کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر شهادت امام کاظم علیه السلام۴

×××××××××××××××××××

ای دو صد موسی به طورت ملتَجی
آفتاب و مـه بـه نـورت ملتَجی
نـالۀ پنهان تـو، شمشیر تـو
حلقۀ وصل خدا، زنجیر تو
شمعِ خلوتگاهِ بـزم کبریـا
کعبۀ روح بـلند انبیـا
گوهر رخشانِ شش دریای نور
نخل سبز نور بخش هشت طور
آسمانِ پـنج خورشیـد کمال
هفتمین وجهِ خدای ذوالجلال

عرش اجلال و شرف را قائمه
حاصل عمرت رضا و فاطمه
انس بـا معبـود، روح نیّتت
حبس دشمن شاهد حریّتت
روح عرفان در مناجات شبت
آسمان لبریز یا رب یا ربت
ذکر، مشتاق و دعا دلداده‌ات
اشک تنهایی گل سجاده‌ات
نام حق گل کرده از لب‌های تو
گریه، شمع محفل شب‌های تو
آیه‌های نور، مشتاق صدات
جانِ شب بیدارها بادا فدات

قبلۀ دل باب حاجات همه
ناله‌ات صوت مناجات همه
حبس تو خلوتگه دلدار بود
سلسله خوشتر ز زلف یار بود
ای دل مطموره‌ها زندان تو
حلقۀ زنجیرها گریـان تـو
حبس تو از قلب شب تاریک‌تر
با خدا از هر زمان نزدیک تر
ای همایِ اوفتـاده از نـفس
تـو کجا و دامن تنگ قـفس؟
تیره تـر از گوشۀ زنـدان تـو
سینۀ تـاریک زنـدانبان تـو

بـارها و بـارها و بـارها
دیده در حبس عدو آزارها
حیف، مولا لحظۀ جان دادنت
بـود زنجیر عـدو بـر گردنت
لحظه لحظه می شکست آیینه‌ات
وقت رفتن بود سنگین سینه‌ات
همچو جدت از همه محروم‌تر
نیست زندانی ز تو مظلوم‌تـر
زهر،آتش شد،تو را بیتاب کرد
آب کرد و آب کرد و آب کرد
پیکرت را چار تن برداشتند
روی تخته پاره‌ای بگذاشتند

گرچه باید در عزایت خون گریست
گرچه زندانی چو تو مظلوم نیست
اشک ما جاریست عمری از دو عین
بر تو و بر جدِّ مظلومت حسین
جسم پاک تو به دوش چار تن
جسم جدت ماند بی غسل و کفن
پیکر تو در غل و زنجیرها
پیـکر او طعمـۀ شمشیرها
جسم تو از زهر دشمن شد کبود
جسم او را زخم روی زخم بود
زخم ما زخمِ تنِ صد چاک اوست
اشک”میثم”وقف خون پاک اوست
غلامرضاسازگار
××××××××××××××××××××××××××
ای قاری مقیم سیه چال، ای غریب

وی هم صدای قاری گودال، ای غریب

قرآن بخوان که صوتِ رسایت حسینی است

ای قاری شکسته پر و بال، ای غریب

زندانِ سرد و تیره که جایِ امام نیست

ای جسم تو چو  جَدّ تو پامال، ای غریب

ای تازیانه خوردن تو مثل عمّه ات

افتاده ای به طُعمه ی دجال، ای غریب

با آن زبانِ روزه و لب های تشنه لب

افطار کرده ای به چه منوال؟ ای غریب

از بس که سینه ات نفسی پاره پاره داشت

دیگر رمق نداشت به دنبال، ای غریب

معصومه ات اگر پی جسم تو می دوید

خصمش نبرد معجر و خلخال، ای غریب

روی عبای خاکی تو جای پای کیست؟

ای سروِ قامتت شده چون دال، ای غریب
میری
××××××××××××××××××××××××××
دیشب درون محبسِ بیداد هارون

مى گفت موسى با رضایش قصه خون

دیشب پدر را سر به دامان پسر بود

چشم پسر محو تماشاى پدر بود

دیشب پدر سوز دلش را ساز مى کرد

بهر پسر افشان هزاران راز مى کرد

لعل لبش لب تشنگان را نوش مى داد

او راز مى گفت و رضایش گوش مى داد

مى گفت: اى نور دل شمع شب تار

یک لحظه اى از گردنم زنجیر بردار

از بس که با کُند ستم من آشنایم

کوبیده گشته گوشت هاى ساق پایم

بینى اگر گلبرگ رویم گشته نیلى

نَبْود عجب زیرا ز دشمن خورده سیلى

دیشب که مى زد از ره کین وحشیانه

سندى شاهک بر تن من تازیانه
ژولیده نیشابوری
××××××××××××××××××××××××××
بودی تو اسیر، چارده سال کُجا ؟

گردید الَفِ قَدِّ تو چون دال کجا ؟

ای باد صبا برو، به خُفّاش بگوی

خورشید کُجا ،قَعر سِیه چال کجا

علی انسانی

××××××××××××××××××××××××××

چه عالمی ست عالم باب الحوائجی
با توست نورِ اعظم باب الحوائجی
 
مهر تو است حلقه‌ی وصل خدا و خلق
داری به دست خاتم باب الحوائجی
 
در عرش و فرش واسطه‌ی فیض و رحمتی
بر دوش توست پرچم باب الحوائجی
 
در آستانه‌ی تو کسی نا امید نیست
آقا برای ما همه باب الحوائجی
 
بی شک شفیع ماست نگاه رئوف تو
در رستخیز واهمه باب الحوائجی
 
دیوانه‌ی سخای ابا الفضلی توام
مانند ماه علقمه باب الحوائجی
 
صحن و سرات غرق گل یاس می شود
وقتی که میهمان تو عباس می شود

×××
 
در ساحل سخاوت دریای کاظمین
مائیم و خاک پای مسیحای کاظمین
 
با دست های خالی از اینجا نمی رویم
ما سائلیم، سائل آقای کاظمین
 
رشک بهشتیان شده حال کسی که هست
گوشه نشین جنت الاعلای کاظمین
 
نور الهی از همه جا موج می زند
توحیدی است بسکه سراپای کاظمین
 
داریم در جوار حرم، حق آب و گِل
خاتون شهر ما شده زهرای کاظمین
 
ما ریزه خوار صحن و سرای کریمه ایم
این افتخار ماست، گدای کریمه ایم

×××
 
در سایه سار کوکب موسی بن جعفریم
ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم
 
فیضش به گوشه گوشه‌ی ایران رسیده است
یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم
 
هستی ماست نوکری اهل بیت او
ما خانه زاد زینب موسی بن جعفریم
 
قم آستان رحمت آل پیمبر است
در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم
 
با مهر و رأفتش دل ما را خریده است
ما بنده‌ی مُکاتَب موسی بن جعفریم
 
چشم امید اهل دو عالم به دست اوست
مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم
 
حتی قفس براش مجال پرندگی ست
مدیون ذکر و یارب موسی بن جعفریم
 
دلسوخته ز ندبه‌ی چشمان خسته اش
دلخون ز ناله و تبِ موسی بن جعفریم
 
آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش
با دست بسته غرق سجود است حضرتش

×××
 
از طعنه های دشمن نادان چه می‌کشید
بین کویر، حضرت باران چه می‌کشید
 
در بند ظلم و کینه‌ی قوم ستمگری
تنها پناه عالم امکان چه می‌کشید
 
خورشید عشق و رحمت و نور و سخا و جود
در بین این قبیله‌ی عصیان چه می‌کشید
 
با پیکرش چه کرده تب تازیانه ها
با حال خسته گوشه‌ی زندان چه می‌کشید
 
شکر خدا که دختر مظلومه اش ندید
بابای بی شکیب و پریشان چه می‌کشید
 
اما دلم گرفته ز اندوه دیگری
طفل سه ساله گوشه‌ی ویران چه می‌کشید
 
با دیدن سر پدرش در میان طشت
هنگام بوسه بر لب عطشان چه می‌کشید
 
وقتی که دید چشم کبودش در آن میان
خونین شده تلاوت قرآن چه می‌کشید
 
می گفت با لب پر از آهی که جان نداشت:
ای کاش هیچ سنگدلی خیزران نداشت
یوسف رحیمی

××××××××××××××××××××××××××

قسم بر ناله‌‌های زخم و زنجیر
دلم را کرده‌ای از ماتمت پیر
قسم بر سجده‌های کُنجِ زندان
غریبی‌ات شده در سینه چون تیر
از این زندان به آن زندان روانه
ز دستِ زندگی آخر شدی سیر

×××

پر بسته بود... وقت پریدن توان نداشت
مرغی که بال داشت ولی آسمان نداشت
خو کرده بود با غم زندان خود ولی
دیگر توان صبر در آن آشیان نداشت
جز آه زخم های دهن باز کرده اش
در چارچوب تنگ قفس همزبان نداشت
آنقدر زخمی غل و زنجیر بود که
اندازه ی کشیدن یک آه جان نداشت
زیر لگد صداش به جایی نمی رسید
زیر لگد شکست و توان فغان نداشت
با تازیانه ساخت که دشنام نشنود
دیگر ولی تحمل زخم زبان نداشت
هر چند میزبان تنش تخته پاره شد
هرچند روی پل بدنش سایبان نداشت
دیگر تنش اسیر سم اسب ها نشد
دیگر سرش به خانۀ نیزه مکان نداشت
محمد بیابانی

××××××××××××××××××××××××××

ای با خبر ز درد نهانت خدای تو
نَبود سزای گوشه ی تبعید جای تو
زندان توست سینه ی سینای معرفت
موسایی و هزار چو موسی گدای تو
ای ناخدای کشتی دین کز اراده ات
خاک نمور، نیل شود زیر پای تو
آری اگر اراده کنی، این سیاه چال
بهتر شود ز باغ و گلستان برای تو
اعجاز عشق موسیِ عمران ندیده بود
زنجیر می شود ید و بیضا به پای تو
ای کرده اختیار بلا را به جان خود
شیعه فدای غربت و درد و بلای تو
معبود بسکه طالب سوز صدات بود
می خواست روز و شب شنود ناله های تو
تو دردهای مادر خود را چشیده ای
سیلی نبود ای گل زهرا سزای تو
خَلّصنی یارب تو چو عجّل وفاتی است
شد مستجاب گوشه ی زندان دعای تو
ای پیکر تو با غل و زنجیر آشنا
مثل اسیر شام چکد خون ز پای تو
صورت به خاک می نهی و ناله می کنی
قربان استغاثه و آه و نوای تو
این سجده گاه، عاقبتش قتلگاه شد
زندان بهشت و چاه بلا کربلای تو
محمود ژولیده

××××××××××××××××××××××××××

سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنم
دل آشفته چو گیسوی پریشان چه کنم
گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا
گا چون شمع مرا سینه سوزان چه کنم
آرزویم به جهان دیدن روی پسر است
سوختم، سوختم از آتش هجران چه کنم
کنج زندان، بلا گشته ز هجران رضا
تیره تر روز من از شام غریبان چه کنم
نه رفیقی به جز از دانه زنجیر مرا
نه انیسی به جز از ناله و افغان، چه کنم
به خدا دوری معصومه و هجران رضا
می کشد عاقبتم گوشه زندان چه کنم
از وطن کرده مرا دور،جفای هارون
من دل خسته سرگشته حیران چه کنم
گلی از خار ندید، این همه آزار که من
دیدم از طعنه این مردم نادان چه کنم
سرنگون کاش شود خانه هارون پلید
که چنین کرد مرا بی سر و سامان چه کنم

×××

هر کجا مرغ اسیری است، زخود شاد کنید
تا نمرده است، ز کنج قفس آزاد کنید

مرد اگر کنج قفس، طائر بشکسته پری
یاد از مردن زندانی بغداد کنید
چون به زندان، به ملاقاتی محبوس روید
از عزیز دل زهرا  و علی یاد کنید
کند و زنجیر گشائید، ز پایش دم مرگ
زین ستمکاری هارون همه فریاد کنید
چهار حمّال، اگر نعش غریبی ببرند
خاطر موسی جعفر همه امداد کنید
تا دم مرگ مناجات و دعا کارش بود
گوش بر زمزمه آن شه عبّاد کنید
پسرش نیست که تا گریه کند بر پدرش
پس شما گریه بر آن کشته بیداد کنید
نگذارید که معصومه خبر دار شود
رحم بر حال دل دختر ناشاد کنید

خوشدل تهرانى

××××××××××××××××××××××××××

ای زیر و بم گریه ی زنجیر شنیده
با زمزمه ای موج به موج آینه چکیده
ای محبس بی روزنه دیدی که نوشتند:
بر سقف کبودت رقم قتل سپیده
دود از نفس سوخته ات حلقه به حلقه
تا جزر و مد دجله ی بغداد رسیده
از شعشعه ی حیدری یوسفم افتاد
صد ولوله در محبس و هی دست بریده
ها! می شنوی ناله ی «یا صاحبی السجن»
در چشم ترش معجزه هایی ست عدیده
ای کاش که امشب متلاشی شوم از بغض
بر منبری از روضه ی آن ماه ندیده
گفتند شده «سوق ریاحین» پل بغداد
سوگند که جز لاله ی قرمز ندمیده
با پای خودش کعبه به تشییع می آید
تا تلبیه در تلبیه از حبس شنیده
این ماه جوان کیست که با گریه عبا را
در بدرقه بر کشته ی خورشید کشیده؟!
این ماه جوان هروله در اشک می آید
یا فاطمه می گوید و با قد خمیده...
تسبیح مدینه ست به سجّاده ی بی او
چون باغچه ای یاس همه رنگ پریده
با سرخ ترین حادثه توأم شده اشکم
تا مشق غزل گریه ی من گشت قصیده
محمد حسین انصاری نژاد

××××××××××××××××××


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی