عابده ی آل بوتراب

وقتی نماز شب که به حال قیام بود

مانند کعبه جلوه ی نورش تمام بود

پنجاه و هفت سال ز هر کجا گذر نمود

گرم طواف او سه امام بود

پای حسین زندگی خویش را گذاشت

او در مسیر عاشقیش مستدام بود

جایی که احترام به او وحی نازل است

در پیش پای او قیام نکردن حرام بود

گرچه علی شهیده ی خود زنده کرده است

دانی که فرق زینب و حیدر کدام بود

او از تن بدون سری حرف می کِشید

با حنجره بریده شده هم کلام بود

عقل این زبان بسته به زنجیر میکشد

ورنه مسیر عشق به تکفیر میکشد

آیین دار صبر خدا دخت حیدرست

زهرای روزگار تجلی کوثرست

گویند در حدیث کساء نیست نام او

زینب همان عبای یمانی دلبرست

زینب خلاصه ی همه ی پنج تن شده

شأن و مقام و مرتبه اش فوق باورست

زینب غریب آمد و زینب غریب رفت

آری ظهور جلوه ی او روز محشرست

یک یاحسین گفت سپاهی عقب کِشید

خاتون خانواده یفتاح حیدرست

در کربلاست معجر او مُحی  الحسین

تنها گواه گفته ی من نعش اکبرست

داده نجات با نفسش نُه امام را

تا دید روی ناقه امامی که مضطرست

ما قائلیم یک تنه او یک سپاه بود

دعوای عصر روز دهم پای معجرست

این روزها که بیت علی ریخته بهم

با دستهای کوچک خود یار مادرست

با دستمال خیس کمی پاک می کند

خون آبه راکه بر لب بیمار بسترست

با فضه گفت هر چه سر مادر آمده

تقصیر داغ بودن مسمار آن دَر ست

قاسم نعمتی

************************

به نام آنکه به ما داد، درس ایمان را

همان که زندگی اش زنده کرد انسان را

همان که بر همگان درس عاشقی آموخت

ز دست لیلی و مجنون گرفت میدان را

به نام نامی آن بانویی که با زحمت

نشاند بر لب عالم دم حسین جان را

اگر نبود، نبودیم نوکران حسین

میان سفره ی ما او گذاشت این نان را

همان کسی که همیشه حکایت صبرش

صبور کرد دل مادر شهیدان را

به نام آن زن مرد آفرین کرببلا

همان که از دل ما برد ترس طوفان را

کجاست دشمن شیعه حریف می طلبیم

مرید  حضرت زینب عقیلهالعربیم

دوباره در دلم آشوب محشر کبراست

چگونه من بنویسم ازآن که بی همتاست

گرفته ام به روی دست کاسه ی چه کنم

و مانده ام که بگویم خدیجه یا زهراست؟

خدا کند که بفهمیم کیست این بانو

شناخت هر که مقامش از اولیاء خداست

نوشته اند که خیلی به مادرش رفته

نوشته اند که خیلی فدائی مولاست

نوشته اند که یک عمر اهل نافله بود

مراد و پیر تمام نماز شب خوان هاست

نوشته اند از آن دم که چشم خود وا کرد

اسیر و عاشق و حیران سید الشهداست

نوشته اند کرامات کوثری دارد

ببین مقام علی را چه دختری دارد

رسیده شیعه به اینجا به همت زینب

زمین حسینیه شد با عنایت زینب

چه با شکوه سپاهی چه لشکری دارد

حسینیان جهانند امت زینب

بزرگ و کوچک عالم ، محرمِ هر سال

شوند راهی روضه به دعوت زینب

هزار طایفه در روز اربعین جا شد

میان کرببلا با کرامت زینب

هزار شکر خدا را که خانواده ی ما

شدند نوکر دربار و رعیت زینب

برای دیدن آن جمعه ی فرج باید

قسم دهیم خدا را به حرمت زینب

اگر نبود کسی سینه زن نبود الان

دلی اسیر حسین و حسن نبود الان

قسم به حرمت چادر سیاهتان بانو

من آمدم بشوم سر به راهتان بانو

بَدَم درست ولی افتخار من این است

گذشت زندگی ام در پناهتان بانو

بده اجازه ای امشب دل مرا خوش کن

که خدمتی بکنم در سپاهتان بانو

خدا کند که مرا بعد مرگ بشناسند

به نام کارگر خیمه گاهتان بانو

خدا کند برسد عقل من به تفسیرِ

قیام کرببلا از نگاهتان بانو

غلام کوچک و پستم بیا بزرگم کن

قسم به جان حسینت رسول ترکم کن

تویی که قبله ی اولاد مرتضی بودی

تویی که فاطمه شهر کربلا بودی

حرام بود نگاهِ به سایه ات حتی

تو یادگاری پیغمبر خدا بودی

تویی که نام شریفت همیشه حرمت داشت

به روی ناقه ی عریان بگو چرا بودی

تویی که بود همیشه حسین همراهت

چه شد که همسفر شمر بی حیا بودی

کسی که خواند تو را خارجی نبود اصلا

در آن زمان که به آغوش مصطفی بودی

به احترام تو باید فرشته گل می ریخت

میان شام چه شد زیر سنگ ها بودی

شکست حرمت بال و پرت زبانم لال

چه آمده به سر معجرت زبانم لال

محمد حسین رحیمیان

*******************

دوباره آمده از ره بهار عاطفه ها

گلی شکفته شده از تبار عاطفه ها

 

به آسمان علی ماه روی زینب بین

حلول عشق نگر در مدار عاطفه ها

 

چه کودکی که به والله هیبت الله است

از اوست شأن بلند وقار عاطفه ها

 

مقام صبر خدا داد بر علی و بتول

درود بر نسب بردبار عاطفه ها

 

رسید در بغل یار و با کنایت گفت

همیشه عشق بوده در حصار عاطفه ها

 

مرا اسیر دو لبخند زینبم کردند

هزار شکر که در بند زینبم کردند

 

عزیز خانه ی حق ماده شیر آورده

امیره ایی ز برای امیر آورده

 

به روی دست علی آنچنان نمایان که

خدا دلیل دگر بر غدیر آورده

 

پیام وحی برای پیمبر خاتم

خبر زعالمه ای بی نظیر آورده

 

شب ولادت گریه است فاطمه امشب

که غم به قلب تو درد کثیر آورده

 

امیر زاده همیشه امیر می ماند

در این میانه که نام اسیر آورده

 

ولادت گل خیر النسا مبارکباد

طلوع زین اَب مرتضی مبارکباد

 

تویی که جلوه ی نامت مرا به بالا برد

مرا به سوی خداوند حی یکتا برد

 

کنار ساحل و جامانده بودم از کشتی

هوای تو ما را به سمت دریا برد

 

ببین چگونه اسیر نگار گردیدم

خودم جدا و دلم را جدا به یغما برد

 

به عقل پا زده مجنون یار گشتم تا

مرا به خاک نشینی شهر لیلا برد

 

سلام جانب او دادم و به جای جواب

چقدر ساده دلم را به سوی آقا برد

 

ستاره ی سحر شام کربلا بانو

نگاه می کنی و می کُشی مرا بانو

 

مقیم زلف تو حالی خراب میخواهد

چو شمع سوخته جانی مذاب میخواهد

 

تمام لشکر شب را به دست صبح بکُش

ببین که خانه ما آفتاب میخواهد

 

بلند می شود آری درفش دین خدا

رسول دیگری این انقلاب میخواهد

 

دلا زسینه می روی به شهر حسین

یقین بدار که این شهر باب میخواهد

 

برای آن که بماند وقار زینبی اش

شبیه زانوی سقا رکاب میخواهد

 

غروب علقمه اقتدار عباس است

عقیله خواهر محمل سوار عباس است

 

تمام نیزه نشینان تو را دعا کردند

میان دشت بلا تو در غمت رها کردند

 

دمی که بر رگ حلقوم عشق بوسه زدی

تو را به کعب نی کینه ها جدا کردند

 

به کوفه رفتی و بازار چشم نامحرم

تو را حقیر سرانگشتشان نما کردند

 

نگاه خسته ی یک ناقه سخت می گریید

تو را دمی که خارجیان خارجی صدا کردند

 

زدیده گریه ی باران نم نم آمده است

شب تولد تو یا محرم آمده است

علی شکاری

********************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی